فرقه های شیعه

 

شیعه نام عمومى تمامى فرقه هائى است که قائل بهامامت و خلافت بلافصل حضرت امام علی علیه السلام پس از پیامبر صلی الله علیه و آله بوده و اعتقاد دارند که امامت از اولاد وى خارج نمی شود. تمام فرقه هاى شیعى معتقد به وجوب تعیین و تنصیص امام از جانبخدا و پیامبر صلی الله علیه و آله بوده و انبیاء و امامان را از گناهان مبرى و معصوم می دانند و به تولى و تبرىاعتقاد دارند.

[۱] دشمنان شیعه آنها را رافضی می نامند

اولین فرقه‌ها در شیعه

در بیشتر کتب فرق و کلام، اصول و پایه هاى اصلى فرق شیعى را بر سه فرقه منحصر کرده اند که عبارتند از:

الف) گروهى از صحابه که زمان حیات رسول الله صلی الله علیه و آله به على علیه السلام گرایش داشتند و از جانب پیامبر صلی الله علیه و آله نام شیعه على» بر آنها اطلاق شده و اینان: سلمان فارسى، ابوذر غفارى، مقداد بن اسود، عمار بن یاسر و جز اینها بودند که نخستین بار به نام شیعه على علیه السلام خوانده شدند، آنان پس از مرگ پیامبر صلی الله علیه و آله هم به على وفادار ماندند و او را امام واجب الاطاعة از جانب خدا و پیامبر می دانستند که مخالفت با او مخالفت با خدا و پیامبر به شمار می رفت و معتقد بودند که على علیه السلام این مقام را در شایستگى و فضائل خود بدست آورده بود و پیامبر هم درباره امامت وى تصریح کرده است.

اما برخى نوشته اند که لقب شیعه نخستین بار در 37 ق یعنى پس از به خلافت رسیدن حضرت على علیه السلام پیدا شد و آنها را شیعه اولى نام نهادند.

ب) گروه دوم شیعه تفضیلیه هستند که اعتقاد به برترى على علیه السلام داشتند و او را بر همه صحابه فضیلت داده ولى خلافت ابوبکر و عمر را نیز جائز و روا می دانستند زیرا خود على علیه السلام نیز خلافت آنان را پذیرفته بود، این گروه در سال 40 ق پدید آمدند.

ج) شیعه تفضیلیه سبّیه که ضمن برتر شمردن حضرت على علیه السلام بر تمامى صحابه، او را وصى بلافصل پیامبر می دانستند و معتقد بودند که کسانى که على را از مقام خود برکنار کردند کافرند و امت اسلامى پس از پیامبر صلی الله علیه و آله چون اطاعت غیر على را گردن نهادند از دین خارج شدند و به همین دلیل نیز اینانخلفاء ثلاثه را سب و لعن می کردند و معتقد بودند که پس از على علیه السلام امامت به اولاد او حسن وحسین علیهماالسلام می رسد، سپس هر کسى از اولاد على و حسن و حسین علیهم السلام که با شمشیر خروج کند و علیه دستگاه خلافت قیام نمایند و مردم را به سوى خود دعوت کند، همو امام و جانشین پیامبر است.

[۲]

تمامى فرق شیعى از این سه فرقه منشعب شده اند که همه آنان را می توان ذیل نامهاى: امامیه اثنى عشریه،غلاة، کیسانیه، زیدیه، اسماعیلیه جمع کرد.

[۳]

امامیه اثنى عشریه

معتقدین به امامت ائمه دوازده گانه از حضرت على علیه السلام تا امام مهدى عجل الله تعالی فرجه الشریف که اکثریت شیعه را تشکیل می دهند و هرجا امامیه به صورت مطلق عنوان گردد و یا لفط شیعه به صورت مطلق بیان شود منظور اثنى عشریه هستند. آنها را شیعه جعفرى یا جعفریه، اهل ایمان، اصحاب الانتظار، قائمیه نیز نامیده اند. امامیه به نص جلى و صریح پیامبر صلی الله علیه و آله درباره امامت على علیه السلام و 11 فرزندش اعتقاد دارند و امامت به عقیده آنها امامت وولایت عامه مسلمانان است در امور دین و دنیا که به نیابت از پیامبر صلی الله علیه و آله به آنها واگذار شده است زیرا آنها معتقدند که بر پیامبر صلی الله علیه و آله عقلا واجب است که براى خود جانشینى انتخاب کند.

شیعه امامیه از همان آغاز در مقابل سبعیه (هفت امامیان) اثنى عشریه خوانده شده اند. اینان امامان خود را مانند پیامبر ملهم از جانب خدا می دانند و امامت را ریاست عامه می دانند و مقام وى را مافوق بشر عادى و قائم آل محمد عجل الله تعالی فرجه الشریف پس از بروز علائمى که از جانب پیامبر و ائمه پیش از او بیان شده ظهور خواهد کرد.

شیعه اثنى عشریه داراى فقهى مترقى است و مجموعهاحادیث آنان در چهار کتاب که به نام کتب اربعه است جمع آورى شده است. مبانى فقه شیعه بر چهار اصل استوار است: قرآن، سنت، عقل و اجماع.

از مسائل خاص شیعه که آنها را از اهل سنت و بسیارى از فرق اسلامى دیگر متمایز می سازد عبارتند از: امامت و ولایت حضرت على علیه السلام و اولادش، عصمت درانبیاء و ائمه، تقیه، بداء، رجعت، متعه. اصول عقایدشیعه نیز پنج اصل است، توحید، نبوت، معاد، عدل وامامت.

[۴]

در میان امامیه در مورد شیوه اجتهاد و نحوه تعامل با احادیث، دو رویکرد کلی وجود دارد:

  1. نگرش اخباری، به پیروان این اندیشه اخباریونمی گویند
  2. نگرش اصولی، که به پیروان این شیوه اصولیون می گویند.

اثنی عشریه خود شامل فرقه های دیگری است که عبارتند از:

شیخیه:

پیروان شیخ احمد احسائى مؤسس طریقه شیخیه که در 1241 ق در گذشته است. شیخیه اصول دین را منحصر در چهار اصل می دانند، توحید، نبوت، امامت و رکن رابع که واسطه بین شیعیان و امام غائب است. از شیخیه فرقه های دیگری به وجود آمده است است که مهمترین آنها بابیه و بهائیه است.

[۵] بعضى از نویسندگان کتب فرق و ملل و شرح اعتقادات آنها لقب امامیه را در مورد تعدادى از فرقه هائى بکار برده اند که به جانشینى بلافصل حضرت على علیه السلام و امامت بعضى از ائمه معتقد بودند و نیز جهان را هیچ زمان خالى از امام و حجت نمی دانند و یکى از ویژگی هاى آنان مسأله انتظار است که همیشه منتظر خروج یکى از علویان هستند که در آخرامان خروج می کنند و جهان را پر از عدل و داد می کند پس از آن که پر از ستم شده باشد. ما ذیلاً فرقه هاى مزبور را ذکر کرده و به بیان مختصرى از عقاید آنان می پردازیم:

الکاملیه:

کاملیه پیروان ابوکامل شاعر که تمامى صحابه را به دلیل ترک بیعت با على علیه السلام و على را به دلیل ترک جنگ با آنها کافر می شمرد و معتقد بود که على می باید با آنها بجنگد همانطور که با اصحاب صفین و جملجنگید.

[۶]

حسنیه:

فرقه حسنیه پیروان حسن مثنى، این گروه پس از امامتامام على علیه السلام و امام حسن علیه السلام، حسن مثنى را بنابر وصیت امام حسن مجتبى علیه السلام امام می دانستند و او را ضامن آل محمد صلی الله علیه و آله می شناختند، بعد از او پسر وى عبدالله بن حسن را به عنوان امام قبول داشتند که وى با امام صادق علیه السلام مناقشاتى هم داشته است و پس از او محمد ملقب به نفس زکیه را به امامت برگزیدند.

[۷] این گروه رانفسیه نیز می نامند و اعتقاد به غیبت نفس زکیه دارند.

باقریه:

گروهى که امامت را از حضرت على علیه السلام تا امام باقر علیه السلام می دانند و به استناد روایت جابر بن عبدالله انصارى وى را امام زمان و مهدى منتظر می شناسند و معتقدند که وى نمرده است و برخى گفته اند مرده است ولى دوباره رجعت خواهد داشت و ظهور خواهد نمود، گاهى آنها را واقفه هم گفته اند چون در امامت وى توقف کردند و به امام دیگرى قائل نشدند.

[۸]

حاصریه:

که معتقدند پس از امام باقر علیه السلام امامت به فرزند او زکریا رسید و او در کوه حاصر مخفى است تا وقتى که اذن خروج باید.

[۹]

ناووسیه:

پیروان عبدالله بن ناووس و یا عجلان بن ناووس بصرى که به همین دلیل ناووسیه خوانده شده اند و یا به علت انتسابشان به قریه اى به نام ناووسا، اینان معتقدند کهامام صادق علیه السلام زنده است و غائب و او مهدى و قائم منتظر است، برخى از آنها گویند که امام، غائب کلى و مطلق نیست بلکه از طریق اولیاى خود با مردم ارتباط دارد.

[۱۰]

عماریه:

پیروان شخصى به نام عمار که پس از امام صادق علیه السلام عبدالله فرزند او را امام می دانند زیرا وى بزرگترین فرزند امام بود. 

[۱۱] برخى هم نوشته اند که عماریه مرگ امام صادق علیه السلام را باور کردند و به امامت فرزند دیگر او محمد ایمان پیدا کردند که اینان سر منشاء پیدایش مذهب اسماعیلیه هستند. (تحفة اثنى عشریة، 15)

افطحیه یا فطحیه:

جمعى که به امامت عبدالله بن جعفر صادق علیه السلام اعتقاد داشتند که ملقب به افطح بود و او برادر اسماعیل و امام موسى کاظم علیهما السلام است. زیرا معتقدند که این عبدالله بود که پدرش را غسل داد، کفن کرد و بر وىنماز گذارد و چون غسل و کفن و دفن و نماز امام بر غیر امام جایز نیست پس عبدالله امام بوده است، اینها معتقدند که گرچه عبدالله درگذشت اما رجعت خواهد کرد. ولى برخى از آنان پس از عبدالله چون وى فرزندى نداشت به امامت موسى بن جعفر علیه السلام گرایش پیدا کردند، بعضى نوشته اند که اینان پیروان عبدالله بن عماءاند و یا گفته اند پیروان عبدالله بن فطیح کوفى هستند.

[۱۲]

اسحاقیه:

که به امامت اسحاق فرزند دیگر امام صادق علیه السلام اعتقاد پیدا کردند زیرا وى در علم و تقوى و ورع شبیه پدرش بود و سفیان بن عیینه و جمعى دیگر از ثقات محدثین اهل سنت از او روایت کرده اند.

[۱۳] برخى هم آنها را پیروان اسحاق بن غالب و عبدالله بن سنان، محمد بن مسلم، ابوحمزة ثمالى، حمران بن اعین و ابان بن تغلب دانسته اند.

[۱۴]

هشامیه:

پیروان هشام بن حکم که آنها را حکمیه هم می گویند و یا پیروان هشام بن سالم جوالیقى که آنها را جوالقیه و سالمیه هم گفته اند، بنابر آنچه در کتب ملل و نحل آمده است این فرقه معتقدند که از حضرت على علیه السلام تا امام صادق علیه السلام امام بر حق هستند، درباره خداوند قائل به تجسیم و تشبیه صریح هستند و معتقدند که معبودشان به صورت جسمى است داراى طول و عرض و عمق که این ابعاد ثلاثه باهم مساویند و صورتى مستقل از صور متعارف اجسام دارد، از قول هشام نقل شده که خداوند را نورى درخشان دانسته است. و از قول هشام بن سالم نقل شده که می گفت معبود من به صورت انسان است.

[۱۵] چنان که در فرقهغلاة خواهد آمد این نسبت هاى ناروا از جانب دشمناناهل بیت و امام صادق علیهم السلام و شیعیان به اصحاب خاص امام صادق علیه السلام وارد شده است. مناظرات هشام بن حکم با دقه و منحرفان از توحیدبسیار معروف است.

[۱۶]

زراریه:

پیروان زرارة بن اعین کوفى از اصحاب خاص امام صادق علیه السلام، برخى زراریه را از عماریه دانسته اند

[۱۷] و بعضى آنها را جزء امامیه قطعیه محسوب کرده اند که نخست به امامت عبدالله بن جعفر معتقد بودند ولى بعد به امامت موسى بن جعفر علیه السلام بازگشتند و مستبصر شدند

[۱۸] و برخى هم زراریه را جزء فرق غلاة دانسته اند.

[۱۹] از قول وى نقل کرده اند که می گفت: صفات خداوند حادث هستند. زیرا خداوند در ازل نه علم داشت و نه قدرت و نه سمع داشت و نه بصر و نه حى بود.

[۲۰] این سخنان و اتهامات را نیز به زراره بسته اند و از ساخته هاى نواصب

[۲۱] و دشمنان اهل بیت است که با زیر سؤال بردن اصحاب امام صادق علیه السلام قصد ضربه زدن به امامان شیعه را داشته اند.

نعمانیه:

پیروان محمد بن نعمان احول صیرفى معروف به مؤمن الطاق که او نیز از اصحاب امام صادق علیه السلام و امام موسى کاظم علیه السلام بود، نوشته اند که وى به برخى از عقاید هشام بن حکم و هشام بن سالم اعتقاد داشت از جمله می گفت افعال بندگان اجسامند و این که خداوند در وقت اراده و تقدیر می تواند اشیاء را بشناسد و یا بداند و به او نسبت داده اند که معتقد بود که خداوند تعالى داراى جسم و اعضاء و جوارح است و به همین جهت برخى از دشمنان اهل بیت وى را شیطان الطاق نامیده اند و پیروانش را شیطانیه گفته اند

[۲۲] که البته این نسبت ها دروغ است و شیعه نعمان را جزء اصحاب امام صادق علیه السلام می شناسد.

واقفه یا واقفیه:

واقفیه در اصطلاح رجالى شیعه در مقابل قطعیه است و نام عمومى فرقه هایى است که در امامت برخى از امامان توقف کردند و پس از او به امامى دیگر قائل نشدند و اصطلاحاً شامل کسانى است که در مقابل رأى اکثریت و قبول آن توقف می کنند.

این گروه به چند شاخته تقسیم می شود که عبارتند از:

  1. گروهى که در مرگ امام باقر علیه السلام توقف کردند و گفتند: او امام مهدى منتظر است. (باقریه)
  2. رجعیه، قائلین به امامت و مرگ موسى بن جعفر علیه السلام ولى معتقد به رجعت وى.
  3. ه که در مرگ و حیات امام کاظم علیه السلام تردید و شک داشتند و گفتند: ما نمی دانیم که آیا امام کاظم علیه السلام زنده است و یا این که درگذشته؟ چون اخبارى که به ما رسیده به هر دو مورد دلالت دارد زیرا اخبارى دال بر آن است که او قائم آل محمد است، در مقابل اخبارى راجع به مرگ پدر و اجدادش و او به ما رسیده است و ما متحیریم از این رو در این مورد توقف می کنیم و اگر دلائلى بدست آوریم که بتواند امامت على بن موسى علیه السلام را ثابت کند به آن معتقد خواهیم شد. برخى از آنها هم بعدا از این عقیده برگشتند و به امامت امام رضا علیه السلام اعتقاد پیدا کردند، این ها را سبعیه (هفت امامى) هم خوانده اند.

    [۲۳]

  4. ممطوره، قائلین به حیات امام کاطم علیه السلام که گویند امام زنده است و او مهدى و قائم است زیرا در حدیث از امام على علیه السلام آمده است که فرمود: و سابعهم قائمهم سمى صاحب التوراة (هفتمین آنها خروج کننده و هم نام صاحب تورات است)، اینها گویند: امام ظهور خواهد کرد و زمین را از شرق و غرب مالک خواهد شد و آنها را پر از عدل و داد می کند پس از آن که پر از ظلم و جور شده باشد، آنان معتقدند که امام از زندان خارج شد ولى دشمنان وى براى فریب مردم اعلام کردند امام در گذشته است. برخى هم معتقدند که على بن موسى الرضا علیه السلام امام نیست ولى از خلفاى امام موسى علیه السلام به شمار می روند تا این که آن حضرت ظهور کند، علت نامگذارى آنها به ممطوره گفته اند که بین آنان و قطعیه مناظره اى درگرفت و رئیس قطعیه یونس بن عبدالرحمن به آنها گفت شما بی قدرتر از سگان باران خورده اید نزد ما (انتم اهون عندنا من الکلاب الممطورة) و از آن پس به این لقب معرفى شدند.

    [۲۴]

  5. بشیریه، پیروان محمد بن بشیر کوفى از موالى بنى اسد و فرزند او سمیع بن محمد جانشین وى. وى را نیرنگبازى دانسته اند که پس از توقف در باره حضرت موسى بن جعفر علیه السلام گفت من جانشین موسى هستم، او نمرده است بلکه زنده است و غائب و او قائم آل محمد است و انگشتر خود را به او داده است و علوم خود را به وى آموخته است. هشام بن سالم با او مناظره کرد، ایشان اباحى هستند و منکر احکامشرع.

    [۲۵]

قطعیه:

پیروان مفضل بن عمر که آنها را مفضلیه هم گویند، اینان اعتقاد دارند که امام کاظم علیه السلام مرگش قطعى است و هیچ شک و تردیدى در آن راه ندارد، و پس از او امام رضا علیه السلام را به امامت قبول دارند و پس از او به امامت محمد بن على، على بن محمد، حسن عسکرى،محمد بن حسن قائم آل محمد (عج) نیز قائل هستند.

[۲۶]

ه:

گروهى که اعتقاد به امامت احمد بن موسى کاظم علیه السلام پیدا کردند، این گروه پس از امام رضا علیه السلام قائل به امامت احمد بن موسى شدند و گفتند که وى را خود موسى بن جعفر علیه السلام به امامت پس از امام رضا علیه السلام برگزیده است، اعتقادات آنان مشابه با عقاید فطحیه است، برخى هم نوشته اند که چون امام رضا علیه السلام به شهادت رسید فرزندى وى امام جوادعلیه السلام خردسال بود و به سن بلوغ نرسیده بود و این گروه گفتند که وى چون بالغ نیست نمی تواند امام باشد و به امامت احمد بن موسى رجوع کردند.

[۲۷]

مؤلفه:

این فرقه پس از شهادت امام رضا علیه السلام پیرو واقفه شدند.

محدثه:

گروهى از اهل حدیث بودند که عقیده به رجاء داشته اند و به اصطلاح از مرجئه بوده اند. آنان به امامت امام موسى و على بن موسى الرضا علیه السلام اعتقاد پیدا کردند و پس از اینکه امام رضا علیه السلام رحلت کرد آنان به اصل خود رجوع کردند.

[۲۸]

یونسیه:

پیروان یونس بن عبدالرحمان، وى از اصحاب امام رضا علیه السلام بود، این گروه را در عقیده به امامت شبیه قطعیه دانسته اند و گفته اند اینان در تشبیه افراط می کردند و باز جمعى آنها را از غلاة به شمار آورده اند. اما این نسبتها درست نیست به ویژه که اتهام تجسیم و تشبیه به آنها داده اند، زیرا یونس از امام رضا علیه السلام اصول دین را فرا گرفته بود و از بزرگترین شاگردان وى بوده است.

[۲۹]

جعفریه:

پیروان جعفر بن على بن محمد جواد علیه السلام. وى برادر امام حسن عسکرى علیه السلام بود، او را جعفر کذاب لقب داده اند، زیرا وى پس از برادرش امام حسن عسکرى علیه السلام ادعاى امامت کرد و منکر این شد که امام حسن علیه السلام فرزندى داشته باشد. وى در 271 ق درگذشت، او مردى دنیا طلب بود و در پى به دست آوردن مقام امامت.

[۳۰]

عسکریه:

معتقدین به امامت امام حسن عسکرى علیه السلام که احتمالا در مقابل جعفریه آنها را بدین نام خوانده اند، آنان پس از امام حسن عسکرى به امام مهدى قائم آل محمد (عج) اعتقاد داشتند.

[۳۱]

غلاة

غلاة جمع غالى است و به کسانى اطلاق می شود که در باره پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان خویش راه غلو و افراط را پیموده و آنان را از حدود و مقام حقیقى خویش خارج ساخته و به مرحله خدائى رسانیده اند و چه بسا امامان را به خدا و یا خداوند را به آنان تشبیه کرده اند و در دو طرف افراط و تفریط قرار گرفته اند، گاهى قائل به حلول جوهر نورانى الهى در ائمه و پیشوایانشان شده اند. شهرستانى معتقد است که عقائد غالیه از مذاهب حلولیه، تناسخیه، یهود و نصارى نشأت گرفته است و غالب آنان در عقیده مشترک هستند و در حقیقت یک فرقه بیش نیستند اما به نامهاى مختلف.

آنان خود بسته به موقعیت و مکان زندگى نامى بر خویش نهاده و یا آنها را به این نامها خوانده اند. مثلا این گروه را در اصفهان خرمیه و کوذکیه، در رى مزدکیه، سنبادیه، در آذربایجان ذاقولیه، در بعضى نقاط، محمره سرخجامگان و در ماوراءالنهر مبیضه یا سپید جامگان نامیده اند.

اینان در آغاز تنها به غلو درباره پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان خود می پرداختند ولى از قرن دوم هجرى به بعد بعضى از فرقه هاى غالیه مطالب غلو آمیز خود را با ت آمیخته و با دولت امویان و عباسیان به مخالفت برخاستند.

[۳۲] آنان معتقد به تحریف قرآن بوده و اصولا قرآنى را که در دوره عثمان جمع آورى شده بود باور نداشتند، زیرا می گفتند که آیاتى در باره حضرت علىعلیه السلام در قرآن بوده که برداشته اند و حتى سوره اى به نام سورة الولایة با 7 آیه در باره على علیه السلام بوده است که در قرآن موجود نیست.

اصول عقیده غلاة مبتنى بر ظهور، اتحاد،حلول و تناسخ است، از عقائدمشترک همه ء فرقه هاى غلاة چهار چیز است : تشبیه، تناسخ، بداء و رجعت

غلاة در باره حضرت على و امام حسین علیه السلام بیش از دیگر ائمه راه غلو را پیموده اند، برخى از آنان معتقدند که على در سرشت خدائى جاودان است و بعضى معتقدند که او در میان ابرها است و رعد، غرش شمشیر و برق انعکاس درخشش شمشیر آن حضرت است و سرخى شفق را از خون امام حسین علیه السلام در کربلامی دانند.

اصولا عامه غلاة از دو دسته بیرون نیستند: یا آنها مردمانى ساده دل و عامى بوده اند که تحت تاثیر فضائل اخلاقى و دینى و جذابیتهاى فردى ائمه علیه السلام قرارگرفته اند و در وراى شخصیت ائمه، خدا و مسائل دیگر را فراموش کرده اند.

یا اینکه افراد شیاد بوده اند که براى رسیدن به مقامات دنیوى و نفوذ در مردم و به دست آوردن مرید و پیرو، نسبتهاى غلو آمیز را به ائمه می دادند و خود را نیز شریک آنان می دانستند مانند ابوالخطاب اسدى. شیخ صدوق در اعتقادات خود نوشته است که: اعتقاد ما در باره غالیان و تفویضیان آن است که آنان کافر هستند و حتى بدتر از یهود و نصارى و مجوس و قدریه و حرویه و همه اهل بدعتها و ملیتها هستند و گمراه ترند.

[۳۳]

علامه حلى در شرح یاقوت غلاة را رد کرده و گوید: جسمانى دانستن خداوند و هم چنین تشبیه معجزاتامیرالمؤمنین علیه السلام به معجزات موسى و عیسىعلیه السلام باطل است.

[۳۴]

در قرآن آیاتى در نهى از غلو آمده است

[۳۵] (چنانکه از جانب ائمه نیز غلو در باره دین و احکام و امامان نهى شده است).

در این مورد از امام صادق علیه السلام و دیگر ائمه و از خود حضرت على علیه السلام روایات بسیارى در باره غلاة آمده است که نخست آنها را نهى کرده اند و چون از گزافه گوئى خویش دست نکشیده اند آنها را طرد کرده اند و از اطراف خود رانده اند.

[۳۶]

علماى اهل سنت نیز جمیع فرقه هاى غلاة را خارج ازاسلام دانسته اند.

[۳۷] با اینحال بسیارى از آراء و عقاید سخیفى که به غلاة نسبت داده اند از جانب دشمنان به آنان نسبت داده شده و جدا ثابت نشده است، چه در باره اصنافى که عنوان کرده اند و چه در مورد عقائد و آراء آنها.

مثلا افسانه عبدالله بن سبا و سبائیه که بعضى از مورخان از پیش خود ساخته اند و طبرى که راوى آن روایات است فقط به نقل آنها پرداخته بدون اینکه به جرح و تعدیل و حقیقت آنها پرداخته باشد و دیگران نیز با همین روش از طبرى گرفته اند.

[۳۸]

غلاه خود به فرقه های دیگری منشعب می شوند که عبارتند از:

سبائیه:

پیروان عبدالله بن سباء یا عبدالله بن سوداء که گفته اند نخست یهودى بوده است سپس مسلمان شده و به على علیه السلام پیوست ولى در باره آن حضرت غلو کرد و در باره ابوبکر و عمر و عثمان به طعن و لعن پرداخت. او نخستین کسى است که مذهب غالیه را به وجود آورد. و چون شنید که حضرت على علیه السلام را شهید کرده اند منکر شد و گفت على نه کشته شده و نه مرده است و اصولا مرگ ندارد و او دوباره رجعت خواهد کرد و زمین را پر از عدل و داد نماید پس از اینکه پر از ظلم و جور شده باشد. او اعتقاد به تناسخ و دور از این دنیا داشت و قیامت و بعث و حساب، بهشت و جهنم را باور نداشت. او على را خدا می دانست و پیروانش نیز ائمه را خدایان و ملائکه و انبیاء و پیامبران می دانستند.

برخى نوشته اند که تمامى فرق غالیه از سبائیه نشأت گرفته اند، اما چنانکه گفتیم اصولا اصل داستان عبدالله بن سبا خود افسانه اى بیش نیست و آنچه در مورد او گفته اند ساخته ذهن دشمنان فرقه هاى غالیه است.

[۳۹]

بیانیه:

پیروان بیان بن سمعان تمیمى که معتقدند خداوند به صورت انسان ظاهر می شود و او نیز هلاک می گردد و جز وجه او باقى نمی ماند، بسیارى از بیانیه او را پیامبر می دانستند و یا اینکه می گفتند ابوهاشم عبدالله بن محمد حنیفه او را به امامت منصوب کرده است، بیان به دست خالد بن عبدالله قسرى کشته شد.

[۴۰]

مغیریه:

پیروان مغیرة بن سعید عجلى، آنها معتقد بودند که معبود آنان مردى است از نور که بر سر تاج دارد و داراى اعضاء و جوارح است.

منصوریه:

پیروان ابو منصور هستند و معتقد بود که به آسمان عروج کرده و معبود با دست خویش سر وى را مسح کرده و او را مأمور تبلیغ در زمین کرده است. او معتقد بود که آل محمد همان آسمان است و شیعه نیز زمین. آنان ضمن انکار قیامت تمام محرمات را حلال می دانستند.

جناحیه:

پیروان عبدالله بن معاویة بن عبدالله بن جعفر ذوالجناحین، وى می گفت علم نیز چون گیاهان و درختان در دل می روید و ارواح داراى تناسخ هستند، و روح خداوند در آدم و سپس در پیامبران حلول کرده و در آخر نیز در جسم وى حلول کرده است.

خطابیه:

پیروان ابوالخطاب بن ابى زینب اسدى. او امامان را پیامبران جدید می دانست و می گفت: هر زمان دو پیامبر یکى ناطق و یکى صامت در میان مردم هستند،محمد صلی الله علیه و آله پیامبر ناطق و على علیه السلام صامت بود و پس از محمد (ص)، على علیه السلام پیامبر ناطق و امام دیگر صامت بود و به همین ترتیب او امام جعفر صادق علیه السلام را خدا می دانست.

مخمسه:

که سلمان فارسى، مقداد، عمار، ابوذر و عمر بن امیه ضمرى را از جانب خداوند مأ مور اداره جهان می دانستند.

غرابیه:

اعتقاد داشتند که خداوند جبرئیل را به سوى على علیه السلام فرستاد و او در اثر شباهت بسیار زیاد على و محمد صلی الله علیه و آله که به شباهت یک غراب (کلاغ) به غراب دیگر می مانست اشتباه کرده و رسالت را به محمد صلی الله علیه و آله سپرد.

ذمیه:

اینان محمد پیامبر اسلام را سرزنش می کردند زیرا اعتقاد داشتند که على، محمد صلی الله علیه و آله را به سوى مردم فرستاد تا انسانها را به سوى على علیه السلام دعوت کند اما محمد صلی الله علیه و آله مردم را به سوى خود فرا خواند.

مفوضه یا تفویضیه:

اعتقاد دارند که خداوند امور و تدبیر عالم را به محمد صلی الله علیه و آله سپرد، و او خالق جهان و مدبر اول است و محمد صلی الله علیه و آله نیز پس از خود امور جهان و تدبیر عالم را به على علیه السلام واگذار کرد و او مدیر ثانى است،

شریعیه:

پیروان فردى به نام شریعى. اینان اعتقاد دارند که خداوند در پنج نفر ظهور و تجلى کرده است و آنها: محمد، على، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام و همگى آنها از آلهه هستند و براى آنان اضدادى وجود دارد که عبارتند از: ابوبکر، عمر، عثمان، معاویه و عمرو بن العاص. شریعى معتقد بود که خداوند در او حلول کرده است.

نمیریه:

پیروان نمیر که از پیروان شریعى بوده است، او خلیفه شریعى بود و پس از او مردم را به سوى خود دعوت کرد.

حربیه:

پیروان عبدالله بن عمرو بن حرب کندى، اینان اعتقاد داشتند که روح ابو هاشم بن حنفیه در وجود عبدالله

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها