★بر محمد و آل محمد صلوات★



همه می‌توانند از اولیاء خدا باشند؛ خودت را ارزان نفروش!

نگو من که نمی‌توانم مثل آقای بهجت بشوم!»


فردی به‌نام حاج عیسی» پیش حضرت امام(ره) خدمت می‌کرد و چای می‌آورد. امام(ره) گاهی با گریه، دعا می‌کرد که خدایا، من را با حاج عیسی محشور کن.» روز قیامت یک‌دفعه‌ دیدی، حاج عیسی هم رفت پیش امام(ره)! چون او هم مثل امام، در حدّ توان خود، وظایفش را درست انجام داده و کارهای خوب کرده است. 


هیچ‌کسی حق ندارد مأیوس شود و خودش را از تمنّای وصال محروم کند. نگو: همه که مثلِ آقای بهجت(ره) نمی‌شوند!» خیلی‌ها با اصرار و سماجت، به خیلی جاها رسیده‌اند؛ چون در پُشت این سماجت، امید و ایمان هست.


همه می‌توانند به همه‌جا برسند و از اولیاء خدا باشند؛ یأس ابلیسی را نابود کن! منتظرِ کشف و کرامت یا اتفاق خاصی هم نباش. شاید برایت بهتر بوده که جلوه و کرامتی ندیده‌ای، چون اگر می‌دیدی، خراب می‌شدی(دچار عُجب می‌شدی)


شاید توفیق نماز شب نداشته باشی؛ اما واقعاً ناراحت باشی از اینکه توفیق پیدا نمی‌کنی. خُب، این ناراحتیِ خودت را حفظ کن و ادامه بده. یک‌وقت دیدی با توفیق‌ندادن به نماز شب، تو را به همه‌جا رساندند!


اهل دل می‌گویند: بعضی از اولیاء خدا، هم خودشان می‌دانند که از اولیاء خدا هستند و هم دیگران. بعضی‌ها خودشان می‌دانند اما مردم نمی‌دانند. بعضی‌ها خودشان هم نمی‌دانند! شاید شما هم از اولیاء خدا باشی؛ خودت را ارزان نفروش

دوستداران اهلبیت ع 

@ahlolbeitlove


داستان کوتاه


شخصی نزد سقراط رفت و گفت:

گوش کن می خواهم چیزی برایت تعریف کنم. دوستی به تازگی در مورد تو می گفت 


سقراط حرف او را قطع کرد و گفت: 

قبل از اینکه تعریف کنی، بگو آیا حرفت را از میان سه صافی گذرانده ای یانه؟ 

- کدام سه صافی؟ 

- اول از میان صافی واقعیت. آیا مطمئنی چیزی که تعریف می کنی واقعیت دارد؟ 

-نه. من فقط آن را شنیده ام.

شخصی آن را برایم تعریف کرده است. 


- سقراط سری تکان داد و گفت:

پس حتما آن را از میان صافی دوم یعنی خوشحالی گذرانده ای

مسلما چیزی که می خواهی تعریف کنی، حتی اگر واقعیت نداشته باشد، باعث خوشحالی ام می شود.


- دوست عزیز، فکر نکنم تو را خوشحال کند. 


- بسیار خوب، پس اگر مرا خوشحال نمی کند، حتما از صافی سوم، یعنی فایده، رد شده است.

آیا چیزی که می خواهی تعریف کنی، برایم مفید است و به دردم می خورد؟ 

- نه، به هیچ وجه! 


سقراط  گفت: پس اگر این حرف، نه واقعیت دارد، نه خوشحال کننده است و نه مفید، آن را پیش خود نگهدار و سعی کن خودت هم زود فراموشش کنی.@ahlolbeitlove


عواقب سستی در نماز


حضرت زهرا(س) می فرماید :  از پدرم رسول خدا(ص) درباره مردان و نی که در نمازشان سستی و سهل انگاری مکنند، پرسیدم.


آن حضرت فرمودند: هر زن و مردی که در امر نماز سستی و سهل انگاری داشته باشد، خداوند او را به پانزده بلا مبتلا می گرداند:


1 خداوند برکت را از عمرش می گیرد.

2 خداوند برکت را از رزق و روزی اش می گیرد.

3 خداوند سیمای صالحین را از چهره اش محو می کند.

4 هر کاری که بکند بدون پاداش خواهد ماند.

5 دعایش مستجاب نخواهد شد.

6 برایش بهره ای از دعای صالحین نخواهد بود.

7 ذلیل خواهد مرد.

8 گرسنه جان خواهد داد.

9 تشنه کام خواهد مرد به طوری که اگر با همه نهرهای دنیا آبش دهند, تشنگی اش برطرف نخواهد شد.

10 خداوند، فرشته ای را برمی گزیند تا او را در قبرش نا آرام سازد.

11 قبرش را تنگ گرداند.

12 قبرش تاریک باشد.

13 خداوند فرشته ای را بر می گزیند تا او را به صورتش به زمین کشد. در حالی که خلایق به او بنگرند.

14 به سختی مورد محاسبه قرار گیرد.

15 و خداوند به او ننگرد و او را پاکیزه نگرداند و او را عذابی دردناک باشد.


مسند حضرت فاطمه اهراء سلام الله علیها، ص 235


دوستداران اهلبیت ع 


@ahlolbeitlove


✨☘✨

تشرف حاج علی بغدادی



مرحوم حاج علی بغدادی ریسندگی و کارخانه در بغداد داشته است. برای دادن خمس در نجف می‌رود که خمس مالش را با بزرگان نجف، آیت الله شیخ مرتضی انصاری، شیخ اعظم و مرحوم کاظمینی آنجا رفتند. وجوهاتش را حساب کرده، صبح پنجشنبه‌ای بوده است. بعد هم زیارت کاظمین رفته، نجف و کاظمین را زیارت کرده است. بعد به بغداد برگشته است. می‌گوید: در مسیر برگشت با یک کسی برخورد کردم، که به من فرمود: حاج علی حال شما چطور است؟ بعد ایشان فرمودند: حاج علی می‌آیی به کاظمین برگردیم، امشب، است. زیارت اجداد من در کاظمین باشد که نزدیک است. من هم گفتم: چشم! من برمی‌گردم. یک مؤمنی به من پیشنهادی داده است. بعد ایشان گفت: برگردید تا من شهادت بدهم تو از دوستان ما هستی. گفتم: شما چطور شهادت می‌دهید؟ مگر چقدر مرا می شناسید؟ گفت: من چطور نشناسم آن کسی را که حق ما را به ما می‌رساند؟ گفتم: کدام حق؟ گفت: خمسی که به وکلای ما دادی. گفت: من باز متوجه نبودم. ایشان شیخ انصاری را وکیل خودش می‌داند. برگشتیم و همینطور که می‌آمدیم، کنار راه میوه‌هایی را می‌دیدم که برای این فصل نیست. فصل، فصل زمستان بود. میوه‌ها طور دیگری بود. هوا را طور دیگری می‌دیدم و عطرآگین بود. همینطور که با هم راه می‌رفتیم،


 سؤالاتی از ایشان پرسیدم. مثلاً مولانا اینکه بعضی دوستان ما زیارت مشهد مشرف شدند، می‌خواستم بدانم زیارت فلانی قبول است؟ فرمود: انشاءالله قبول است. فلانی هم مشرف شده است، زیارتش قبول است؟ انشاءالله قبول است. فلانی هم مشرف شده، قبول است؟ دیدم سکوت کردند. گفتم: بعضی از کسانی که اهل منبر هستند، می‌گویند: اگر کسی زیارت ابا عبدالله الحسین را بخواند، زیارت الحسین امانٌ من النار» آدم را از جهنم ایمن می‌کند. این حدیث درست است؟ دیدند چشمانش اشک زده است و اسم حسین را که شنید، فرمود: بله، درست است. زیارت الحسین امانٌ من النار» بعد به کاظمین رسیدیم. شروع به سلام دادن به ائمه کرد. تک تک سلام داد به اسم امام زمان رسید، سؤال کرد: حاج علی امام زمان خودت را می‌شناسی؟ گفتم: چطور نشناسم. معلوم است می‌شناسم. گفت: خوب سلام بده. گفتم: السلام علیک یا حجة الله، السلام علیک یا صاحب امان، یابن الحسن» گفت: علیک السلام و رحمة الله و برکاته» جواب سلام مرا داد، باز من متوجه نبودم. در این سلام کسی که خبر از قبولی زیارت بعضی‌ها، خبر از چیزهایی که غیر معصوم نمی‌تواند بدهد. مراجع مل شیخ انصاری را نماینده خودش می‌داند. خمس را می‌گوید: حق ما است. برای خواندن نماز زیارت ایستادیم. نماز که تمام شد، آخر نماز به ذهن من آمد، این قرائن و نشانه‌ها برای حضرت بوده است. نماز که تمام شد، نگاه کردم دیدم حضرت نیست. در آن زمان یک حالت گیجی و تحیر بوده است. ولی بعد با قرائنی متوجه می‌شویم چه حسرت سنگینی است. از طرفی هم خوشا به حالشان که همین مقدار نصیبشان شده است.


دوستداران اهلبیت ع 

@ahlolbeitlove



  ِبسمِ اللّه اَلرَّحمنِ اَلرَحیماََلحَمدُلِّلهِ اَلَّذی یَخلُقُ وَلا یُخلَق ؛وَیَرزُقُ وَلا یُرزَق ؛  یُطعِمُ وَلا یُطعَم ؛  زادَاَللّهُ النَعَم َ؛دَفَعَ اَللّه اَلنَقَم ؛ بِحَقِّ سَیِّدِالعَرَبِ وَاَلعَجَم ؛ هَنیأً لِلا کِلینِ ؛  وَبَرَکةً لِلباذِلینِ ؛ صِحََّةً لِلجالِسین ؛ وَشَفاءً لِمَرضَی اَلمُومِنینَ وَاَلمومِنات ؛

 وَسَلا مَةً لِسَفَرِاَلمُسافِرینِ ؛ وَمَغفِرَةً لِاَمواتِ اَلحاضِرینِ ؛سیِّما اَمواتِ

صاحِبِ اَلاطعِمَة وَاَلاشرِبة ؛ اَللّهُمَّ طَیِّب تُرابَهُم وَیَسِّر حِسابَهُم  وَاَحشُر هُم 

 مَعَ اَلایمَة َ اَلمَعصومین عَلَیهِمُ الَسَّلام  ؛ اَللّهُمَّ اَجعَل قَبرَهُم رَوضَةَ مِن

 رِیاضِ اَلجَنَّة وَلا تَجعَل قَبرَهُم حُفرَةِ مِن حُفَرِالنِیرانِ ؛ بِحَقِّ القُرانِ وَ بِحَقِّ

 سورَةِ المُبارَکَةِ الفا تَحةَ وَالاِخلاصِ وَاَلصَّلَوات   

                        [[ آمینَ ربَّ اَلعالَمین ]] 



الامثل فی تفسیر کتاب الله المنزل (کتاب)

ذخیره



مؤلف تفسیر الامثل» استاد محقق 

آیت‌الله مکارم شیرازی با همکاری جمعی از فضلاء و پژوهشگران قرآن در قرن چهاردهم و اوائل قرن پانزدهم هجری می‌باشند.

فهرست مندرجات

۱ - معرفی اجمالی کتاب
       

۱.۱ - معرفی تفسیر و روش آن ابتدا
       

۱.۲ - انگیزه تالیف کتاب
       

۱.۳ - روش تفسیر کتاب
       

۱.۴ - نسخه شناسی

۲ - منابع مقاله

۳ - پانویس

۴ - منبع


معرفی اجمالی کتاب

[

ویرایش]




← معرفی تفسیر و روش آن ابتدا


تفسیر الامثل فی تفسیر کتاب الله المنزل» ترجمه

تفسیر نمونه است. که الحق بهترین کتاب تفسیر قرآن مجید است.باید بخوانید و بعد تصدیق می نمایید شنیدن کی بود مانند دیدن.لکن این تفسیر با تجدید نظر جزئی و تکمیل مسانید و ارجاعات آن، به شیوه نوین ارائه شده است و تفسیری کامل و شامل تمام قرآن است که با ویژگی عصری و اجتماعی. و متناسب با نیازها و پرسشهای زمانه، پیام قرآن را تبیین کرده است. از مباحث فنی و کلاسیک ادبی پرهیز نموده و جلوه دیگر آن، گرایش به جنبه‌های هدایتی و تربیتی است که مؤلفان آن را تعقیب کرده‌اند. این تفسیر در کنار تفسیر گرانسنگ المیزان، می‌تواند خلا عدم وجود تفاسیر شیعی عربی را در کشورهای عرب زبان پر نماید و سبب آشنایی بیشتر اهل سنت با دیدگاههای نوین 

شیعهو 

اهل بیت علیه‌السّلام گردد. 

← انگیزه تالیف کتاب


مفسر در مقدمه خود، هدف از تالیف این تفسیر را چنین بیان می‌دارد: هر عصری ویژگیها، ضرورت‌ها و تقاضاهایی دارد که از دگرگون شدن وضع زمان، و پیدا شدن مسائل جدید و مفاهیم تازه در عرصه زندگی سرچشمه می‌گیرد، همچنین هر عصر، مشکلات و پیچیدگی‌ها و گرفتاری‌های مخصوص خود را دارد، که آن نیز از دگرگونی اجتماعات و فرهنگ‌ها، که لازمه تحول زندگی و گذشت زمان است، نشات می‌گیرد. افراد پیروز و موفق آنهایی هستند که هم آن نیازها و تقاضاها و هم این مشکلات و گرفتاریها را که مجموع آنها را مسائل عصر» می‌توان نامید درک می‌کنند 

[۱]

. گام دیگر 

استنباط نیازها و تقاضاهای ویژه این زمان، از اصول کلی اسلام می‌باشد. این تفسیر بر اساس دو هدف فوق نگارش یافته است. الامثل، در روش ارائه مطالب و تحلیل و ذکر وجوه و احتمالات متاثر از تفاسیری چون 

المیزان و 

تفسیر مراغی است. 

← روش تفسیر کتاب


شیوه ذکر مطالب چنین است که در آغاز، پس از بیان نکات کلی و عام در هر سوره، از قبیل نام، مکی یا مدنی بودن، عدد آیات و ویژگیهای آن، به فضای حاکم بر سوره، سبک و سیاق موضوعات مهم مطرح شده در سوره اشاره می‌شود، آنگاه به مضمون آیه پرداخته و با روش بیانی و تحلیلی در تفسیر، با عباراتی روان و سبک عربی امروزی، مسائل زندگی و 

هدایت انسان تشریح می‌گردد. ذیل هر آیه با عنوان بحث» موضوع متناسب با آن را مطرح می‌نماید. موضوعاتی از قبیل، 

ربا،

حقوق زن، 

آفرینش انسان، و. 
مفسر در هر مقطع به دنبال آن است که با بیان معانی کلمات و تبیین درست آیه، فهم صحیحی از قرآن به خواننده ارائه دهد و در این مقصود از نقل حدیث، اسباب النزول، قصه‌های تاریخی و مسائل علمی کمک می‌گیرد. در بیان احکام نیز، به حد آیات قرآنی اکتفا کرده و در کنار آن به اسرار و حکمتهای احکام الهی اشاره دارد. در نقل قصه‌های تاریخی تلاش نموده از اسرائیلیات پرهیز نماید. 
مفسر و همکاران عنایت دارند تا آیاتی را که مربوط به آفرینش انسان، 

حیوان، آسمانها، زمین و جهان طبیعت است، تفسیر علمی کنند و در آیاتی که احتمالا اشاره‌هایی به نظریات و اکتشافات جدید دارد، آن آیات را منطبق سازند. مانند ذیل سوره یونس آیه ۵ هو الذی جعل الشمس ضیاء»، که راجع به کرویت زمین و حرکت خورشید و ماه بحث می‌نمایند. و ذیل آیه ۱ سوره انشقاق به نقل حدیثی از حضرت علی علیه‌السّلام و بیان 

اعجاز علمی آن می‌پردازند. 
گفته شد که این تفسیر، ترجمه عربی تفسیر نمونه می‌باشد، بنابراین مقدمه تفسیر شامل همان مطالبی است که ما در کتابشناسی تفسیر نمونه بیان کردیم. منابع آن نیز همان ۱۶ تفسیری است که ذکر شد. تنها تفاوت مهم الامثل» با نمونه» حذف ترجمه آیات است که بدلیل عربی بودن متن الامثل» نیازی به آن نبود. از تفاوتهای جزئی دیگر انتقال برخی مطالب به پاورقی الامثل است، مانند آنجایی که بحث را به جلدهای دیگر ارجاع می‌دهد، 

[۲]

ذیل آیه ۲۸- ۲۹ سوره بقره مطابق 

[۳]


باید اذعان داشت که 

ترجمه متن، ترجمه مناسبی بوده و مهمتر از آن توانسته است با بیان عربی روز و متداول، حس مترجم بودن را از بین ببرد و با مخاطب، ارتباط خوبی برقرار نماید. این امر ناشی از این است که مترجمان همگی مسلط بر دو 

زبان عربی و فارسی بوده‌اند و زبان اصلی اکثر آنها عربی بوده است. مترجمان این اثر آقایان محمد علی آذرشب، محمدرضا آل صادق، استاد اسد مولوی، شیخ مهدی انصاری، سید احمد قبانچی، شیخ هاشم صالحی، استاد خالد توفیق عیسی، استاد سید محمد هاشمی و استاد قصی هاشم فاخر، می‌باشند

[۴]


فهرستی از مطالب مختلف کتاب، بر اساس ترتیب آیات در پایان هر جلد الامثل»، یاری رسان محققان خواهد بود. جهت آگاهی بیشتر از ابعاد مختلف تفسیر به مقاله کتاب شناسی تفسیر نمونه مراجعه فرمائید. 

← نسخه شناسی


تفسیر الامثل» تاکنون چند بار در 

ایران و 

لبنانبه چاپ رسیده است. در ایران یکبار 

انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم اقدام به چاپ دو جلد از آن را با ترجمه آقای آذرشب، در سال ۱۳۶۵ در قطع وزیری نمود. متاسفانه این ترجمه و چاپ استمرار نیافت. 
بنیاد بعثت در سالهای ۱۳۷۷ و ۱۳۷۸ جلد اول آن را مجددا چاپ نمود. 
در لبنان یکدوره ۲۰ جلدی وزیری از سوی مؤسسه البعثة در سال ۱۴۱۳ ق/ ۱۹۹۲ م چاپ و انتشار یافته است. 
اکنون نیز برخی ناشران درصدد چاپ جدید آن در ۱۵ جلد با حروفچینی و ترکیب جدید می‌باشند. 
در ضمن قرآن پژوه محترم آقای احمدعلی بابایی، هم اکنون در حال خلاصه کردن الامثل» می‌باشد، و مانند گزیده تفسیر نمونه، در مجلدات کمتری، ارائه خواهد شد. 

منابع مقاله

[

ویرایش]



۱- تفسیر الامثل مجلدات مختلف
۲- المفسرون حیاتهم و منهجهم سید محمد علی ایازی صفحه ۱۵۱
۳- طبقات مفسران شیعه دکتر عقیقی بخشایشی ج۵ ص۲۱۲
۴- دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی به کوشش بهاء الدین خرمشاهی جلد ۱ و ۲
۵- کتاب شناسی تفاسیر قرآن کریم سالهای ۷۹- ۱۳۵۷. تهیه دبیرخانه نمایشگاه بین المللی قرآن کریم ۱۳۸۰ انتشارات کتاب مبین. 
۶- فصلنامه بینات شماره ۹ سال سوم بهار ۱۳۷۵ ص۱۰۸- ۱۲۱

پانویس

[

ویرایش]


 
۱.

↑ 

الأمثل فی تفسیر کتاب الله المنزل، مکارم شیرازی ناصر، ناشر:مدرسه امام علی بن ابی طالب، مکان چاپ:قم، ۱۴۲۱ ق، چاپ اول، ج۱، ص ۴    

۲.

↑ 

الأمثل فی تفسیر کتاب الله المنزل، مکارم شیرازی ناصر، ناشر:مدرسه امام علی بن ابی طالب، مکان چاپ:قم، ۱۴۲۱ ق، چاپ اول، ج۱، ص۱۴۹    

۳.

↑ 

تفسیر نمونه، ج۱،ص۱۶۳.    

۴.

↑ 

الأمثل فی تفسیر کتاب الله المنزل، مکارم شیرازی ناصر، ناشر:مدرسه امام علی بن ابی طالب، مکان چاپ:قم، ۱۴۲۱ ق، چاپ اول، ج۱، ص۱۳    



منبع

[

ویرایش]




نرم افزار جامع التفاسیر، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی (نور).


رده‌های این صفحه : 

تفاسیر اجتهادی | 

تفاسیر 



معرفی کتاب احقاق الحق
107

بسم الله و بالله وعلی الله اتوکل.جالبه بدانید که 

کتاب بسیار شریف و بی مثال احقاق الحق و ازهاق الباطل» نوشته شهید قاضی نور الله شوشتری(تستری) رحمه الله است که آن را در ردّ کتاب ابطال نهج الباطل» مولی فضل الله بن روزبهان نوشته است و فضل الله بن روزبهان کتاب خود را در ردّ کتاب نهج الحق» علامه بزرگوار حلی رحمه الله که برای معرفی مذهب تشیع به اولجایتو سلطان محمد خدابنده نوشته بود، تحریر نمود.

برای معرفی کتاب احقاق الحق، نکاتی را به اختصار بیان می کنیم:

علامه حلی رحمه الله

حسن بن یوسف بن زین الدین علی بن محمد بن المطهر الحلی، مشهور به علامه که مخالفان و موافقان به فضل او اعتراف کرده اند، در 27 رمضان سال 648 ه . ق به دنیا آمد و در شب شنبه 21 محرم سال 726 ه . ق در حله از دنیا رفت.

استبصار اولجایتو توسط علامه

دو قول در چگونگی تشیع سلطان محمد خدابنده گفته شده است. ما در اینجا یک قول را که علامه امین در اعیان الشیعة، ج 24، ص 291، از قول علامه محمد تقی مجلسی در شرح الفقیه نقل کرده، می آوریم:

سلطان اولجایتو محمد مغولی ملقب به خدابنده، بر یکی از نش غضب کرد و به او گفت: تو را سه طلاقه کردم (انت طالق ثلاثا). بعد پشیمان شد؛ لذا از علماء مذاهب سؤال کرد. به او گفتند: ناچارا باید محلّل بیاوری. سلطان گفت: شما در هر مسئله ای اقوالی دارید، آیا اینجا اختلاف ندارید؟ گفتند: نه.

یکی از وزیرانش گفت: در حله عالمی هست که فتوا به باطل بودن این طلاق می دهد. علماء مذاهب گفتند: مذهب او باطل است و نه خودش عقل دارد و نه اصحابش و سزاوار نیست سلطان پی مثل اویی بفرستد.

سلطان گفت: صبر کنید تا من او را حاضر کنم و کلامش را بشنوم. پی او فرستاد و علامه حلی حاضر شد. سلطان تمام علماء مذاهب را جمع کرد. علامه نعلینش را به دست گرفت و بر سلطان وارد شد، آن گاه سلام کرد و پهلوی سلطان نشست.

علماء به سلطان گفتند: مگر ما به تو نگفتیم اینها ضعیف العقل اند! سلطان گفت: از او درباره هر کاری که انجام داده، سؤال کنید. پس گفتند: چرا در برابر سلطان با خم شدن مانند رکوع خضوع نکردی؟

علامه فرمود: زیرا احدی برای رسول الله صلی الله علیه و آله رکوع نکرد و همه بر او سلام می کردند و خداوند فرموده فَاِذا دَخَلْتُمْ بُیُوتا فَسَلِّمُوا عَلی اَنْفُسِکُمْ تَحِیَّةً مِنْ عِنْدِاللّهِ مُبارَکَةً»(1) و رکوع و سجود برای غیر خدا جایز نیست.

گفتند: چرا رفتی پهلوی سلطان نشستی؟

فرمود: چون جای خالی دیگری نبود.

گفتند: پس چرا نعلینت را در دست گرفتی، در حالی که این کار منافی با ادب است؟

فرمود: ترسیدم بعضی از اهل مذاهب کفشهایم را بند؛ همان طور که نعلین رسول خدا صلی الله علیه و آله را یدند.

گفتند: اهل مذاهب در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله نبوده اند، بلکه بعد از صد سال از وفات رسول خدا صلی الله علیه و آله به دنیا آمده اند و یا بیشتر از صد سال.

مترجم برای سلطان مطالبی را که علامه می فرمود، ترجمه می کرد. پس به سلطان رو کرد و فرمود: شنیدی که اینها چنین اعترافی کردند که در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله نبوده اند. پس از کجا اجتهاد را منحصر کرده اند در میان خودشان و اجازه نمی دهند که از غیر آنها نظرخواهی شود، اگرچه فرض شود که آن غیر اعلم باشد؟!

سلطان گفت: آیا هیچ کدام از مذاهب در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و صحابه نبوده اند؟

علماء گفتند: نه.

علامه فرمود: ولی ما مذهبمان را از علی بن ابی طالب علیهماالسلام گرفته ایم که نفس رسول خدا صلی الله علیه و آله و برادر و پسرعمو و وصیش بود و نیز از اولاد علی علیه السلام بعد از آن حضرت.

پس سلطان از او درباره سه طلاق در یک مجلس سؤال کرد.

علامه فرمود: باطل است؛ زیرا شهود عادل نبوده اند.

پس بحث بین علامه و علماء درگرفت تا اینکه تمام آنها تسلیم شدند.

پس سلطان شیعه شد و خطبه به نام ائمه اثنا عشر علیهم السلام در تمام شهرها خوانده شد و امر کرد که سکّه به نام ائمه علیهم السلام زده شود و امر کرد که نامهای ائمه علیهم السلام بر مساجد و مشاهد نوشته شود.

زمانی که سلطان محمد (اولجایتو) از علامه حلی برای حضور در مقر حکومت دعوت کرد، از او درخواست نمود کتابی برایش بنویسد و در آن ادله عقلی و نقلی شیعه را بیان کند. علامه بزرگوار نیز در اجابت سلطان کتاب شریف نهج الحق و کشف الصدق» را تألیف کرد و برای سلطان هدیه برد.

در طول تاریخ بر کتابهای مختلف ردیه های فراوانی نوشته شده است؛ ولی با توجه به مقام و نفوذ علامه حلی و تأثیر فراوان کتابهای او در جوامع اسلامی، تا سالها بعد از او کتابهایش مورد نقد و رد قرار نگرفت تا اینکه حدود دویست سال بعد فضل بن روزبهان یکی از علماء متعصب سنی شافعی کتابی در ردّ نهج الحق» علامه نوشت و نام آن را ابطال نهج الباطل» نهاد که تاریخ تألیف آن سال 909 ه . ق است. فضل در کتاب خود تمام کتاب نهج الحق را آورد و بر آن اشکال و ایراد وارد نمود. به دنبال این حرکت، علماء بزرگوار اسلام ننشستند و جوابهای محکم به فضل دادند، از جمله:

1. قاضی نور الله شوشتری، تألیف ارزشمند خود احقاق الحق» را در رد مطالب فضل بن روزبهان نوشت و به بهترین وجه ممکن از حریم تشیّع و علامه حلی دفاع نمود. اهل سنت که قدرت پاسخ گویی به استدلالهای محکم قاضی نور الله را نداشتند، جواب منطق را با شمشیر دادند و آن بزرگ مرد الهی را به شهادت رساندند.

2. علامه مظفر به عنوان اکمال کار قاضی نور الله شوشتری، کتاب شریف دلائل الصدق فی نهج الحق» را تألیف کرد.

مرحوم مظفر در این کتاب ابتدا کلام علامه را نقل کرده، پس از آن سخن فضل بن روزبهان را آورده، سپس از آن جواب داده و سخن حق علامه را اثبات کرده است.

فضل بن روزبهان

مولی فضل الله، پسر روزبهان، پسر فضل الله خنجی شیرازی اصفهانی کاشانی که از علماء شافعیه در زمان خودش بود، تألیفات و تصنیفات فراوان داشت که مشهورترین آنها رد بر نهج الحق علامه حلی می باشد. او آن را در سال 909 ه. ق. در شهر قاسان در ماوراء النهر تصنیف نمود و آن را ابطال نهج الباطل نامید.

در روضات می نویسد: فضل الله روزبهان بن فضل الله خنجی اصفهانی معروف به پاشا» از بزرگان علماء معقول و منقول در فروع حنفی است و در اصول اشعری برای اهل مذهبش متعصب، و راهش در دشمنی دوستان خدا متصلب بود و دارای کتب و مصنفات و رسائل و مؤلفات بود.

آیة الله سید شهاب الدین مرعشی نجفی رحمه الله می فرماید: ابن روزبهان، شافعی الفروع بوده، نه حنفی الفروع؛ همان طور که شیخ اجازه اش، شمس الدین سخاوی تصریح کرده است.

از چیزهایی که مایه تأسف بر اوست، اینکه این مرد، سلوک ادب را در تصنیف و تألیف رها کرده و به جای آن، به بدزبانی و خشونتِ سخن و گول زدن عوام و صحبت به چیزهای بی معنی و سخن گفتن به چیزهایی که موجب غضب و سخط پروردگار می شود و دشنام عقلاء و تقبیح عقل پرداخته که خداوند به جاه پیامبرش ما را از آنها نگه دارد و ما را از مراعات کنندگان انصاف قرار دهد.

شهید قاضی نور الله شوشتری

مولانا سید نورالله ضیاء الدین ابوالمجد، مشهور به امیر سید، پسر محمد شریف حسینی مرعشی تستری شهید، در سال 956 ه . ق در تستر (شوشتر) خوزستان به دنیا آمد و همان جا نشو و نما پیدا کرد و تربیت شد و در سال 979 ه . ق به مشهد الرضا علیه السلام هجرت کرد و در درس علامه محقق مولی عبدالواحد تستری که از مشاهیر اهل فضل در آن شهر مقدس بود، شرکت نمود. وی در سال 993 ه. ق. به دیار هند هجرت کرد و از زمره مقربین سلطان اکبر شاه درآمد و از نظر مال و منال وضعش خوب شد. پس اکبرشاه او را برای قضاوت و افتاء نصب کرد.

مولی رحمن علی صاحب الهندی در کتاب تذکره علماء هند» می نویسد:

قاضی نور الله شوشتری شیعی مذهب، به صفت عدالت و نیک نفسی و حیا و تقوا و حلم و عفاف، موصوف و به علم وجودت فهم و حدّت طبع و صفای قریحه معروف بود. صاحب تصانیف لائقه، از آن جمله کتاب مجالس المؤمنین است. توقیعی بر تفسیر مهمل شیخ فیضی نوشته است که از حیّز تعریف و توصیف بیرون است. طبع نظمی داشت. به وسیله حکیم ابوالفتح به ملازمت اکبر پادشاه پیوست. و چون شیخ معین قاضی لاهور به جهت ضعف پیرانه معزول شد، به جایش قاضی نور الله به عهده قضای لاهور منصوب گردید.

از قاضی نور الله شوشتری 140 کتاب و رساله و حاشیه به جای مانده که اسامی آنها در مقدمه ملحقات احقاق الحق آورده شده است.

قاضی شهید دارای قریحه شعری و طبع سیّال در فنون نظم و اقسام آن بود و دیوان شعر بزرگی دارد که متخلص به لفظ نوری» می باشد و اشعاری به عربی و فارسی دارد.

قاضی نور الله شهید وقتی به دیار هند رفت و پس از مدتی قاضی القضاة در دولت اکبری از دنیا رفت، سلطان او را برای قضاء و افتاء معین کرد، ولی قاضی نور الله از قبول آن امتناع نمود. سلطان اِسرار کرد، لذا قاضی نور الله به شرط اینکه در مرافعات بنابر اجتهاد خودش و به شرط اینکه موافق یکی از مذاهب چهارگانه باشد، حکم کند، قبول کرد و مقرب درگاه سلطان باقی ماند.

او فقه را بنابر نظر مذاهب پنجگانه شیعه و حنفیه و مالکیه و حنبلیه و شافعیه تدریس می کرد و از میان اقوال، قول مذهب شیعه امامیه را ترجیح می داد تا اینکه دلهای محصلین از اطراف دنیا برای استفاده از علوم و نورگرفتن از انوار او به سویش توجه کرد؛ لذا حسودان، یعنی علماء قوم از قضاة و مفتیان، بر او حسد بردند و همواره در صدد بودند که از او اشکالی بگیرند.

از قضاء یک روز از قاضی شهید کلمه علیه الصلاة والسلام» را در حق مولانا علی، امیر المؤمنین علیه السلام شنیدند. حاضران او را انکار کردند و به بدعت گذاری نسبت دادند، به گمان اینکه کلمه الصلاة والسلام» مختص به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است؛ لذا فتوا به مباح بودن خون قاضی نور الله دادند و نامه ای نوشتند و همه آنها امضاء کردند؛ مگر یکی از مشایخشان که مخالفت کرد و این بیت را برای سلطان نوشت:

گر لحمک لحمی بحدیث نبوی هی بی صلّ علی نام علی بی ادبی هی

بنابراین سلطان از قتل او منصرف شد و محبت او در قلبش زیادتر گشت. تا اینکه سلطان از دنیا رفت و پسرش سلطان جهانگیر شاه تیموری بر تخت نشست و او ضعیف الرأی و سریع التأثر بود؛ از این رو علماء حسود قوم فرصت را غنیمت شمردند و یک نفر را به عنوان طلبه و در حقیقت جاسوس نزد قاضی نور الله فرستادند و او از خصیصان قاضی گردید؛ به طوری که قاضی [ قدس سره ] به تشیّع او اطمینان کرد.

و آن شقی نسخه ای از کتاب احقاق الحق» را نوشت و نزد جهانگیر آورد. پس علماء اهل سنت نزد سلطان جهانگیر جمع شدند و آتش خشم سلطان را روشن کردند تا اینکه امر کرد لباسهای او را درآوردند و با شلاق بر بدن مبارکش زدند تا اینکه گوشت بدن شریفش کنده شد. سپس ظرفی از آهن را پر از آتش کردند و بر سر شریفش گذاردند تا اینکه به شهادت رسید و به اجداد طاهرینش ملحق گردید و این فاجعه در سال 1019 ه . ق اتفاق افتاد و در اکبرآباد آگرة» دفن شد.

مرقد شریفش مزاری است که عامه و خاصه آن را زیارت می کنند و برای او نذر می کنند و حتی به گفته سید محمد کشمیری مرقد او را کفار هند هم زیارت می کنند و به او تبرک می جویند.

محتوای کتاب احقاق الحق

قاضی نور الله شهید در کتاب احقاق الحق به این سبک بحث می کند که اول کلمات علامه را با عنوان یقول رحمه الله نقل می کند و بعد کلمات ابن روزبهان را با عنوان قال خفضهُ الله می آورد و سپس با کلمه اقول، ردّیه خود را بر ابن روزبهان و اثبات کلام علامه عنوان می کند؛ چنان که ابن روزبهان نیز در کتاب خود اول کلمات علامه را آورده و بعد ردّیه خود را نگاشته بود.

معرّفی و فهرست کتاب نهج الحق

کتاب نهج الحق را مؤسسه دار الهجرة قم در سال 1407 ه . ق در یک جلد در قطع وزیری در 537 صفحه متن و 35 صفحه مقدمه و 33 صفحه شامل فهرستها چاپ کرده است.

علامه در این کتاب قصد داشته اند تشیع را در اصول و فروع معرفی کنند و کج اندیشیهای مخالفان را روشن نمایند؛ از این رو اصول و فروع را هم زمان و به صورت تطبیقی بین شیعه و سنی بحث کرده و مطالب خود را در هشت مسئله تقسیم کرده اند:

1. ادراک؛ 2. نظر و فکر؛ 3. صفات خداوند؛ 4. نبوت؛ 5. امامت؛ 6. معاد؛ 7. اصول فقه؛ 8. مسائل فقهی که از نظر اهل سنت با قرآن و سنت نبوی مخالف است.

در پایان، همه مبلغان محترم را جهت پاسخ گویی به بسیاری از شبهات اهل سنت، به مطالعه کتاب احقاق الحق» توصیه می کنیم.(2)



1. نور / 60.

2. برای تدوین این مقاله از منابع زیر بهره گرفته ایم:

1. کتاب نهج الحق در سی دی نور 2.

2. کتاب احقاق الحق (اصل) در سی دی معجم العقله.

3. شرح و تعلیقه و ملحقات احقاق الحق در 33 مجلد


یکی از علما و واعظان مشهور قرن حاضر شمسی، مرحوم سید محمد سلطان الواعظین شیرازی است. وی در مباحث کلامی و در اثبات امامت با استفاده از قرآن و اخبار و روایات چیره دست بود، همان‌طور که منبرداری و وعظ و خطابه او زبانزد همگان بود تا آن‌جا که به سلطان الواعظین» مشهور شد.
وی در هفتم ذی القعده سال 1314 قمری در تهران متولد و سال‌ها بعد به عتبات مقدسه رفت و در آن‌جا به تعلّم و فراگیری دروس اسلامی پرداخت.

[1]
سلطان الواعظین سفرهای متعددی به خارج از ایران داشت، او سفرهایی را به مصر، سوریه، لبنان، اردن، فلسطین و هندوستان انجام داد، و مهم‌ترین آنها - که مناظره معروفش در آن‌جا انجام شده و باعث شهرت وی گشت - سفر به پیشاور بود.
وی در همه این مسافرت‌ها علاوه بر مجالس وعظ و منبر و تبلیغ، با علمای بزرگ فرق و مذاهب نیز به گفت‌وگو و تبادل نظر می‌پرداخت و آراء و عقاید حقه شیعه را با ایشان مطرح می‌ساخت. کتاب مشهور شبهای پیشاور» اثر وی است.
چگونگی نگارش کتاب شبهای پیشاور
مرحوم سلطان الواعظین شیرازی در ربیع الاول سال 1345هـ.ق که تنها حدود سی سال از عمرشان می‌گذشت، پس از سفر به عتبات و استعانت از حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) راهی هندوستان شد. در کراچی، بمبئی، لاهور، پنجاب، حیدرآباد و بسیاری نقاط دیگر هند مورد استقبال و احترام مسلمانان و غیر مسلمانان واقع شد و جلسات بحث و مناظره را برقرار کرد. بعد از آن، ایشان را به دهلی نو دعوت کردند و جلسه مناظره با عده‌ای از علمای هند را فراهم ساختند. در بعضی از این جلسات که در دهلی انجام می‌شد، رهبر بزرگ هند مهاتما گاندی نیز شرکت می‌کرد.

[2]
بعد از این جلسات، سلطان الواعظین به دعوت محمد سرورخان که از متنفذین خاندان قزلباش هندوستان به‌شمار می‌رفت، برای سخنرانی و خطابه راهی پیشاور شد. سلطان الواعظین در این جلسات مباحثی در زمینه خلافت و ولایت و عقاید شیعه مطرح ساخت.
 در پایان یکی از این سخنرانی‌ها دو تن از علمای کابل نزد سلطان الواعظین آمده و تقاضا می‌کنند در ارتباط با سخنان او با ایشان مناظره کنند.

[3] این دو نفر به نام‌های حافظ محمد رشید و شیخ عبدالسلام از آن شب به بعد، پس از نماز مغرب و عشا در حضور جمع زیادی از علما و رجال و مردم شهر، پیرامون مسائل مورد اختلاف با سلطان الواعظین به گفت‌وگو می‌نشستند. این جلساتِ پُرشور که از 23 رجب 1345 هـ.ق شروع شد، تا ده شب به طول انجامید. جلسه مناظره هر شب بعد از نماز مغرب و عشا 6 یا 7 ساعت و گاهی نیز تا اذان صبح ادامه می‌یافت.
چون برخی از صاحبان جرائد و رومه‌ها در این جلسه حضور داشتند، جلسات هر شب را فردای آن در رومه‌ها و جرائد به چاپ می‌رساندند، مرحوم سلطان الواعظین بعدها از روی همین مجلات که جمع‌آوری کرده بود، شبهای پیشاور را به چاپ رساند. وی علت چاپ این مناظرات را با توجه به هجمه سنگین به ظاهر روشنفکران آن زمان از جمله کسروی؛ این‌گونه بیان می‌کند:
از دو جهت ناراحت بودم و نمی‌توانستم آرام بگیرم و ناظر این صحنه بازیگری و اعمال زشت و دروغ‌ها و تهمت‌های بی‌جا گردم؛ یکی دیدم اگر سکوت کنم مورد لعنت خدای متعال واقع خواهم شد که در حدیث است: "اذا ظهرت البِدَع فَلِلعالِم اَن یظهَر عِلمَه و اِذا کَتَم فعلیه لعنه الله".

[4]جهت ثانی مقام سیادت بود که غیرت هاشمیّت و جوشش سیادت، درونم را می‌گداخت. البته تا آن‌جا که وظیفه داشتم، در منابر بزرگ و مجالس مهم در حل شبهات و تثبیت عقاید و در رفع اباطیل آنها کوشیدم.ولی خیلی میل داشتم مستقلاً کتابی بر ردّ دروغ‌پردازی‌های آنها بنویسم، متأسفانه گرفتار کسالت ممتدی گردیدم، و سالی را در بیمارستان‌ها بسر بُردم و قُوای خود را از دست دادم. پزشکان هم دستور استراحت کامل و ترک گفتار و نوشتار دادند. روزی در بستر بیماری پس از فکر بسیار متوجه شدم، شاید خلاصه جواب شبهه‌ها در مجلات و رومه‌هایی که مناظرات شبهای پیشاور را منتشر کرده‌اند، باشد. بهتر آن دیدم که این نوشته‌ها را چاپ کنم که بعد از چاپ به شکل همین کتاب عرضه شده است».

[5]
در کتاب شبهای پیشاور، جلسات به ترتیب زمانی آورده شده و نویسنده از خود در این کتاب به عنوان داعی» یاد می‌کند.
بالأخره سلطان الواعظین شیرازی بعد از یک عمر تلاش و فعالیت تبلیغی در سال 1391 هـ.ق از دنیا رفت.

[6]

 

[1]. حسینی جلالی، سید محمد حسین، فهرس التراث، ج 2، ص 513، قم، انتشارات دلیل ما، 1422ق.

[2]. ر.ک: سلطان الواعظین شیرازی، سید محمد، شبهای پیشاور، ص 92، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1379ش.

[3]. همان، ص 93.

[4]. اصل حدیث چنین است: قالَ رَسولُ اللَّه(ص): إِذا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فِی أُمَّتی فَلْیُظْهِرِ الْعالِمُ عِلْمَهُ فَمَنْ لَمْ یَفْعَلْ فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ»؛ رسول خدا (ص) فرمود: زمانى که در امتم بدعت‌ها آشکار شوند بر عالم است که علم خویش را آشکار کند، هر کس [این کار را] نکند لعنت خدا بر او باد. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ‏1، ص 135، قم، دار الحدیث، چاپ اول، ‏1429ق.

[5]. شبهای پیشاور، ص 44.

[6]. فهرس التراث، ج 2، ص 513.


حدیث منزلت» در کتب 

اهل سنت

از مشهورترین نقل هاى این حدیث آن است که

پیامبر اکرم خطاب به حضرت على علیه‌السلام فرمودند: أنتَ مِنّى بِمَنزلةِ هارونَ مِنْ مُوسى، اِلّاأنـّه لانَبىَّ بَعدى». 

[۱]

این حدیث با تعابیر و الفاظ مختلف و در زمانها و مکانهاى گوناگون از پیامبر اکرم نقل شده است، از جمله روز پیمان اول برادرى (قبل از هجرت به

مدینه)، روز پیمان دوم برادرى (پنج ماه بعد از هجرت به مدینه)، در منزل امّ سلمه، و از همه مشهورتر در

غزوه 

تبوک». محدثین اهل سنت از جمله 

بخاری و 

مسلم نیز از نقل این حدیث شریف در کتب روایی خود غافل نبوده اند. 

[۲]

حاکم نیشابورى این حدیث را 

صحیح‌ الاِسناد دانسته و از ابن‌عباس نقل کرده که پیامبر اکرم در غزوه تبوک این حدیث را فرموده است.

ابن‌عباس همچنین نقل کرده است که رسول اکرم در ادامه، به على علیه السلام فرمود: شایسته نیست من بروم جز آنکه تو جانشین من باشى» و نیز فرمود: پس از من تو ولىّ هر زن و مرد مؤمن خواهى بود».

[۳]

زید بن ارقم نیز از جمله اصحابى است که این حدیث را نقل کرده و در گزارش خود این مطلب را نیز افزوده است که وقتى رسول‌ خدا، حضرت‌ علی‌ را به‌ جاى خود در مدینه گماشت، گروهى تصور کردند که پیامبر از على ناراحت است. وقتى این سخن به گوش حضرت على رسید، آن را نزد پیامبر باز گفت و رسول خدا در پاسخ، حدیث‌ منزلت را بیان فرمود.

[۴]

نقل های‌ مختلف حدیث منزلت، همگى این مضمون‌ مشترک را دارند که جایگاه و منزلت امام على علیه‌السلام نسبت به پیامبر، همانند جایگاه

هارون نسبت‌ به 

حضرت موسى علیه السلام است. اختلافات اندکى هم که در تعابیر این حدیث وجود دارد، از تکرار آن در مناسبتهاى مختلف و نیز نقل به معنا در احادیث، نشأت گرفته است.

دلالت حدیث منزلت»

این حدیث، علاوه بر فضیلت امام‌ على، بر 

خلافتو 

عصمت ایشان نیز دلالت دارد، زیرا پیامبر صلی‌اللّه‌علیه‌وآله، به‌جز نبوت، همه فضائل و ویژگیها و مناصب هارون را براى حضرت على ثابت کرده است.

بنا بر آیات 

قرآن، حضرت موسى از خدا خواست تا برادرش هارون» را وزیر او سازد و در امر رسالت شریکش گرداند تا یاری‌اش دهد. (

سوره طه: 29ـ32) پس خداوند با درخواست او موافقت کرد و هارون، در غیاب موسى، جانشین او شد. (

سوره اعراف: 142)؛ بنابراین، تمام مناصب حضرت موسى براى برادرش نیز بوده است و اگر او بعد از موسى زنده می‌ماند، جانشین وى می‌شد (هارون چهل سال پیش از حضرت موسى درگذشت).

امتیازهای علی علیه السلام بر مبنای حدیث منزلت»

هارون نزد موسى داراى مقامها و جایگاههاى فراوانی بوده است و از اینجا می‌توان به عظمت مقام امام على و سزاوارى او بر خلافت بعد از رسول‌اکرم پی‌برد. با تکیه بر ماجراى هارون و موسى در قرآن کریم در می یابیم که:

  • هارون وزیر و شریک موسى در کارش بود، پس على نیز در امر خلافت و ولایت، جز

    نبوت، شریک پیامبر بود.

  • هارون دومین شخصیت بعد از موسى در میان 

    بنی‌اسرائیل بود، على علیه السلام هم در میان امت پیامبر چنین بود.

  • هارون برادر موسى بود و امام على به دلیل حدیث متواتر مؤاخات»، که در کتب شیعه و سنّى نقل شده است، برادر رسول خدا بود.
  • هارون برترین فرد قوم موسى نزد خدا و پیامبرش بود، على علیه السلام نیز چنین بود.
  • هارون خلیفه موسى علیه السلام در غیبتش به‌طور مطلق بود، على نیز چنین بود، به‌ ویژه با تصریح پیامبر که فرمود: لاینبغى أن أذهب اِلّا و أنت خَلیفَتى».
  • هارون عالم‌ترین فرد قوم موسى بود، على هم به تصریح پیامبر عالم‌ترین فرد بعد از پیامبر بود.
  • اطاعت از هارون بر 

    یوشع‌ بن نون (وصى موسى) و امت حضرت موسى واجب بود، اطاعت از على علیه السلام نیز با فرض وصایت 

    ابوبکر، 

    عمر، 

    عثمان یا هر فرد دیگرى، بر آنها واجب بود.

  • هارون محبوب‌ترین فرد نزد خدا و موسى بود، على نیز این‌گونه بود.
  • خدا پشت موسى را با برادرش هارون، نیرومند و محکم ساخت و پشت پیامبر اکرم را با على علیه السلام .؛

    [۵]

پانویس

  1. پرش به بالا↑ رجوع کنید به بخارى، 1407، ج 7، جزء4، قسم 1، ص 301؛ ابونعیم اصفهانى،ج 4، ص 375، ج 7، ص 195ـ197؛ ج 8، ص 307؛ بیهقى، ج 13، ص 275ـ276؛ خطیب بغدادى، ج 4، ص 465، 642، ج 5، ص 332، ج10، ص 499؛ هیثمى، ج9، ص109؛ متقى، ج 11، ص 599، ج 13، ص 151، 192.

  2. پرش به بالا↑ رجوع کنید به ابن‌حنبل، ج 1، ص 277، ج 3، ص 417، ج 7، ص 513، 591؛ بخارى، 1401، ج 5، ص 129؛ مسلم‌بن حجاج، ج 2، ص 1870ـ 1871؛ ترمذى، ج 5، ص 638، 640ـ641؛ نسائى، ص 50 ـ61؛ حاکم‌نیشابورى، ج3، ص133ـ134؛ احمدبن‌عبداللّه طبرى، ج3، ص117ـ119؛ ابن‌کثیر، ج5، ص7ـ8؛ هیثمى، ج9، ص 110؛ عینى، ج16، ص301؛ سیوطى، 1370ش، ص 168؛ همو، 1421، ج 3، ص 236، 291؛ متقى، ج 13، ص 163، 171ـ172؛ نیز رجوع کنید به میرحامد حسین، ج 2، دفتر1، ص 29ـ59؛ شرف‌الدین، ص130؛ حسینى میلانى، ج 18، ص 363ـ411.

  3. پرش به بالا↑ رجوع کنید به 

    ابن‌ حنبل، ج1، ص545؛ حاکم‌ نیشابورى، ج3، ص134؛ ابن‌ کثیر، ج 7، ص 351؛ براى نقلهاى دیگر قسمت دوم عبارت پیامبر رجوع کنید به نسائى، ص64؛ محمدبن جریر طبرى، ج3، ص 129؛ ابن‌حجر هیتمى، ص 124؛ قزوینى، ص 82ـ87.

  4. پرش به بالا↑ رجوع کنید به هیثمى، ج9، ص111.

  5. پرش به بالا↑ رجوع کنید به میرحامد حسین، ج 2، دفتر1، ص 86ـ129.


نظر اسلام در مورد سحر و جادو چیست؟ 
سحر در لغت به معناى کار لطیف، ظریف و عجیبى است که علّت آن مخفى است و درعرف شرع به کارى مى‏گویند که سبب و علّتش مخفى باشد و انسان خیال کند که واقعیت دارد، ولى خدعه و فریب‏کارى باشدبحارالأنوار، ج 56، ص 277.

اقسام سحر:

أ) سحر اسباب مادى محسوس:
این سحر جزء علوم غریبه شمرده مى‏شود، مانند کسانى که به خوردن سم و مانند آن عادت کرده‏اند و سموم در آن‏ها اثر نمى‏گذارد و این کار غیر عادى در اثر تمرین صاحبان این حرفه انجام مى‏گیرد.

ب) سحر اسباب مادى غیر محسوس:
در این قسم ساحران کارهاى مادى خارق العاده انجام مى‏دهند. این امور مستند به یک سلسله علل و اسباب طبیعى و مادى است، ولى در اثر سرعت عمل، محسوس ما نیست، مانند کار شعبده بازان.

ج) سحر با اسباب معنوى:
این قسم در اثر قدرت اراده و روح است که مى‏تواند کار غیر عادى نظیر پیشگویى و ارائه غیب (خواه غیب مکانى و خواه غیب زمانى یعنى حادثه‏اى را را که اکنون در آن مکان غایب یا حادثه‏اى را که در زمان آینده اتفاق مى‏افتد) انجام دهد. البته این قسم گاهى مطابق با واقع و گاهى غیر مطابق با واقع است.
ارتباط با جنیان و یارى گرفتن از آن‏ها در امور سحرآمیز مى‏تواند از این قسم باشد.


از بررسى کلمه سحر و مشتقات آن در قرآن به این نتیجه مى‏رسیم که سحر به دو بخش تقسیم مى‏شود:

أ) بخشى از سحر در حقیقت فریفتن، تردستى، شعبده بازى و چشم بندى است و حقیقتى ندارد، چنان که قرآن مى‏فرماید: 
»ریسمان‏ها و عصاهاى جادوگران زمان موسى در اثر سحر، خیال مى‏شد که حرکت مى‏کنند.طه (20) آیه 66.
هم چنین آمده است: »هنگامى که ریسمان‏ها را انداختند، چشم‏هاى مردم را سحر کردند و آنان را ارعاب نمودند.اعراف (7) آیه 161.

ب) برخى از انواع سحر به راستى اثر مى‏گذارد. آیه 102 سوره بقره داستان هاروت و ماروت را بیان مى‏کند و مى‏فرماید: 
آن دو سحر هایى را به مردم مى‏آموختند، ولى آنان که سحر رإ؛ فرا مى‏گرفتند، بین مرد و همسرش جدایى مى‏انداختند: »فیتعلمون منها ما یفرقون به بین المرء و زوجه یا »ویتعلمون ما یضرهم و لا ینفعهم؛ چیزهایى را که به آنان ضرر مى‏رساند و نفعى نمى‏بخشید مى‏آموختند.


در اسلام از یادگیرى سحر و انجام دادن اعمال سحر و جادوگرى به شدت منع شده و از نظر تمام فقهاى اسلام یاد گرفتن و انجام اعمال سحر و جادوگرى حرام است. به چند روایت توجه بفرمائید:
امام على(ع) مى‏فرماید: »کسى که سحر بیاموزد، کم یا زیاد، کافر شده است و رابطه او با خداوند به کلّى قطع مى‏شود.وسائل الشیعه، ج 12، باب 25،

یادگیرى سحر به قصد ابطال آن اشکالى ندارد، بلکه گاهى به عنوان واجب کفایى مى‏بایست عدّه‏اى سحر را بیاموزند تا اگر مدّعى دروغگویى خواست از این طریق مردم را اغفال یا گمراه کند، سحر و جادوى او را ابطال نماید و دروغ مدّعى را فاش سازند.

یکى از ساحران و جادوگران که در برابر انجام عمل سحر، مزد مى‏گرفت، خدمت امام صادق(ع) رسید و عرض کرد: حرفه من سحر بوده است و در برابر آن مزد مى‏گرفتم.
خرج زندگى من از همین راه تأمین مى‏شد و با همان درآمد، حج خانه خدا را انجام داده‏ام، ولى اکنون آن را ترک نموده و توبه کرده‏ام. آیا براى من راه نجاتى هست؟
امام صادق(ع) فرمود: »عقده و گره سحر را باز کن، ولى گره جادوگرى مزن.وسائل الشیعه حدیث 1، ص 105.

از این حدیث استفاده مى‏شود که براى گشودن گره سحر، آموختن و عمل به آن اشکال ندارد.

بنابراین از آیات و روایات استفاده مى‏شود که سحر واقعیت دارد و قرآن نوعى از سحر را قبول کرده و مى‏فرماید: 
»ما هم بضارین به مِن أحد إلا بإذن اللَّه؛بقره (2) آیه 102.
نمى‏توانند به واسطه سحر به کسى ضررى برسانند مگر به اذن خدا.

پس معلوم مى‏شود که سحر واقعیت داردپایتوان وجود آن را انکار کرد یا به خرافات نسبت داد، چه در گذشته و چه در امروز.
این حکم اسلامى مانند بسیارى از احکام دیگر موارد استثنا دارد، از جمله فرا گرفتن سحر براى ابطال ادّعاى مدّعیان دروغین و یا براى از بین بردن اثر آن در مورد کسانى که آسیب دیده‏اند. 
در مورد سحر مطالب فراوان دیگرى است که از جهات مختلف مى‏توان به بررسى آن پرداخت.

براى توضیح بیشتر رجوع کنید به تفسیر نمونه، ج 1، ص 377


منبع سایت :. http://www.askdin.com/


پرسش:
سحر و جادو و پیشگویی آینده و دعا هر کدام چه جایی در اسلام دارند؟ 
پاسخ:

چنان چه از قرآن استفاده می شود سحر و جادو قطعاً وجود دارد و در احکام اسلامی سحر از گناهان کبیره و بزرگ بوده و حکم ساحر سحر کننده اعدام است و تعلیم و تعلّم سحر نیز حرام می باشد، البته بجز موقعی که برای باطل نمودن سحر از آن استفاده گردد؛ به این معنی که تعلیم سحر برای باطل نمودن سحر حرام نیست.
و اما دعا، دریایی بیکران و گنجینه ای تمام نشدنی است که انسان را به خالق خود پیوند می دهد و هر کس به مقدار ظرفیت و بزرگی خود بهره ای از آن دارد. البته دعاها دارای مراتب و آثار مختلفی هستند و استفاده از دعاهایی که از معصومین علیهم السلام و از طرق صحیح به ما رسیده اند، ما را در رسیدن به مقصود یاری می دهد.
در تاریخ اسلامی پیشگویی برخی از بزرگان و مقربین درگاه الهی، از جمله شاگردان اهل بیت علیهم السلام، آمده است اما این که هر کسی که ادعای این مکارم را دارد راستگو است و دچار تخیلات بیمار گونه و یا الهامات شیطانی نیست، امر دیگریست.
منبع: پایگاه حوزه70547054


جادوی عام یا جادو در معنای کلّی، به معنای هر عمل عجیبی ست. اصطلاح انگلیسی فنون سحرآمیز(به انگلیسی witchcraft) شامل قسمتی از این گونه پدیده هاست. و آنهم شامل جادوی خاص است.
جادو یا جادوی خاص یا جادو در معنای جزئی(به عربی سحر و به انگلیسی Magic): فنّی ست مرموز برای اثرگذاری بر عالم مادّه با دخالت ارادهٔ جادوگر؛ چه ابتدایی باشد و چه برای خنثی کردن جادوی دیگری؛ چه هدف متعالی داشته باشد و چه پست. چه ورد بخواند، چه حرکاتی انجام دهد و چه از وسایلی استفاده کند
برای معرّفی جادو مطابق دانش شناسی کاربردی، واژهٔ جادو را باید از چند جنبه بررسی کنیم:
1. واژه شناسی. یعنی معنای مورد استفادهٔ آن در بین مردم.
2. کاربرد اصطلاحی این واژه. یعنی هرچه در جایی جادو خوانده شده در این قسمت بررسی می‌شود.
3. معرّفی جادوی عام و انواع آن. یعنی تمام اعمال عجیب.
4. معرّفی دانش نظری جادو» معروف به نظریه‌های جادو. یعنی دانشی که به چیست؟» و چرا؟»ها در مورد جادو جواب می‌دهد. و آن علمیست به این نام که مرموز و حتّی رازورزانه یا سرّی است. یعنی توسّط علم شناخته نشده. زیرا هیچ گونه توضیح، توجیه، نظریه یا رابطهٔ علّت و معلول به روش علمی در مورد آن ارائه نشده. امّا چون تلاش به روش علمی و روش‌های کهن در این زمینه وجود داشته، و فرضیه هایی نیز در این مورد ارائه شده، نمی‌توان جنبهٔ دانش آن را کنار گذاشت.
1. معرّفی دانش کاربردی جادو». یعنی دانشی که از چگونه انجام دادن اعمال عجیب سخن می‌گوید. نه از چیست؟» و چرا؟»
2. معرّفی فنّ جادوگری» یا سحر» یا sorcery»: پر حجم‌ترین قسمت مبحث است. زیرا جادو قبل از هر چیز یک فنّ است و از چگونه عمل کردن برای هدفی خاص صحبت می‌کند.
همراه این‌ها تاریخ جادوگری و بازتاب جادوگری در فرهنگ‌ها هم بررسی می‌شود
[ویرایش] واژه‌شناسی
واژهٔ جادو» در زبان پهلوی jdug بوده‌است. لیکن در پهلوی و نوشته‌های کلاسیک فارسی از جمله شاهنامه کلمهٔ جادو» به معنی شخص جادوگر است. عملی که این شخص انجام می‌دهد جادوی» است که به معنی جادوگری است یعنی امروز به‌اشتباه جادوی» را جادو» می‌گویند و ناچار جادو» را جادوگر» می‌گویند. دو نمونه از کاربرد جادو» در معنی اصیل آن ذکر می‌شود: در خوان چهارم رستم (زن جادو=جادوگر) در شاهنامه آمده‌است چو آواز داد از خداوند مهر / دگرگونه گشت جادو (=جادوگر) به‌چهر». در مثالی اخیرتر سعدی می‌گوید همشیرهٔ جادوان (جادوگران) بابل / همسایهٔ لعبتان کشمیر»
واژهٔ magic» معادل انگلیسی آن است، که از واژهٔ Magus» گرفته شده که در فارسی قدیم نام یکی از موبدان ستاره شناس زردشتی نه نام magu» یا مجوس» بوده که یعنی مربوط به منطقه Medes». که Medes نیز خود به معنی قلمرو ماد» است. پس از فتح ایران، اعراب، زردشتیان را مجوس می خواندند.[۱][۲][۳][۴] و این واژه همچنان به همین معنی به کار می رود.
واژهٔ مجیک» با حروف فارسی در نوشته‌های کهن ایران به چشم می خورد. مثلاً اوستا کتاب مقدس رزتشتیان پنج قسمت می‌باشد که یک قسمت آن مربوط به جادوگری یا جادوی سفید می‌باشد و این بخش مجیک نامیده می‌شود که مغ‌ها (ون زرتشتی) بعد از آموزش‌های مجیک به سطح ماگی یا مجیکن نایل می‌شدند.
به طور روشن مشخص نشده که واژه مجیک ایرانی می‌باشد یا نه. از طرفی شواهد و مدارک زبانشناسان و تکرار این کلمه در نوشته‌ها حکایت از ایرانی بودن آن دارد؛ و از طرف دیگر تا کنون کسی جواب روشنی به منشاء این کلمه در زبان اوستایی نداده است.
[ویرایش] معنای غیر اصطلاحی
ابتدا توجّه کنید که صورت باور به وجود جاد و حتّی ارائهٔ سندی برای آن، دلیل بر وجود این انواع از جادو نیست. بلکه وجود هر یک به سندی جداگانه نیاز دارد. با این حال اوّلاً این لغات اصطلاحی نیستند. بلکه در زبان‌ها استفاده می‌شوند و معانی خاصّی نیز دارند. دوماً تحت عنوان این لغات تلاش‌ها و فعّالیت‌های زیادی در طول تاریخ ثبت شده.[۵].
بحث وجود جادو و اعتقاد به آن در قسمت‌های بعدی مقاله آمده
[ویرایش] در زبان فارسی و عربی
فنونی که از تاثیرات عجیب بحث می‌کنند را این طور نام برده اند و معنا و دسته بندی کرده اند (ترتیب موارد در دسته بندی زیر اصلاح شده است.):[۶][۷][۸]
• علم و فنّ تنویم یا خواب مصنوعی یا خواب مغناطیسی یا هیبنوتیزم
• جادو (در معنای خاص): ایجاد تغییری در عالم مادّه به روشی فراطبیعی به ارادهٔ جادوگر.
• کیمیا: علمی که در مورد تبدیل مس، فّات، یا حتّی سنگ به طلا بحث می‌کند. تلاش در این زمینه منشاء به وجود آمدن علم شیمی شد.
• هیمیا یا علم و فنّ طلسم‌ها: روش ترکیب قوای عالم بالا با موجودات عالم پایین
• علم و فنّ اعداد و اوفاق: دربارهٔ ارتباط اعداد و حروف مطالب با هم و تشکیل جداول خاصّی به صورت مثلّث یا مربّع و قرار دادن حروف و اعداد در خانه‌های آن برای رسیدن به مطالب مختلف به طرزی مخصوص
• علم و فنّ خافیه: در مود چگونگی تغییر و تکثیر حروف و اسامی چیزی که مورد نظر است و استخراج نام‌های ملائکه و شیاطین موکّل بر آنها. سپس دعا کردن با وردی که از آنها تشکیل شده.
• علم و فنّ احضار ارواح (شبیه لیمیا)
• لیمیا یا علم و فنّ تسخیرات: چگونگی ارتباط با ارواح قدرتمند عالم بالا. (شبیه احضار ارواح) 
o مانند تسخیر جن
• سیمیا: دربارهٔ چگونگی ترکیب اراده و قوای فیزیکی خاص برای کارهای عجیب 
o از انواع آن علم و فنّ ریمیا یا تردستی یا چشم بندی در فارسی یا شعبده در عربی ست: روش استفاده از قوای فیزیکی و خصلتهای حواس انسان، برای وانمود کردن آثار خاصّی به چشم و گوش و حواس یا حتّی ذهن (یعنی به کمک قوهٔ خیال بیننده آثاری عجیب در نظرش مجسّم می‌کند که وجود ندارند.). چه با روش‌های فیزیکی، مادّی و طبیعی؛ و چه چه فراطبیعی [۹]
• پیشگویی یا غیب‌گویی: علم خبر دادن از حوادث در گذشته، حال یا آینده؛ که بر غیب‌گو پنهان است، با دخالت ارادهٔ غیب گو. اینن فن انواعی دارد: 
o عرّافی:عرّاف کسی ست که از کلمات و حالات و رفتار سوال کننده پی به آیندهٔ او ببرد.
o کهانت (در معنای خاص): کاهن کسی ست که برای او صاحب رایی از طایفهٔ جن باشد و او را به آینده خبر دهد. یا به امور مخفی خبر دهد. مثلاً فلان مال یده شده کجاست؟ چه کسی فلانی را کشت؟ .
کیمیا، سیمیا، لیمیا، هیمیا و ریمیا را علوم یا فنون پنج گانهٔ مخفی می‌خوانند. کهانت در معنای عام یعنی برقراری رابطه با یک جن. کاهن نه تنها می‌تواند از جن در مورد گذشته، حال، یا آینده بپرسد؛ بلکه می تواند از او بخواهد کاری عجیب انجام دهد.
[ویرایش] در زبان انگلیسی و در جوامع اروپایی
در میان عوام در اروپا[۱۰]
• تحت تاثیر قرار دادن وقایع، با استفاده از نیروی اسرار آمیز یا فراطبیعی
• حقّه‌های مرموزی که برای سرگرمی اجرا شود.
بر حسب دسته بندی ریچارد کیک هِفِر، مورخ دانشگاهی:
• جادوی روان‌شناختی: اولی بر روی ذهن دیگری تأثیر می‌گذارد تا آنگونه که جادوگر می‌خواهد عمل کند، مانند علاقه مند ساختن کسی به دیگری
• جادوی خیالی یا توهمی: پدید آوردن عجایب گوناگون به چشم بیننده. مانند جادویی که ضیافت شامی را پدید آورد یا جادوگر را نامرئی کند،
• جادویی که تغییر فیزیکی واقعی در شیئی بوجود آورد، در این تقسیم بندی گنجانده نشده است. مثلاً معجزه
در افسانه‌ها:
• جادوی واضح: جادویی است که به سرعت نتیجه‌اش ظاهر شود.
• جادوی تدریجی و ظریف: جادویی است که اثرش به طور تدریجی و نامحسوس دنیا را تغییر می‌دهد.
در نظریات جدید؛ برحسب آنچه در جادو استفاده می‌شود (ممکن است همه یا بعضی موارد استفاده شود):
• جادوی سرایتی: به کمک اجسام فیزیکی که زمانی با شخص یا چیزی که جادوگر می‌خواهد روی او تأثیر بگذارد، در تماس بوده‌است.
• جادوی همسانی با استفاده از تصاویر یا اشیای فیزیکی است که به نوعی با شخص یا چیزی که می‌خواهیم تحت تأثیر قرار دهیم، شباهت دارد. مانند عروسک‌های وودو
در فرهنگ عام بر حسب تعالی:
• جادوی متعالی یا جادوی سفید: از یک نیروی الهی کمک می‌گیرد و هدف متعالی دارد 
o جادوی پست یا جادوی سیاه(Necromancy): جادویی که با نیروهای پست از قبیل مرگ سر و کار دارد یا هدف شخصی دارد. مثلاً
o برای آسیب زدن به فردی استفاده شود
o با اجساد و موادّ مرده (گاهی نفرت انگیز و کثیف) سروکار دارد
o احظار و گفتگو با روح مردگان مثلاً جهت گفتگو با روح عزیزی که مرده‌است یا برای گرفتن اطلاعات از روحهای مردگان به عنوان نوعی پیش گویی یا برای کمک گرفتن در انجام جادویی دیگر.
در فرهنگ عام برحسب روش؛ مواردی که بین مردم معروف است:
• ورد(spell): شناخته شده ترین عمل جادوگری، اوراد و حرکاتی است طبق روندی خاص (اغلب خواندنی، نوشتنی، حرکتی و گاه با وسایلی چون گوی و چوب دستی جادویی) که اجرای آن آن اثر خاصّی را به همراه دارد.
• غیب گویی: یک عمل جادوگری مشهود دیگر است که هدف آن دادن اطلاعات درباره گذشته، حال و آینده(پیشگوییاست. این کار اغلب با ابزاری انجام می‌شود. انواع غیب گویی عبارتند از: 
o طالع بینی، فال گیری و تفسیر فال یا طالع 
فال ورق: غیب گویی به کمک ورق فال گیری
o غیب گویی به کمک رصد ستارگان
o غیب گویی به کمک رمل و اسطرلاب
o غیب گویی به کمک گوی‌بینی
o م با فردی غیر قابل رویت. 
کهانت اگر با فردی از نوع جن م انجام شود، آن را کهانت و م گر را کاهن گویند. این لغت معانی دیگری هم دارد
نوع خاصّی از آن را ئی چینگ می نامند
o عرّافی: غیب گویی با نگاه کردن به ظاهر فرد
o غیب گویی به کمک جادوی سیاه
[ویرایش] در دین اسلام
منظور از سحر تمام فنون عجیب است. چه با عوامل طبیعی (شعبده بازی) و چه با عوامل غیر طبیعی. چه توسّط خود ساحر، چه توسّط نماینده‌ای از جن کافر (کهانت). بنا به گفته قران در سوره بقره جادوگری توسط شیاطین از زمان حضرت سلیمان رواج یافت چنان که شیاطین برای اختلاف و جدایی انداختن و بروز انواع فتنه‌ها به مردم جادو را آموزش می دادند که خداوند دو ملک به نامهای هاروت و ماروت را مامور ساخت تا راه مقابله با جادو را به مردم یاد دهند خداوند درباره جادو می فرماید: این کار هیچ سودی ندارد و جادوگر کافر و مخلد در جهنم است.
[ویرایش] در مکتب تلما
آلیستر کراولی جادو به جای Magic به صورت Magick می‌نویسد و ظاهراً معنای خاصّی برای آن دارد.
[ویرایش] موارد ظاهراً مشابه امّا متفاوت با جادو
تعریف اعمال مشابه دیگر در اینجا، کمک می‌کند تا متوجّه تفاوتشان با جادو شویم:
• دعا و نیایش که یک عبادت است، اگرچه به ورد که نوعی جادو دانسته می‌شود، شبیه است.
• عمل قربانی‌کردن برای یک موجود یا خدای مافوق طبیعی و سپس درخواست از این خدا یا موجود و میانجی گری آن خدا در اجابت آن عمل نیز در صورت اجابت به جادو شبیه است.
تفاوت دعا و جادو این است که:
1. دعا و عبادت نیاز به خواست شخص و موافقت یک خدا دارد که می‌تواند درخواست را رد کند. اما شرایط موفّقیّت شخصی و ناشی از عملکرد معیوب جادوگر است
2. هنگامی که دعا منجر به نتیجه نمی‌شود، به این معناست که خدا اینگونه خواسته. اما هنگامی که جادویی موثر نمی‌افتد، به علت نقص در عملکرد جادوگر است.
3. جادو بیشتر دارای یک دستورالعمل خاص است. امّا دعا بدون تفکر و دقّت قبلی نیز صورت می‌گیرد.
بعضی بر این باورند که چه در دعا و چه در جادو به کار بستن خود باور یا ایمان است که نتیجه مطلوب را به بار می‌آورد. امّا نیایش‌گر به تاثیر خدا یا واسطه باور دارد. در حالی که جادوگر به تاثیر ارادهٔ خود از راهی غیر طبیعی ایمان دارد. کسی هم که اعتماد به نفس دارد به تاثیر ارادهٔ خود از راهی طبیعی ایمان دارد.
[ویرایش] استفادهٔ نابجا از این کلمات
لغات مرموز اغلب عمداً یا سهواً در معنای یکدیگر به کار می روند. این سوء تفاهم‌ها گاه مهم می شوند. مثلاً:


عناصر شیمیایی توسط کیمیاگران با رمز نگاشته می‌شد
1. کیمیاگران در قدیم، برای رسیدن به سنگ کیمیا که فّات، مخصوصاً مس را به طلا تبدیل می کرد به طور سرّی تلاش می کردند. نتیجهٔ تلاش‌های آنها کشف بعضی واکنش‌های شیمیایی و عناصر و . بود. آنها این اعمال را کیمیا می‌دانستند و علایم ستاره‌شناسی را برای نشان دادن عناصر به کار می بردند. این علایم در شکل روبرو آمده. اّما اکنون معلوم شده که واکنش‌های شیمیایی حقیقی، طبیعی و غیر جادویی(در معنای عام) اند.

بسم الله.بالله اعتصمت و بالله اثق و علیه اتوکل.سلام علیکم خدمت همه دوستان و طالبان قدرتهای ماورایی (این مطلب رو حقیر در سایتی به نام alamtoنوشتم و نظر دادم و همینجا گذاشتم برای طالبین راه.امیدوارم کم و کاستیها را عفو نمایید)

این حقیر مطالب رو خلاصه و مختصر و شاید هم طولانی و  پراکنده اما جامع عرض میکنم نه بخاطر مسائل شخصی و نه بخاطر خطبه خوانی و سخنرانی و خودنمایی و مسائل دنیوی و  نصیحت.چون خودم فقیر الی الله هستم.جمله معروفیه:خفته را خفته کی کند بیدار.این جمله برای من ساخته شده.پس فقط برای محبت و عشق به همه انسانهای عزیزتر از جانم عرض میکنم:که برادران و خواهران عزیزم اگه دوست دارید به این قدرتها برسید خیلی علیه چون میخواهید به کمال برسید و انسان از عیب و نقص متنفر است.مثلا هیچکسی دوست ندارد حافظه ضعیف یا بدن تنبل داشته باشد بلکه دوست دارد که قدرت ۱۰۰نفر بلکه ۱۰۰۰نفر را داشته باشد و یا اینکه دوست دارید مثلا روی آب راه بروید.اینها عالی هستن چن در فطرت ما حس کمال طلبی وجود دارد یعنی خداوند میخواهد ما کامل بشویم از هر لحاظی.اما از راه صحیح و مطمئن. و  مرحله به مرحله. و قدم به قدم.بچه ای که متولد میشه باید شیر مادر بهش بدین نه اینکه  چلوکباب با دلستر بهش بدین خودتون میدونین چه اتفاقی می افته.

پس عقلمون میگه بهترین راه چیه؟عقل میگه مسیر ما  همون راه پیامبران است‌.آیا بهتر از پیامبران کسی رو سراغ دارید و همچنین ائمه علیهم السلام.چقدر با زندگینامه اینهآشناییم؟آیا میدانیم اینها چه کارهایی کردند؟آیا دستو ات خدا رو اجرا میکنیم؟آیا اعتقاد دارید؟اگه اعتقاد ندارید کاری از هیچکس ساخته نیست.و حال آنکه شما عزیزان از بنده بهتر هستید و معتقدید.

اما بهتره بگم که انبیا اومدن که ما خودمان را بشناسیم تا در نتیجه خدا رو بشناسیم.و هرکی خدا رو شناخت میتواند هر کاری را با اجازه و اذن الهی انجام بدهد.مگر پیامبران انسان نبوده اند؟پس ما هم انسانیم یا نه؟پس چه بلایی سرمون اومده؟

جواب:اعمال واجب رو رها کردیم و گناهان رو انجام دادیم.یعنی بر عکس شدیم.خودتون نتیجه گیری کنید.خدا که اینقدر عظیم و غنی و لا یحتاجه نیاز به من و شما و عبادتمون نداره.اما ما که فقیر و سراسر نقص و عیب هستیم از هر لحاظ با خدا کار داریم و او را رها نمیکنیم.چرا بچه هر جا مادرش میره اون هم میره.جوجه های مرغ رو تماشا کردین؟چقد حیرت انگیزه.با خدا هم همینگونه رفتار کنیم و از او جدا نشیم.اگه جدا شدیم میریم زیر نظر شیطان.بعضی وقتا شاید اتفاق بیفته که لامپی میترکه یا چنگال میره هوا  اما نمیدونیم اینها کار شیطان هاست و کم کم ما رو از خدا و واجبات دور میکنن و جهنمی میشیم.داستان حضرت موسی و جادوگران و فرعون رو همه بلدیم اما ترجمه دقیق لفظ به لفظ رو از قرآن بخونیم با تفکر و توجه.دوستان راه و مسیر بازه.شیطان میگه بسته است.چون ما رو ذلیل  گیر اورده .خدا میگه  ای انسان بزرگترین و آشکارترین دشمنت شیطانه.آیا ما دشمنمون یا دشمنانمان رو میشناسیم و میدونیم چطوری حمله میکنند و چه وقت شکست میدن .و چه وقت شکست میخوریم و چگونه باید غلبه کنیم بر اونها؟پس چه موقع باید بیدار بشیم.شبها خوابیم و روزها پی هر کاری مثل خواب.بیایید بیدار بشیم.چنانکه خیلی ها بیدار شدن و ما خوابیم.قدرت همون خود شما هستید با تکیه بر خداوند لایزال.

چون قدرت در وجود خودتونه ولی علم ندارید

همه چیز خلق شده برای تو.اگه بیدار بشی.

مطلب بعدی اینکه بجای اینکه همه هواستون رو متمرکز کنید و مدتها مدیتیشن انجام بدید و خودتون رو خسته میکنید و زمینه سازی میکنید برای از دست دادن فرصتها و نعمتهای بی نظیری که خدا به ما داده٬از همین لحظه بیاییم به جای اینکه اجسام رو رو هوا نگه داریم و یا اینکه از دیوار رد بشیم و یا دوست دارید چند متر روی هوا بمونید و بقیه رو متحیر و شوکه کنید بیاییم جسم خودمون رو حرکت بدیم به سوی خوبی ها.به سوی نماز.به سوی کارهای پسندیده.

اگه روحی که داخل جسمت رو شناختی و با اون جسمت رو حرکت دادی به سوی دستورات خدایی٬والله قسم خدا چیزهایی بهت میده و نشونت میده که گفتنش سخت و عجیبه و شاید کسی قبول نکنه.تو عبادت خدا رو بکن.  خدا همه چیز رو به تسخیرت در میاره.       هیچ قدرتی بالاتر از قدرت خدا نیست.نه این قدرتهایی که عاقبت به جهنم و گمراهی و دوستی با شیاطین و نتیجتا خسرالدنیا و الاخره شدن منجر میشود.پناه بر خدا 

این راهی بود برای همه.مسیر روشنه.

مسیر رسیدن به خواسته ها:بندگی خداوند

بندگی خدا چیه؟انجام واجب و ترک حرام.همین.بقیه قدرتها خودشون به وجود میان و شما اصلا تحویلشون نمیگیرید.قدرت هی میگه بابا یه نگاه بهم بکن لا اقل و تو میگی من به خدایی که تو را آفرید نگاه میکنم نه تو که مخلوقی.برو پی کار خودت.حالا انصاف بدید آیا این مقام بهتره یا تردن لامپ که معلوم هم نیست کار منه یا شیطانه یا نوسانات برق و گرما و مرغوب نبودن کالا و و و و.تازه به این فکر کنید که اگه بشقاب رو بلند کنی و هرم رو تکان بدی چه دردی رو دوا میکنه.خب خودت بدون زحمت با دستت بلندش کن و کلی آسیب به روح و جسمت نزن.اشتباه نکنید دوستان من منکر این قدرت ها نیستم.بلکه قدرتهایی رو از کسانی دیدم که باورش سخته.شنیدن کی بود مانند دیدن

در ضمن بنده فاقد این مطالبم و فقط نقل میکنم.از پشه هم ضعیفترم خداگواهه.


نکته بسیار مهم:در مسیر هیچگاه خسته نشید و هدفتان فقط به دست آوردن رضایت خدا باشه.    خدا رو راضی کن تا راضیت کنه

چونکه صد آمد نود هم پیش ماستچ

هر کسی

هر قشری

هر سنی

هر لحظه ای فقط شروع کن با توکل بر خالقت که تو را آفریده و او مهربانترین است


من عرف نفسه عرف ربه

با خدا باش پادشاهی کن.  بی خدا باش هرچه خواهی کن


الحمدلله رب العالمین


نویسنده نظر:هومان انصاری


امهای خاص شاهنامه( قسمت اول )

جمعه 28 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 10:12 ق.ظ

نامها ی خاص


http://s5.picofile.com/file/8158150942/59.jpg

الف

آبتین = نام پدر فریدون

آرزو = نام همسر سلم

آزاده = نام همسر تور

آفریدون = پسر آبتین و فرانک . ششمین شاه ایران که پانصد سال پادشاهی کرد.

اجناس = از سرداران توران

ارژنگ = نام سالار مازندران که از دیوان بود

ارژنگ = از سرداران تورانی

ارنواز = خواهر جمشید که ابتدا همسر ضحاک شد و سپس به همسری فریدون درآمد

اسپینوی = نام همسر تژاو سردار تورانی

اشکبوس = نام سردار تورانی

اشکش = از سرداران ایرانی

اغریرث = پسر پشنگ و برادر افراسیاب که به دست برادر کشته شد

افراسیاب = فرزند پشنک که بعد از پدر به پادشاهی توران رسید

اکوان = نام دیوی که رستم او را کشت

ال = نام سردار تورانی

الوا = از سرداران ایرانی

اندریمان = از سرداران تورانی

اولاد = پهلوانی دلیر که بعد از پیروزی رستم بر دیوها سالار مازندران شد

اهنوخشی = مردمی که اهل اندیشه بودند

ایرج = نام پسر کوچک ( سوم)فریدون پادشاه ایران

ارمایل = یکی از آشپزهای ضحاک که سعی در نجات جوانان داشت

ارجاسب = از بزرگان لشکر توران

ب

بارمان = از سرداران تورانی

بهرام نیو = پسر گودرز و برادر گیو . از سرداران ایرانی

بیژن = پسر گیو . از سرداران ایرانی

بیورسپ = پسر مرداس که بسیار ناپاک و پلید بود و نام دیگر او ضحاک است.

برزین = از بزرگان سپاه ایران

برته = از بزرگان ایرانی

بید = از دیوان

پ

پشنگ = برادرزاده فریدون پادشاه ایران و داماد ایرج

پشنگ = پادشاه توران و پدر افراسیاب

پرمایه = برادر فریدون

پلاشان = از بزرگان تورانی

پولاد = از بزرگان سپاه کیقباد

پولادوند = سردار تورانی

پولاد غندی = از دیوان

 پیران = سردار تورانی و وزیر افراسیاب

پیلسم . پیلستم = پسر ویسه و برادر پیران

ت

تخوار = از سرداران توران

تژاو = از سرداران توران

توابه = از سرداران ایران

تلیمان = از سرداران ایران

تور = پسر دوم فریدون

تهمتن = رستم

تهمینه = دختر شاه سمنگان که با رستم ازدواج کرد

ج

جریره = دختر پیران که با سیاوش ازدواج کرد

جمشید = پسر طهمورث که هفتصدسال پادشاهی کرد

جهن = از بزرگان توران و پسر افراسیاب

چ

چنگش = از سرداران تورانی

خ

خراد = از سرداران سپاه ایران

خزروان = از سرداران توران

خون اسیاوشان = گیاهی که از خون سیاوش رویید

د

دستان زند = زال

دانشومند = نام موبدی که تهمیته را برای رستم خواستگاری کرد

دموی = از سرداران توران

دیو سپید = رئیس همه دیوها

ر

رخش = نام اسب رستم

رستم = پسر زال و رودابه . قهرمان اسطوره ای شاهنامه

رودابه = دختر مهراب و سیندخت که با زال ازدواج کرد

رویین = از سرداران تورانی . پسر پیران

رهام = از سرداران ایرانی . پسر گودرز

ریو = از سرداران ایرانی . داماد طوس

ریو = پسر کاووس

ز

زرسپ = پسر منوچهر

زرسپ = پسر طوس

زنگه شاوران = از سرداران ایران

زواره = نام برادر رستم

زوطهماسب = پس از نوذر به پادشاهی رسید و پنج سال پادشاهی کرد

زال = پسر سام نریمان و پدر رستم

زادشم = پدر پشنگ شاه توران

ژ

ژنده رزم = برادر تهمینه

س

سام نریمان = پدر زال و پسر نریمان

ساوه = از سرداران توران

سپند = نام کوهی است

سپهرم = از سرداران توران

سرخه = پسر افراسیاب

سرو یمن = از سرداران ایران

سزان = از سرداران توران

سلم = پسر بزرگ فریدون

سنجه = نام یکی از دیوها

سودابه = دختر شاه هاماوران . همسر کیکاووس

سهراب = نام پسر رستم و تهمینه

سهی = همسر ایرج

سیامک = پسر کیومرث که در جنگ با اهریمن کشته شد

سیاوخش . سیاوش = نام پسر کیکاووس

سیاوخشگرد = نام شهری که سیاوش بنا نهاد

سیندخت = همسر مهراب . مادر رودابه

ش

شاپور = از بزرگان ایرانی

شبرنگ بهزاد = نام اسب سیاوش

شماساس = از سرداران توران

شنگل = از سرداران توران

شهربانو = دختر گیو . همسر رستم

شهرناز = خواهر جمشید . ابتدا همسر ضحاک بود و سپس به همسری فریدون درآمد

شید = از سرداران توران

شیداسپ = وزیر طهمورث

شیدسب = از سرداران ایران

شیدوس = از سرداران ایران

شیدوش = پسر گودرز . از سرداران ایران

شیده = پسر افراسیاب . نام دیگرش پشنگ است .

شیروی = از سرداران توران

ط

طوس = از سرداران ایران . پس نوذر. توس

طورگ = از سرداران توران

طهمورث = پسر هوشنگ که سی سال پادشاهی کرد

غ

غرچه = سردار تورانی

ف

فریدون = ششمین شاه ایران که پانصد سال پادشاهی کرد . پسر آبتین و فرانک

فرامرز = نام پسر رستم

فرانک = نام مادر فریدون

  • خانه

  • ورود

  • خانه

تولید نرم افزار پیام اعظم(ص) در مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات +دانلود ما دوست داریم از اسد حمایت کنیم.حرفی هست؟!!! »


فواید نماز اول وقت و تاثیر آن بر خوشبختی

نماز اول وقت فضائل و برکات فراوانی دارد که در روایات به آن ها اشاره شده است. بسیاری از علما خیر دنیا و آخرت را در نماز اول وقت دانسته اند.

نماز اول وقت از جمله اعمال مستحبی است که توصیه زیادی به آن شده است. به طوری که می توان سعادت دنیا و آخرت را در خواندن نماز اول وقت دانست. در این مقاله به روایت ها و نقل قول هایی در مورد فضائل و برکات نماز اول وقت پرداخته ایم؛

چند حدیث درباره نماز اول وقت و آثار آن

نماز اول وقت از جمله اعمالی است که توصیه های فراوانی به آن شده است. روایات متفاوتی وجود دارد که هر کدام به یکی از فضائل و برکات خواندن نماز در اول وقت اشاره دارد. در ادامه به برخی از این روایات می پردازیم:

  • رضایت خدا

امام صادق (ع): اول وقت، خشنودی خدا و آخر آن، عفو خداست، و عفو نمی باشد مگر از جهت گناه. و در مقابل، تأخیر نماز موجب خشم خداست چرا که پیامبر اکرم (ص) به حضرت علی (ع) فرمودند: نماز را با وضوی کامل و شاداب در وقتش به جای آور که تأخیر انداختن نماز بدون جهت، باعث غضب پروردگار است.»

  • راندن شیطان

پیامبر (ص): شیطان تازمانی که مؤمن بر نمازهای پنج گانه در وقت آن محافظت کند، پیوسته از او در هراس است؛ پس چون آنها را ضایع نمود بر وی جرأت پیدا کرده و را در گناهان بزرگ می اندازد.»

امام صادق (ع): ملک الموت در هنگام مردن، شیطان را از محافظ بر نماز دور می کند و شهادت به یگانگی خدا و نبوت پیامبرش را در آن هنگامه بزرگ به او تلقین می نماید.»

  • بر آورده شدن حاجات

امام حسن عسکری (ع): خداوند متعال با حضرت موسی تکلم کرد، حضرت موسی فرمود: خدای من! کسی که نمازها را در وقتش به جای آورد چه پاداشی دارد؟ خداوند فرمود: حاجت و درخواستش را به او عطا می کنم و بهشتم را برایش مباح می گردانم.»

  • رفع گرفتاری ها

پیامبر (ص): بنده ای نیست که به وقت های نماز و جاهای خورشید اهمیت بدهد، مگر این که من سه چیز را برای او ضمانت می کنم: برطرف شدن گرفتاری ها و ناراحتی ها، آسایش و خوشی به هنگام مردن و نجات از آتش.»

  • بهشتی شدن

امام باقر (ع): هر کس نماز واجب را در حالی که عارف به حق آن است در وقتش بخواند، به گونه ای که چیزی دیگر را بر آن ترجیح ندهد، خداوند برای وی برائت از جهنم می نویسد که او را عذاب نکند و کسی که در غیر وقتش به جا آورد در حالی که چیزی دیگر را بر آن ترجیح دهد، خداوند می تواند او را ببخشد یا عذابش کند.»

  • رفع بلاها

پیامبر (ص): هنگامی که خداوند از آسمان آفتی بفرستد، سه گروه از آن، در امان می مانند: حاملان قرآن، رعایت کنندگان خورشید یعنی کسانی که وقت های نماز را محافظت می کنند و کسانی که مساجد را آباد می نمایند.»

از دیگر برکات نماز اول وقت به این شرح است:

  • زیاد شدن عمر

  • زیاد شدن مال و اولاد صالح

  • مرگ آسان

  • آرامش در شب اول قبر

  • نورانی شدن چهره

  • آسان شدن حساب روز م

  • رضایت خدا و سلام دادن خدا به او

نماز اول وقت در قرآن

خداوند در آیه 238 سوره بقره می فرماید:

حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَ الصَّلَاةِ الْوُسْطَىٰ وَ قُومُوا لِلَّهِ قَانِتِینَ»

در انجام همه نمازها (به خصوص) نماز وسطی [=نماز ظهر] کوشا باشید و از روی خضوع و اطاعت، برای خدا بپاخیزید»

فضیلت نماز اول وقت از زبان آیت الله بهجت

از آیت الله بهجت سوال کردند: چه کنیم که نماز صبح مان قضا نشود؟ ایشان جواب داد:

کسی که باقی نمازهایش را در اول وقت بخواند خدا او را برای نماز صبح بیدار خواهد کرد.»

تاثیر نماز اول وقت بر ازدواج

جوانی از شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی پرسید: سه قفل در زندگی ام وجود دارد و سه کلید از شما می‌خواهم! قفل اول این است که دوست دارم یک ازدواج سالم داشته باشم، قفل دوم اینکه دوست دارم کارم برکت داشته باشد و قفل سوم اینکه دوست دارم عاقبت بخیر شوم.

شیخ نخودکی پاسخ داد: برای قفل اول، نمازت را اول وقت بخوان. برای قفل دوم نمازت را اول وقت بخوان و برای قفل سوم هم نمازت را اول وقت بخوان!

جوان با تعجب پرسید: سه قفل با یک کلید؟! شیخ جواب داد: نماز اول وقت شاه کلید» است.

نماز اول وقت در رساله توضیح المسائل

علمای دینی بر این عقیده اند که اول وقت بودن نماز یک امر عرفی است، یعنی زمانی که وقت نماز داخل شد، فرد شروع به نماز کند. در رساله توضیح المسائل می خوانیم:

مستحب است انسان نماز را در اول وقت بخواند و هرچه به اول وقت نزدیک‌تر باشد بهتر است، مگر آن که تأخیر آن از جهتى بهتر باشد، مثلاً صبر کند که نماز را به جماعت بخواند.»

نماز اول وقت چه زمانی است؟

شاید این سوال برای شما هم پیش آمده باشد که منظور از نماز اول وقت دقیقا چه زمانی است؟ یعنی از موقعی که اذان گفته می شود تا کی اول وقت محسوب می شود؟ ما این سوال را بر اساس نرم افزار نجومی آیت الله سیستانی به شما پاسخ خواهیم داد:

  • وقت فضیلت نماز صبح از اذان صبح به مدت 21 دقیقه

  • وقت فضیلت نماز ظهر از اذان ظهر به مدت یک ساعت و 40 دقیقه

  • وقت فضیلت نماز عصر 2 ساعت و 50 دقیقه بعد از اذان ظهر به مدت 42 دقیقه است.

  • وقت فضیلت نماز مغرب از اذان مغرب به مدت 51 دقیقه

  • وقت فضیلت نماز عشا 51 دقیقه بعد از نماز مغرب به مدت 3 ساعت و 10 دقیقه

البته در این مورد بین علما اختلاف نظرهایی وجود دارد.
در پایان:آیت الله بهجت علیه الرحمه فرمودند:هر کس نمازش را در اول وقت بخواند به مقامات عالیه خواهد رسید و به آنجایی که باید برسد میرسد
ناقل:هومان انصاری

بسم الله الرحمن الرحیم:

انا انزلنه فی لیلة القدر

و ما ادریک ما لیلة القدر

لیلة القدر خیر من الف شهر

تنزل الملائکة والروح فیها باذن ربهم من کل امر

سلام هی حتی مطلع الفجر»»»»


قدر به معنای اندازه گیری٬تنگ گرفتن٬قدرت و معانی دیگری آمده

شبی است که قرآن در آن نازل شده(انا انزلنه فی لیلة مبارکة)

شبی است که ملائکه و روح (بزرگترین فرشته الهی)بر زمین فرود می آیند و تمامی مقدرات یکسال جهانیان را ثبت و امضا میکنند

شبی است که مشخص نشده که آیا ۱۹یا ۲۱ یا ۲۳ است اما طبق روایات:شب۲۳فضیلتش بیشتر است

شب قدر شب نزول رحمت است

شبی است که باید اعمال آن را بجا بیاوریم تا سرنوشت خوبی را برای خودمان رقم بزنیم

شبی است که از هزار ماه بهتر است(خیر من الف شهر)یعنی یک شب برابر است با ۸۲سال و چند روز

فضیلت این شبها خارج از بحث و نوشتن است و همین کفایت میکند.و مطالب مختصری را ذکر خواهم کرد:

شب قدر، شبی است که در تمام سال هیچ شبی به فضیلت آن نمی رسد و عمل در آن بهتراز عمل در هزار ماه است. در این شب برنامه های یک سال هر کس مقدر می گردد. در شب قدر ملائکه و روح که اعظم ملائکه است به اذن پروردگار، خدمت امام زمان علیه السلام مشرف می شوند و مقدرات هر کس را به امام عرضه می دارند.


قدر» معانی متعددی همچون قدرت، تقدیر و اندازه گیرى، تنگ گرفتن، مساوی بودن یک چیز با چیز دیگر بدون کم و زیاد دارد اما در اینکه چه شبی از شب‌های ماه رمضان، شب قدر است اختلاف دیدگاه وجود دارد. آنچه موافق با سنت پیامبر گرامی اسلام(ص) و روایات امامان معصوم(ع) است، اینکه شب قدر در دهه آخر ماه رمضان قرار دارد و طبق نقل، یکی از شب‌های نوزدهم، بیست و یکم، و بیست و سوم است و در بین این سه شب نیز شب بیست و سوم احتمالش بیشتر است.


چنانکه امام صادق(ع) فرمود: شب نوزدهم شب تقدیر است و شب بیست و یکم شب بستن و تعین و اِحکام است و شب بیست و سوم شب حتمی شدن و امضای آن است.


در مورد فضایل شب قدر باید گفت که شب نازل شدن دفعی و یک‌ جای قرآن در بیت المعمور است که به طور تدریجی طی 23 سال بر قلب نازنین پیامبر گرامی اسلام(ص)نازل شده است.


همچنین عبادت و کارهای نیک، در شب قدر، بهتر است از عبادت و کاهای نیک در هزار ماه که دارای شب قدر نباشد. از فضائل دیگر شب قدر آنکه این شب، شب نزول و پایین آمدن فرشتگان خداوند خصوصاً بزرگ‌ترین فرشته خداوند، به زمین است و این شب ، شب تقدیر و سرنوشت یک سال انسان است.


خداى تعالى در آن شب حوادث یک سال یعنى از آن شب تا شب قدر سال آینده را تقدیر می کند، زندگى، مرگ، رزق، سعادت، شقاوت و چیزهایى دیگر از این قبیل را مقدر می ‏سازد که فرشتگان به امر پروردگار، آن را انجام می دهند. در این شب، درهای جهنم بسته می‌شود و درهای بهشت، گشوده می‌شود و شیطان در این شب بیرون نمی‌آید تا صبح آن طلوع کند و درهای آسمان و رحمت الاهی بر روی بندگانش گشوده می‌شود و شب قبولی اعمال است.


ناقل:هومان انصاری



 شب نوزدهم  اول شبهای قدر است وشب قدر همان شبی است که در تمام سال شبی به خوبی وفضیلت آن نمی رسد وعمل در آن بهتر است از عمل در هزار ماه ودر آن شب (شب قدر) تقدیر امور سال می شود وملائکه وروح که اعظم ملائکه است درآن شب باذن پروردگار بزمین نازل می شوند وبخدمت امام زمان علیه الستلام مشرف می شوند وآنچه برای هر کس مقدر شده است بر امام علیه السلام عرض می کنند واعماال شب قدر بر دو نوع است ، یکی آنکه در هر سه شب باید کرد ودیگر آنکه مخصوص است به هر شبی.

 

اما اعمالی که در هر سه شب (شبهای قدر)  مشترک است وباید انجام داد :

 

اول : غسل است  ( مقارن غروب آفتاب ، که بهتر است نماز شام را با غسل خواند )

 

دوم : دو رکعت نماز است که در هر رکعت بعد از حمد هفتمرتبه توحید بخواند وبعد از فراغ  هفتاد مرتبه اَستَغفُرِاللهَ وَاَتوبُ اِلَیهِ ودر روایتی است که از جای خود بر نخیزد تا حقتعالی او وپدر ومادرش را بیامرزد.

 

سوم : قرآن مجید را بگشاید وبگذارد در مقابل خود وبگوید :  اَللّهُمَّ اِنّی اَسئَلُِکَ بِکِتابِکَ المُنزَلِوَمافیهِاسمُکَالاَکبَرُو،اَسماؤُکَ الحُسنی وَیُخافُ وَ یُرجی اَن تَجعَلَنی مِن عُتَقائِکَ مِنَ النّار پس هر حاجت که دارد بخواند

 

چهارم : مصحف شریف را بگیرد وبر سر بگذارد وبگوید :

اَللّهمَّ بِحَقِّ هذاالقُرآنِ وَ بِحَقِّ مَن اَرسَلتَه بِه وَبِحَقِ کُلِّ مومنٍ مَدَحتَه ُ فیهِ وَبِحَقِّکَ عَلَیهِم فلا اَحَدَ اَعرَفُبِ بِحَقِّکَ مِنکَ

ده مرتبه بگوید: بِکَ یا الله
ده مرتبه: بِمُحَمَّدٍ
ده مرتبه: بِعلیٍّ
ده مرتبه: بِفاطِمَةَ
ده مرتبه: بِالحَسَنِ
ده مرتبه: بِالحُسَین ِ
ده مرتبه: بِعلیّ بنِ الحُسین
ده مرتبه: بِمُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ
ده مرتبه: بِجَعفَر بنِ مُحَمَّدٍ
ده مرتبه: بِموُسی بنِ جَعفَر ٍ
ده مرتبه: بِعلیِّ بنِ مُوسی
ده مرتبه: بِمُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ
ده مرتبه: بِعَلِیِّ بنِ مُحَمَّدٍ
ده مرتبه: بِالحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ
ده مرتبه: بِالحُجَّةِ.

پس هر حاجتی داری طلب کن .

 

پنجم : زیارت امام حسین (ع) است؛ که در خبر است که چون شب قدر میشود منادی از آسمان هفتم ندا میکند که  حق تعالی آمرزید هر کسی را که به زیارت قبر امام حسین (ع) آمده .

 

ششم : احیا داشتن این شبها است که در روایت امده هر کس احیا کند شب قدر را گناهان او آمرزیده شود هر چند به عدد ستارگان آسمان وسنگینی کوهها وکیل دریاها باشد .

 

هفتم : صد رکعت نماز کند که فضیلت بسیار دارد ، وافضل آنست که در هر رکعت بعد از حمد ده مزتبه توحید بخواند .

 

هشتم : بخواند :اَللّهُمَّ اِنّی اَمسَیتُ لَکَ عَبدًا داخِرًا لا اَملِکُ لِنَفسی وَ اَعتَرِفُ

 

اما اعمالی که مخصوص هر شب است وباید انجام داد :

 

شب نوزدهم :

اول : صد مرتبه اَستَغفُرِاللهَ رَبی وَاَتوبُ اِلَیه

دوم : صد مرتبه  اَللّهُمَّ العَن قَتَلَةَ اَمیرَالمومنینَ

سوم : بخواند یا ذَالَّذی کانَ .

چهارم : بخواند دعای اَللّهَمَّ اجعَل فیما تَقضی وَ

هر دو دعا یعنی یا ذالذی کان قبل کل شی و دعای اللهم اجعل فیما تقضی و تقدر من الامر المحتوم هر دو در کتاب مفاتیح الجنان موجود می باشد.قسمت اعمال شب های قدر

ناقل:هومان انصاری

منبع:سایت تبیان


صلوات نامه

صدر و صفا محمد
محمود نام احمد
دریای جود سرمد
صل علی محمد
صلوات بر محمد

آدم که در جهان شد
جفتش حوا روان شد
این داستان عیان شد
صل علی محمد
صلوات بر محمد

صلوات را خدا گفت
درشأن مصطفی گفت
جبریل و مرتضی گفت
صل علی محمد
صلوات بر محمد

آدم که باب ما بود
سرخیل انبیا بود
وردش همین دعا بود
صل علی محمد
صلوات بر محمد

صلوات گر بگویی
گر تو ز خیل اویی
یابی هرآنچه جویی
صل علی محمد
صلوات بر محمد

ما مصطفی ندیدیم
نام خوشش شنیدیم
دینش به دل گزیدیم
صل علی محمد
صلوات بر محمد

قدش چو سرو بستان
سر تا قدم گلستان
لطفش هزار دستان
صل علی محمد
صلوات بر محمد

هر گل که در جهان است
رنگ رخش از آن است
این داستان عیان است
صل علی محمد
صلوات بر محمد

کبکان کوهساری
مرغان لاله زاری
می خواننت به زاری
صل علی محمد
صلوات بر محمد

قمری بسوز ناله
چشمش شده پیاله
مششغول ذکر واله
صل علی محمد
صلوات بر محمد

ماهی که در لب آب
با سرعت و تب تاب
گوید به نیش قلاب
صل علی محمد
صلوات بر محمد

پیغمبر زمانی
گلدسته ی جهانی
قندیل آسمانی
صل علی محمد
صلوات بر محمد

چون نوح شد به کشتی
با حوری بهشتی
میخواند از درشتی
صل علی محمد
صلوات برمحمد

موسی که زد عصا را
بر فرق سنگ خارا
میخواند این دعا را
صل علی محمد
صلوات بر محمد

موسی به طور سینا
چون مست گشته شیدا
بشنید از همه جا
صل علی محمد
صلوات بر محمد

عیسی به چرخ آدم
در سینه چرخش دم
میخاند این دمادم
صل علی محمد
صلوات بر محمد

داوود و هود و جرجیس
لوط و عزیز و ادریس
خواندن ز شر ابلیش
صل علی محمد
صلوات بر محمد

چون حضرت سلیمان
تعلیم داده دیوان
بر باد داده فرمان
صل علی محمد
صلوات بر محمد

سر خوش بخوان خدا را
والشمس والضحی را
واللیل والنهارا
صل علی محمد
صلوات بر محمد

والشمس وصف رویت
واللیل وصف مویت
عالم فدای کویت
صل علی محمد
صلوات بر محمد

صیدعلی نجفوند دریدی ( ملاصیدآلی )
 

مراحل و شروط توبه واقعی چیست؟

حجت الاسلام و المسلمین ماندگاری ۶ مرحله و شرط برای توبه واقعی را بیان می‌کند.


به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، حجت الاسلام و المسلمین محمد مهدی ماندگاری شب گذشته یکشنبه 13 خرداد 97 در مراسم احیای شب نوزدهم ماه مبارک رمضان در مسجد شهید بهشتی در سخنانی با اشاره به آیه 8 سوره تحریم که می‌فرمایدیَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحًا عَسَىٰ رَبُّکُمْ أَنْ یُکَفِّرَ عَنْکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَیُدْخِلَکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ یَوْمَ لَا یُخْزِی اللَّهُ النَّبِیَّ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ ۖ نُورُهُمْ یَسْعَىٰ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَبِأَیْمَانِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَاغْفِرْ لَنَا ۖ إِنَّکَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»ٰ، گفت: بزرگترین مشکل همه ما بندگان گناهان است و شب های قدر بهترین فرصت برای پاکسازی روح و جسم از گناه است.

او ادامه داد: استغفار و طلب عفو همیشه در درگاه خدا مطلوب و محبوب است ولی این استغفار و توبه در شب‌های قدر محبوب تر است. در همین زمینه خداوند می‌فرماید که اگر می‌خواهید شما  را ببخشم پس شما هم بنده های من را ببخشید.

حجت الاسلام ماندگاری اظهار کرد: اگر در شب‌های قدر توفیق توبه واقعی را پیدا کنیم این توبه سه امتیاز دارد. همچنان که مرحوم حاج مجتبی تهرانی می‌فرمود اگر در شب‌های قدر درست بخشیده شویم و خدا گناهان ما را محو کند ما امشب به درجه ای از عصمت می رسیم. حال این سه امتیاز چیست؟ امتیاز اول آن است که دعای ما به درجه استجابت می‌رسد، دوم این است که کسی که امشب به طهارت برسد و گناهانش پاک شود قدرت درک قرآن و عترت دارد و سوم نامش جزو یاران امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) ثبت می شود، پس امشب خودمان را پاک کنیم تا امام زمان انتخابمان کند.

او در ادامه به 6 مرحله و شرط توبه واقعی به پیشگاه خداوند متعال اشاره کرد و گفت که اول آن‌که وقتی به درگاه خدا توبه می کنید،حاشا نکنید و به تمامی گناهان خود اعتراف کنید زیرا خدا از تمامی اعمال ما آگاه است.بالاترین گناه ما این است که حواسمان به خدا نیست.دوم آنکه در هنگام توبه به بزرگی عفو خدا اعتراف کنید. سوم شکسته شدن و احساس حقارت در برابر خدا، چهارم هر چیزی که مسیر ورودی گناه است باید ببندیم. پنجم باید تصمیم به جبران بگیریم و اگر تصمیم گرفتیم و هرچه جبران نشد خدا جبران میکند. آخرین مرحله در توبه واسطه برای استغفار است و ما باید ائمه اطهار و پیغمبر را واسطه کنیم تا خداوند ما را ببخشد.



علت اینکه اکثر افراد، کمتر به آرامش درونی می‌رسند، این است که مسیر زندگی را اشتباه می‌روند؛ زیرا این افراد زندگی را برای مردم و قهرمان شدن می‌خواهند؛ در نتیجه حسادت‌ها، چشم هم چشمی‌ها، ریاست طلبی، وابستگی به دنیا، نام آورشدن، حرص و طمع مال و. عواملی هستند که باعث سلب آرامش افراد می‌شوند. 

اگر فردی از درون تهی باشد و تمام تلاش خود را صرف فراهم کردن آسایش همسر و فرزندان کنند، بیشتر از اینکه آرامش همسر و فرزندان را سلب کند، آرامش خود را از بین می‌برد. 

راه‌های رسیدن به آرامش را از دیدگاه اسلام را می‌توان به 12 روش تقسیم کرد: 


1- ذکر و یاد خدا
ذکر و یاد خدا باعث آرامش دل‌ها است. همان طور که خداوند در سوره رعد آیه 28می‌فرماید:بِذِکر اِللهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ؛ دل‌ها با یاد خدا آرام می‌گیرند.» 

2- توکل به خدا
کسی که توکل به خداوند نداشته باشد، همیشه دست نیاز به دیگران دراز می‌کند و این وابستگی موجب سلب آسایش او می‌شود. این افراد با کوچکترین مشکل به دیگران متوسل می‌شوند و هیچ امیدی ندارند. در این شرایط آنها باید بدانند خود سعی و تلاش کرده و خداوند قهار است و مشکلات آنها حل می‌کند. 
خداوند در قرآن سوره طلاق آیه 3 می‌فرماید: مَن یتوکل علی الله فهو حسبه: هر که به خداوند توکل کند،خداوند او را بس است.» 
بنابراین کسی که توکل به خدا داشته باشد، دیگر حرص مشکلات و سختی‌ها را نمی‌خورد و خود را به خداوند می‌سپارد. 

3- نداشتن حرص و طمع
انسان‌ها هر چقدر ثروتمندتر باشند، به همان میزان آرامش کمتری دارند. هر قدر زندگی ماشینی و امکانات رفاهی و همین طور آسایش بیشتر باشد، به همان نسبت و به همان تناسب آرامش ما کم می‌شود. 
کسی که به فکر مال اندوزی و طمع باشد، همیشه به این فکر است که ثروتش بیشتر شود در نتیجه آرامشی ندارد. 
افرادی‌که معمولا چشم داشت و یا حسرت مال و علم افراد را می‌خورند، معمولا از روح روان سالمی برخوردار نیستند. 

4- بالا بردن رشد معنوی
افراد می توانند با رشد معنوی و از طریق دعا کردن و توسل به خداوند و مطالعه کمبودهای و خلاء‌های خود را برطرف کنند. زیرا با دعا مشکلات آنها حل می‌شود و به آرامش می‌رسند. 

5- واقعیت زندگی را قبول کنید 
درست است که انسان دوست دارد به کارهای بزرگ و مال و ثروت دست پیدا کند و این رفتار ذاتی است، اما زمانی است که فرد تمام سعی و تلاش خود را می کند، اما به آن مرحله از پیشرفت نمی رسد. او نباید نا امید شده و تمام فکرش را روی آن متمرکز کند، زیرا موجب سلب آسایش او می‌شود. 
پیامبراکرم(ص) می‌فرماید: ان الله یحب معالى الامور: خداوند کارهاى بلند و گرامى را دوست دارد». 
ولی زمانیکه افراد به خواسته‌های خود و آن پیشرفت نمی رسند، باید حسرت نخورند، زیرا حسرت خوردن خود یک عامل از بین بردن آسایش است. 

6-تسلیم مقدرات خداوند باشید 
فرض کنید فردی مدام در حال دعا کردن است که خداوند شرایط ازدواج او را با کسی که دوستش دارد فراهم کند، اما دعای او مستجاب نمی‌شود و او به طرف مقابل خود نمی‌رسد. این تقدیر خداوند است و نباید بر خواسته‌های خود پافشاری کند. 
برخی افراد می‌گویند: خداوند در قرآن فرموده که بخوانید مرا، تا اجابت کنم شما را. پس چرا خداوند دعاهای ما را اجابت نمی‌کند؟ باید در جواب گفت؛دلیل آن این است که خداوند صلاح تو را می‌خواهد و حکمت و سرنوشت تو این طور رقم خورده است. 
خداوند در قرآن سوره بقره آیه 216 می‌فرماید: وَهُوَ کُرْهٌ لَّکُمْ وَعَسَى أَن تَکْرَهُواْ شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّکُمْ وَاللّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ 
شاید چیزی را ناخوش بدارید و در آن خیر شما باشد و شاید چیزی را دوست داشته باشید و برایتان ناپسند افتد خدا می‌داند و شما نمی دانید.» 
اگر هر کاری که نمی‍‌شود به آن دست یافت را به دست خداوند سپرد، آرامش انسان زیاد می‌شود. زیرا خود را درگیر آن کار نمی‌کند. 

7- ازدواج با همسر خوب: 
خداوند در قرآن سوره روم آیه 21می فرماید:مِن‌ْ ءَایَـَتِه‌ِأَن‌ْ خَلَق‌َ لَکُم مِّن‌ْ أَنفُسِکُم‌ْ أَزْوَ َجًا لِّتَسْکُنُوَّاْ إِلَیْهَا از نشانه‌های او این است که برای شما همسرانی آفرید تا به وسیله آن‌ها آرام گیرید.» 
وقتی مردی وارد خانه می‌شود و همسرش تمام امکانات را برای او فراهم می‌کند تا او به آرامش برسد این نعمتی است که باید قدر او را دانست. همین طور زنی که با وجود همسرش احساس آرامش می‌کند. اخلاق نیک همسران در آرامش افراد بسیار تاثیرگذار است. 

8- استراحت و خواب در شب: 
خواب و استراحت شبانه بسیار در آرامش افراد تاثیر دارد. حتی خداوند در قرآن می‌فرماید؛ الله الذّی جعل لکم الّیل لتسکنوا فیه:خداوند شب را برای شما پدید آورد تا در آن آرام گیرید.» 

9- پاکیزگی و نظافت: 
کسی که پاکیزه و تمیز است معمولا احساس آرامش می کند؛ ولی زمانیکه فردی کثیف و بد بو است از این بابت رنج می‌برد و باعث سلب آسایش او می‌شود. 

10- طهارت داشتن: 
بارها و بارها در روایت و احادیث ذکر شده است که انسان دائم الوضو باشد، زیرا وضو باعث آرامش می‌شود. با غسل های مستحبی درمناسبت‌ها و ولادت‌های ائمه اطهار می‌توان به آرامش رسید، زیرا زمانیکه حس پاک بودن به او دست بدهد، آرامش به او تزریق می‌شود. 

11- خوردن غذای سالم و طبیعی: 
در آیات و روایات ذکر شده است خوردن انگور سیاه، زیتون و روغن آن و همینطور خوردن عسل دراعصاب و آرامش موثر است. متاسفانه امروزه غذاهای فست فود که بسیار در روحیه و آرامش انسان‌ها تاثیر دارد، جای غذاهای سالم و طبیعی را گرفته است. 

12- عدم بدبینی و اعتماد به دیگران: 
معمولا افرادی که به دیگران و یا همسر خود شک دارند و بدبین هستند، معمولا این شک و عدم اعتماد آرامش آنها را به خطر می‌اندازد. مثلا اگر خانمی همسرش دیر به خانه می‌آید، در ذهن خود به غلط چنین تصوری دارد که شاید او با کس دیگری است؛ در صورتیکه همسرش به دلیل مشغله کاری دیر به منزل رسیده است. به همین دلیل فکرهای منفی روح و روان او در عذاب است. 
در آیات روایات آمده است که انسان‌ها باید اصل را بر نیکی بگذارند؛ مگر اینکه خلاف آن ثابت شود. 


راه های رسیدن به آرامش از نگاه دین اسلام

گروه فعالیت‌های قرآنی: خداوند تبارک و تعالی در سوره رعد آیه ۲۸ می‌فرماید: الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ.همان کسانى که ایمان آورده‏ اند و دلهایشان به یاد خدا آرام مى‏ گیرد آگاه باش که با یاد خدا دلها آرامش مى‏ یابد». کسی که به خدا ایمان داشته باشد به آرامش واقعی خواهد رسید و در غیر این صورت مشکل از طرف خود انسان است.

به گزارش 

خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) از کردستان، حجت‌الاسلام ابراهیم رستمی، یکی از کارشناسان دینی استان کردستان در مقاله ای به بررسی راه های رسیدن به آرامش پرداخته است که در ادامه این مقاله خواهد آمد:

در مرحله اول باید گفت که مقاله ای که در حال مطالعه آن می‌باشید از نگاه دین می باشد آن هم نه هر دینی بلکه دین مبین اسلام که کاملترین دین‌ها می باشد که خداوند تبارک و تعالی به وسیله رسول مکرمش به دست ما رسانده و در مرحله دوم این که باید گفت آرامش هم ردیف آسایش است و باید به این مطلب پرداخت که آیا از لحاظ تعاریف با هم فرق دارند یا نه؟

معنی لغوی آرامش و آسایش:

معنی آرامش: در لغت نامه دهخدا کلمه آرامش به معنی فراغت، آرامیدن، راحتی، ایمنی و امنیت آمده است.

اما معنی آسایش: بی‌جنبشی، راحتی،آسانی و آسودگی می باشد.

حال که معنی لغوی آرامش و آسایش را دانستیم به معنی اصطلاحی این دو کلمه می‌پردازیم، همان طور که در تعریف لغوی فرق بود در تعرف اصطلاحی فرق اساسی وجود دارد. اولا باید گفت که آرامش دو گونه است آرامش درونی و آرامش بیرونی که آرامش بیرونی اکثر مواقع نشان از آرامش روحی و درونی است.

معنی اصطلاحی آرامش: آرامش یک حالت روحی- روانی. یک حالت درونی است مانند وجدان که خودش قابل رِؤیت نیست ولی آثار آن در گفتگو ها و برخوردهای فردی و اجتماعی، راه رفتن و از این قبیل کارها قابل رؤیت می باشد.اما آسایش به حالتی می‌گویند که انسان از لحاظ امکانات زندگی و مالی در رفاه باشد به گونه‌ای  که بتواند از وسایل رفاهی زندگی بهترین استفاده را ببرد. آسایش بر خلاف آرامش آثار آن در زندگی روزمره قابل درک می باشد.

تهیه وخرید هر نوع وسیله مانند ماشین، خانه، جاروبرقی های مدرن و پیشرفته و…. را در بر می‌گیرد و در بعضی مواقع بعضی از افراد بخاطر نداشتن آرامش روحی و روانی توان استفاده از همان وسایل آسایشی زندگی را ندارند. ما در این مقاله به این مبحث می پردازیم که بهترین راه‌حل‌ها برای رسیدن به آرامش روحی و روانی از نگاه دین چگونه است و آیا ما با استفاده از این راهکارها دارای آرامش هستیم یا از داشتن یک آرامش روحی بی نصیب بوده‌ایم.

راه های رسیدن به آرامش از نگاه دین:

۱. یاد خدا

خداوند تبارک و تعالی در سوره رعد ایه ۲۸ می فرماید: الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ.همان کسانى که ایمان آورده‏ اند و دلهایشان به یاد خدا آرام مى‏ گیرد آگاه باش که با یاد خدا دلها آرامش مى‏ یابد.

کسی که به خداوند تبارک و تعالی ایمان داشته باشد و در تمام لحظات زندگی خداوند را از یاد نبرد و تمام امورات زندگی اش را تماما به خداوند بسپارد و از یاد او غافل نشود قطعا به آرامش واقعی خواهد رسید و در غیر این صورت مشکل از طرف خود انسان است.

۲. دوری از گناه

با توجه به این که فطرت انسان کمال طلب است و زیبای ها را دوست دارد و روح لطیف برای او آرامش بخش است،اما بعضی از اعمال او مانع از کسب این کمالات می باشد مانند گناه که امام صادق(علیه السلام) در باره زیادی گناه می فرماید :  هنگامی که انسان گناهانش افزون شود و اعمالی که آن را جبران کند نداشته باشد خداوند او را گرفتار اندوه می کند تا کیفر گناهانش باشد.(اصول کافی ج۲ ایمان و کفر). گرفتار اندوه کردن یعنی این که آرامش را از انسان می گیرد وقتی که آرامش از انسان گرفته شد پرخاشگر می شود ، از خواب و خوراک می افتد و افزون بر این ها مایه ی آزار و اذیت دیگران می شود.

۳. رضایت‌مندی از آنچه هستی

امام علی(علیه السلام) می فرمایند: اگر به آنچه که می خواستی نرسیدی از آنچه هستی نگران نباش.(نهج البلاغه حکمت ۶۹).برای تفهیم این حدث باید مثالی زد ، مولای متقیان امیر المومنین علی (علیه السلام) می فرماید:مثلا اگر قرار بوده به یک مقام و پست ویژه برسی ولی به هر نحوی نرسیدی این جریان تو را نگران نکند ، چون این نگرانی مایه ی سلب آرامش تو می شود.امام علی(علیه السلام)در جای دیگر می فرمایند: هر گاه آنچه را که می خواهی نیست پس آنچه را که هست بخواه.(غررالحکم ج۳ ص۱۳۵). مطالبات انسان اگر بنا بر چیز های موجود باشد مایه‌ی آرامش اوست در غیر این صورت گمشده‌ای دارد که هرگز پیدا نخواهد شد.


در روایتی از امام رضا (ع) نقل شده که فرمود: الطیب نشره و العسل نشره، و الرکوب نشره و النظر الی الخضره نشره. یعنی: بوی خوش، عسل، سوارکاری و نگاه به مناظر سرسبز و خرم، باعث نشاط و شادی می‌شود.» (۳)

بر طبق این نقل، نگاه به مناظر جذاب و سرسبز گیاهان برخی از بیماری‌ها را روحی و روانی را از بین می‌برد و افسردگی‌ها و غم‌ها را می‌زداید به گونه‌ای که‌گاه شگفتی و حیرت انسان را برمی انگیزد و با دیگر لذت‌ها و خوشی‌ها رقابتی پیروزمندانه می‌کند. چنان که تشریح منعای واژه نشره» مؤید آن است: نشره چیزی است که موجب آرامش وراحتی اعصاب می‌شود، پس از آنکه دچار بیماری و افسردگی شده است.»

امام رضا علیه السلام در حدیث دیگر توصیه جالب برای آرامش روح و روان دارد. ایشان می‌فرمایند: عَلَیکُمْ بِاَّیتِ فَإِنَّهُ یکْشِفُ الْمِرَّةَ وَ یذْهِبُ الْبَلْغَمَ وَ یشُدُّ الْعَصَبَ وَ یذْهَبُ بِالضَّنَی وَ یحَسِّنُ الْخُلُق‏ و یطیب النفس و یذهب بالغم». بر شما لازم است که از زیت (روغن زیتون یا هر گونه روغن مایع) استفاده کنید؛ زیرا صفرا را آشکار و بلغم را از بین می‌برد و عصب را تقویت، بیماری را نابود و اخلاق انسان را نیکو می‌کند، روح را آرامش می‌دهد و غم را از بین می‌برد. . (۴)

شبیه این مضمون امام رضا (ع) در جایی دیگر فرمود: نِعْمَ الطَّعَامُ اَّیتُ یطَیبُ النَّکْهَةَ وَ یذْهَبُ بِالْبَلْغَمِ وَ یصَفِّی اللَّوْنَ وَ یشُدُّ الْعَصَبَ وَ یذْهَبُ بِالْوَصَبِ وَ یطْفِئُ الْغَضَب‏؛» روغن زیتون، خوب طعامی است که دهان را خوش‌بو می‌کند، بلغم را می‌برد، رنگ پوست را درخشنده می‌نماید، عصب را نیرومند و بیماری را نابود می‌کند و خشم را فرو می‌نشاند». (۵)

امام رضا (ع) در سخنانی دیگر توصیه می‌کنند که از زیاده روی در خوردن پیاز خودداری کنید زیرا پیاز زیاد رنگ نشاط و شادی را از چهره می‌برد و سایه‌ای غم انگیز به سیما فرو می‌اندازد اما خوردن کدو را باعث شادی و رفع حزن و اندوه بر می‌شمرد.

عن صحیفه الرضا (ع) عن آبائه (ع) قال قال رسول الله صلی الله علیه وآله اذا طبختم فاکثروا القرع فانه یسر القلب الحزین.

ازصحیفه امام رضاعلیه السلام از پدرانش (ع) روایت شده است که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمودند: هرگاه غذا می‌پزید کدو (حلوائی) بسیار بپزید، زیرا کدو قلب محزون را شاد می‌کند. (۶)

آنحضرت همچنین در مورد تحرک و آثار ورزش در ایجاد نشاط معتقدند که جنبش بیش از اندازه و خسته ساختن اعضای بدن باعث فرسودگی جسم و جان خواهد شدو موجب حزن و درد را فراهم می‌سازد. اما اگر تقلا و جنبش به حد اعتدال باشد باعث نشاط و شادمانی انسان می‌گردد و او از این فعالیت لذت خواهد برد.

همچنین امام رضا (ع) در یک توصیه تغذیه‌ای دیگر برای ایجاد آرامش به نقل از حضرت علی (ع) می‌فرماید: طلحه بن عبیدالله بر رسولخدا (ص) وارد شد و در دست رسولخدا (ص) بک به» بود و آنرا به طلحه داد و فرمود:‌ای ابو محمد اینرا بگیر که قلب را راحت و تقویت می‌کند. (۷)

پانوشت‌ها:

۱. بحارالانوار، ج۷۸، ص۳۴۷

۲. اصول کافی، ج۳، ص۲۶۸

۳. عیون اخبار الرضا باب ۳۱/ حدیث ۱۲۶

۴. عیون اخبار الرضا، باب ۳۱/ حدیث ۸۱

۵. مکارم الاخلاق، ص۱۹۰

۶. مستدرک وسائل الشیعه ج۱۷ص ۵۶باب ۹ح ۲۰۴۳۰

۷. عیون اخبار الرضا باب ۳۱/ حدیث

التماس دعا


بسم الله الرحمن الرحیم

اقتباس از جملات ارزشمند مقام معظم رهبری راجع به این ماه عظیم الهی

 :رجب ماه دعاست.ماه توسل است.ماه توجه و استغفار است


همه چیز درباره ماه رجب، ماه امیرالمومنین(ع)

* "رجب" در لغت نام نهری در بهشت است و در طول سال از ابتدای این ماه یک برنامه سنگین عبادی شروع می شود که تا آخر ماه مبارک رمضان ادامه دارد چنانکه گویی در این سه ماه برنامه و طرح فشرده یک سلوک مرضی خداوند با ذکر شواهد و نشانی همه منازل و مشکلات این راه ذکر شده است.

* ماه رجب، سراسر نور و فضیلت و رحمت است. شب اول آن که جزء چهار شب برتر سال است و شب زنده داری در آن که بسیار مورد تاکید قرار گرفته، لیلة الرغائب (اولین ماه) و میلاد ابوالائمه امیرالمومنین علیه السلام تا شب نیمه رجب و ایام مبارک "بیض" که راهیان طریق سلوک به اعتکاف و مناجات با رب جلیل می‌نشینند و بیست و هفتم رجب که رحمت الهی ظهور کرد و محمد مصطفی صلی الله علیه و آله به رسالت مبعوث شد.

* رعایت کنندگان حرمت ماه رجب و عاملین به اعمال آن را "رجبیون" نامند. همانا که در قیامت فرشته ای ندا می دهد:أین الرجبیون»، کجایند افرادی که ماه رجب را محترم شمرده و اعمالی از آن را انجام داده اند.

* امام خمینی (ره)، این عارف بالله در مورد ماه رجب می فرماید:

شرافت ماه رجب در زبان ها ، در بیان ها، درعقلها و در فکرها نگنجد. رجب ماه دعا و استغفار است و سفارش زیادی به استغفار در این ماه شده است.»

فضائل ماه رجب

* هفتمین ماه از سال هجری قمری رجب نام دارد که نباید فضیلت آن را به بوته فراموشی سپرد زیرا در میان ماههای دوازده ‏گانه تنها و بدون ائتلاف با ماههای دیگر از حرمت و قداست ‏برخوردار می ‏باشد، در واقع چهار ماه در قرآن کریم با تعبیر حرم‏» یعنی برخوردار از حرمت ‏یاد شده است که یکی از آنها فرد است که رجب نام دارد و در آن قتال و کشتار حرام می ‏باشد.

* رسول اکرم (ص) فرموده ‏اند: رجب ماه بزرگ خداست و هیچ ماهی در حرمت و فضیلت‏ به پایه آن نمی ‏رسد و قتال با کافران در این ماه حرام است، آگاه باشید که رجب ماه پروردگار است و شعبان ماه من و ماه رمضان ماه امت من است و اگر کسی در ماه رجب حتی یک روز روزه بدارد خدا را از خود خشنود ساخته و خشم الهی از او دور می‏گردد .»

* امام هفتم (ع) فرموده ‏اند: رجب نام نهری است در بهشت که از شیر، سفیدتر و از عسل، شیرین‏تر است; هر کس یک روز از آن را روزه بدارد خداوند از آن نهر به او بیاشامد.

* از امام صادق (ع) نقل شده که حضرت محمد (ص) فرمود: رجب ماه استغفار امت من است، پس در این ماه طلب آمرزش کنید که خداوند آمرزنده و مهربان است و رجب را اصب‏» می‏گویند زیرا که رحمت ‏خداوند در این ماه بر امت من بسیار ریخته می‏شود پس بسیار بگوئید استغفر الله و اسئله التوبة.

* در حدیث است که حضرت نوح(ع) روز اول این ماه سوار بر کشتی شد و نجات یافت و فرمودند: کسانی که با او هستند روزه بدارند و هر که این روز را روزه بدارد آتش عذاب یک سال از او دور می ‏شود و نیز طبق سخن حضرت صادق(ع) خواندن زیارت امام حسین(ع) در روز اول این ماه مستحب و تأکید شده است.

* پیامبر(ص) فرمودند: رجب برای امّت من ماه استغفار است پس در این ماه به محضر پروردگار از گناهان خویش پوزش طلبید که خداوند بخشنده‏ ای مهربان است.

* امام صادق(ع) فرمود: روزه بیست و هفتم رجب را از دست مده که آن روزی است که مقام نبوّت به محمّد(ص) داده شد و ثواب آن برای شما به اندازه ثواب شصت ماه است.

نام‏های رجب

* ماه رجب، به دلیل برخورداری از مزایای گوناگون و توجه به ابعاد معنوی آن، نام‏های دیگری نیز دارد؛ نام‏هایی مثل ماه آمرزش خواهی (شهرُ الاستغفار)؛ ماه تک (رَجَبُ الفَرد) به دلیل تنها واقع شدن و جدا شدن آن از سایر ماه‏های حرام؛ سرشار (رَجَبُ الاَصَبّ) به دلیل نزول سرشار رحمت الهی؛ ماه امیرمؤمنان (شهرُ امیرِالمؤمنین)، ریسمان الهی و اَصَمْ یعنی برخوردار از فضیلت‏های بسیار.

اعمال ماه رجب در کتاب شریف المراقبات مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی

* ماه رجب ماهی است که ارزش و شرافت‏ بسیاری دارد. از مشهورترین ماه‏ هاست و از اوقات ارزنده برای دعاست . در ایام جاهلیت ، این ماه به طوری معروف بوده است که آنان برای به دست آوردن حوایج‏ خود منتظر رسیدن آن بوده‏ اند.

* ماه رجب ماه علی‏ علیه السلام‏» است؛ چرا که ولادت آن امام در این ماه اتفاق افتاده است . شب اول رجب ، از شب‏ های چهارگانه‏ ای است که احیا و عبادت در آن تاکید شده است.

* روز نیمه ماه رجب از بهترین روزها برای دعاست.

* 27 رجب ، روز "مبعث" رسول اکرم‏ صلی الله علیه وآله است ؛ روز ظهور رحمت رحیمیه خداوند؛ روزی که همانند آن از اول عالم تا امروز نیامده است؛ اشرف روزها از نظر معنویت است.
از مراقبات این ماه آن است که معنای ماه حرام را دانسته، و حق آن را ادا کنیم. حرکات، سکنات و خطورات قلبی خویش را مراقبت کنیم .
* بدانیم این ماه، موسم عبادت و شب‏ زنده‏ داری است. دعا هنگام دیدن ماه رجب، توجه به برکات رجب المرجب و . نباید فراموش شود.
* روزه سه روز از ماه رجب و ارزش بسیار آن حاکی از منزلت این ماه و عظمت روزه آن است .
(المراقبات ، ص 35 - 75)

سیری در آداب ماه شریف رجب

1 - به یاد داشتن حدیث ((ملک داعى))
از پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) روایت شده: ((خداى متعال در آسمان هفتم فرشته اى قرار داده است که ((داعى)) گفته مى شود. هنگامى که ماه رجب آمد، این فرشته در هر شب از این ماه تا صبح مى گوید: خوشا به حال تسبیح کنندگان خدا، خوشا به حال فرمانبرداران خدا. خداى متعال مى فرماید: همنشین کسى هستم که با من همنشینى کند. فرمانبردار کسى هستم که فرمانبردارم باشد و بخشنده خواهان بخشایش هستم. ماه، ماه من و بنده، بنده من و رحمت، رحمت من است. هر کسى در این ماه مرا بخواند او را اجابت مى کنم و هر کس از من بخواهد به او مى دهم و هر کس از من هدایت بخواهد او را هدایت مى کنم . این ماه را رشته اى بین خود و بندگانم قرار دادم که هر کس آن را بگیرد به من مى رسد.))
2 - مقدم شمردن عبادت بر تحصیل علم در این ماه و ماههاى شعبان و رمضان نمایند؛ گر چه تحصیل علم نیز از برترین عبادتهاست.
3 - خواندن دعای وارد شده که در هنگام دیدن ماه در شب اول.
4 - خواندن بیست رکعت نماز در شب اول این ماه، بعد از نماز مغرب که در هر رکعت بعد از سوره فاتحه و اخلاص را یک مرتبه خوانده و براى هر دو رکعتى ، یک سلام بدهد.
یا نمازی که از  پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) روایت شده: کسى که دو رکعت نماز در شب اول ماه رجب ، بعد از نماز عشا بخواند و در رکعت اول آن، سوره فاتحه و الم نشرح را یک بار و اخلاص را سه بار و در رکعت دوم، سوره فاتحه، الم نشرح، اخلاص و معوذتین (ناس و فلق) را هر کدام یک بار بخواند؛ سپس تشهد خوانده و سلام دهد. بعد از آن نیز سى بار ((لا اله الا اللّه)) گفته و سپس سى بار بر پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) صلوات بفرستد. گناهان گذشته او آمرزیده شده و او را مانند روزى که از مادر متولد شده از گناهان بیرون مى برد.
5 - توجه به خداى متعال با نامهاى او مانند ((کریم العفو و مبدل السیئات بالحسنات)) و توسل به او به وسیله محمد و آل او (علیه السلام)
6 – اعمال شب ((لیلة الرغائب)) که در ادامه ذکر می‌شود.
7 - در روز اول روزه، نماز حضرت سلمان دعا در اول آن با دعایى که در اقبال سید قدس سره روایت کرده است.
8 - در تمام ماه، هزار بار بگوید: استغفر اللّه ذاالجلال و الاکرام من جمیع الذنوب و الاثام .
شیخ صدوق (ره) روایت کرده است: اگر کسى این ذکر را در رجب، هزار بار بگوید، خداوند متعال مى فرماید: اگر گناهان شما را نبخشم، پروردگار شما نیستم، پروردگار شما نیستم، پروردگار شما نیستم!
9- در تمام ماه رجب، سوره توحید را ده هزار بار و همچنین روایت شده است که هزار بار بخواند.
روایت شده است: ((کسى که هزار بار آن را بخواند روز قیامت ، عمل هزار پیامبر و هزار فرشته را مى آورد و هیچکس نزدیکتر از او به خدا نیست ؛ مگر کسى که بیشتر از او آن را خوانده باشد و ثواب خواندن این سوره در رجب ، چندین برابر است .))
10 - هزار بار در این ماه خدا را تسبیح کردن.
در روایت آمده است کسى که چنین عملى را انجام دهد، خداوند صد هزار عمل خوب براى او نوشته و صد کاخ در بهشت براى او مى سازد.
11 - در تمام این ماه ، هزار بار (( لا اله الا اللّه )).
روایت شده است کسى که در این ماه این عمل را انجام دهد خداوند براى او صد هزار حسنه نوشته و صد شهر در بهشت براى او مى سازد.
12 – گفتن صد بار استغفر اللّه الذى لا اله الا هو وحده لا شریک و له و اتوب الیه»
و اگر پس از آن صدقه بدهد خداوند او مورد رحمت قرار داده و گناهان او را مى آموزد و کسى که چهار صد بار بگوید خداوند پاداش صد شهید را براى او مى نویسد.
13 در تمام ماه با پیروى از امام سجاد (علیه السلام ) در سجده ذکر عظم الذنب من عبدک فلیحسن العفو من عندک» را گفتن.
14 - هر صبح و شب و بعد از هر نمازى دعاى یا من ارجوه لکل خیر را بخواند و سپس با دست چپ محاسن خود را گرفته و انگشت سبابه دست راست خود را حرکت داده گریه کند و بگوید: یا ذالجلال و الاکرام یا ذا النعماء و الجود یا ذا المن و الطول حرم شیبتى على النار.
15 - خواندن دعاى : یا من یملک حوائج السائلین .
16 - زیارت امام حسین (علیه السلام ) در اول و وسط ماه است .
17 - روز بیست و هفتم رجب ، مستحب است که روزه بگیرد، غسل کرده و زیارت پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) و حضرت على (علیه السلام ) را بخواند.

لیلة الرغائب

اولین ماه رجب را لیلة الرغائب نامند. در این شب ملائک بر زمین نزول می کنند. برای این شب عملی از رسول خدا صلی الله علیه و آله ذکر شده است که فضیلت بسیاری دارد و بدین قرار است:
* از پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) روایت شده است که فرمودند: ((از اولین در ماه رجب غافل نشوید؛ زیرا شبى است که فرشتگان آن را ((لیلة الرغائب)) مى نامد. این نامگذارى به این جهت است که هنگامى که یک سوم از شب گذشت، هیچ فرشته اى در آسمان ها و زمین نمى ماند، مگر این که در کعبه و اطراف آن جمع مى شوند.
آنگاه خداوند، به طور غیر منتظره اى بر آنان وارد شده و مى فرماید: اى فرشتگانم! هر چه مى خواهید از من درخواست کنید. فرشتگان عرض مى کنند: حاجت ما این است که از روزه داران رجب درگذرى . خداوند مى فرماید: این کار را انجام دادم )).
* پیامبراکرم صلوات الله علیه فرمود: هر کس یک روز از ماه رجب را روزه بگیرد، مستوجب خشنودی خدا می شود و غضب الهی از او دور می گردد و دری از درهای جهنم بر روی او بسته می شود.
پیامبراکرم(ص) فرمود: ماه رجب، ماه استغفار امت من است. پس در این ماه بسیار طلب آمرزش کنید که خدا آمرزنده و مهربان است.
* روز پنج شنبه اول آن ماه - در صورت امکان و بلا مانع بودن-  روزه گرفته شود. چون شد؛ ما بین نماز مغرب و عشاءدوازده رکعت نماز اقامه شود که هر دو رکعت به یک سلام ختم می شود و درهر رکعت یک مرتبه سوره حمد، سه مرتبه سوره قدر، دوازده مرتبه سوره توحید خوانده شود. و چون دوازده رکعت به اتمام رسید، هفتاد بار ذکر" اللهم صل علی محمد النبی الامی و علی آله" گفته شود.
پس از آن در سجده هفتاد بار ذکر" سبوح قدوس رب الملائکة والروح" گفته شود. پس از سر برداشتن از سجده، هفتاد بار ذکر" رب اغفر وارحم و عما تعلم انک انت العلی الاعظم" گفته شود. در اینجا می توان حاجت خود را از خدای متعال درخواست نمود. ان شاء الله به استجابت می رسد.
پیامبراکرم صلوات الله علیه در فضیلت این نماز می فرماید:
کسی که این نماز را بخواند، شب اول قبرش خدای متعال ثواب این نماز را با زیباترین صورت و با روی گشاده و درخشان و با زبان فصیح به سویش می فرستد. پس او به آن فرد می گوید: ای حبیب من، بشارت بر تو باد که از هر شدت و سختی نجات یافتی.
میّت می پرسد تو کیستی؟ به خدا سوگند که من صورتی زیباتر از تو ندیده ام و کلامی شیرین تر از کلام تو نشنیده ام و بویی، بهتر از بوی تو نبوئیده ام.
آن زیباروی پاسخ می دهد: من ثواب آن نمازی هستم که در فلان شب از فلان ماه از فلان سال به جا آوردی. امشب به نزد تو آمده ام تا حق تو را ادا کنم و مونس تنهایی تو باشم و وحشت را از تو بردارم و چون در صور دمیده شود و قیامت بر پا شود، من سایه بر سر تو خواهم افکند.

والسلام علی من اتبع الهدی

مکتوب گردید در شب پنجشنبه اولین پنجشنبه رجب المرجب۱۳۹۷ شمسی ۴:۲۲ بامداد







تاریخ ایران,خلاصه تاریخ ایران,تاریخ ایران باستان

تاریخ ایران را اصولا به دو بخش کلی قبل از اسلام و بعد از اسلام تقسیم می کنند.

 

 آشنایی با تاریخ ایران

هنگامی که سخن از تاریخ ایران می‌رود، باید به این نکته توجه داشت که آیا منظور تاریخ اقوام و مردمانی است که از آغاز تاریخ تا کنون در مرزهای ی ایران امروزی زیسته‌اند یا تاریخ اقوام و مردمانی است که خود را به نحوی از انحاء ایرانی می‌خوانده‌اند و در جغرافیایی که دربرگیرندهٔ ایران امروز و سرزمین‌هایی که از دیدگاه تاریخی بخشی از ایران بزرگ (ایرانشهر) بوده‌است زیسته‌اند. گاه تاریخ ایران را از ورود آریایی‌ ها که نام ایران نیز از ایشان گرفته شده‌است، به فلات ایران آغاز می‌کنند. ولی این به این معنی نیست که فلات ایران تا پیش از ورود آریایی ها خالی از سکنه یا تمدن بوده‌است. پیش از ورود آریاییان به فلات ایران تمدنهای بسیار کهنی در این محل شکفته و پژمرده شده بودند و تعدادی نیز هنوز شکوفا بودند.

 

تاریخ ایران را اصولا به دو بخش کلی تاریخ ایران قبل از اسلام و تاریخ ایران بعد از اسلام تقسیم می کنند که اینها خود نیز به بخش های کوچکتری تقسیم می شوند.

 

تاریخ ایران قبل از اسلام:
 خود به سه بخش تقسیم می شود:
-ایران قبل از آریایی ها
-مهاجرت آریایی ها به ایران
-ایران باستان

تاریخ ایران قبل از آریایی ها
پیش از آریائى‌ها اقوام گوناگونى در قسمت‌هاى مختلف فلات ایران مى‌زیسته‌ اند.در تاریخ ایران قبل از آریایی ها تمدن‌های شهر سوخته (در سیستان)، تمدن ایلام (در شمال خوزستان)، تمدن جیرفت (در کرمان)، تمدن ساکنان تپه سیلک (در کاشان)، تمدن اورارتو (در آذربایجان)، تپه گیان (در نهاوند) و تمدن کاسی‌ها (در کرمانشاه و لرستان) و تپورها در تبرستان (مازندران) در سرزمین ایران بودند.

 

بزرگ‌ترین تمدن تاریخ ایران دولت عیلام بوده است که سرزمین آنها در جنوب غربى ایران و کمابیش مطابق با خوزستان بوده است. پایتخت عیلام شهر شوش بوده که آثار مربوط به آنها در این شهر پیدا شده است. ظاهراً بخش‌هاى مختلف در عیلام حکومت‌هاى جداگانه و هر یک پادشاهان مربوط به خود را داشته‌اند.

 

این چهار منطقه اَوان، اَنشان، سیمش و شوش بوده‌اند. دولت عیلام غالباً با دولت‌هاى بیشتر تکامل یافتهٔ بین‌النهرین یعنى سومرى‌ها، اکدى‌ها، بابلى‌ها و آشورى‌ها در جنگ بوده است. این دولت در دوره‌اى از تاریخ ایران از بزرگ‌ترین نیروهاى این منطقه شد. از زمان پیدایش امپراتوران ایران (۵۵۰‌ق‌م) عیلام از ولایات خراجگزار ایران شد. شهر شوش در این زمان نیز شهر ثروتمند و با شکوهى بود. زبان عیلامى یکى از سه زبانى بوده است که متون سلطنتى ایران به آن زبان‌ها نگاشته مى‌شده است.

مهاجرت‌ آریایى‌ها به ایران
آریایی ها شعبهٔ وسیعى از نژاد سفید هستند که سرزمین اولیهٔ آنها احتمالاً از شمال دریاى سیاه و خزر تا حوالى رودهاى سیحون و جیحون بوده است. آنها بعدها بخشى به اروپا و دسته‌هائى به سمت ایران و هند حرکت کرده‌اند. در نتیجه به اقوام آسیائى و زبان آنها، هند و اروپائى گفته مى‌شود. آریائى‌ به معنى شریف است. آریائى‌های هند و ایران مدت‌ها با هم مى‌زیسته‌اند و پس از مدت‌ها از هم جدا شدند و تا قبل از جدا شدن، افسانه‌ها و سازمان اجتماعى و زبان مشترکى داشتند.

 

در کتاب های تاریخ ایران زمان آمدن آریایى‌ ها به ایران را برخى ۲۰۰۰ سال ق‌م و بعضى قرن ۱۴ ق‌م تا قرن ۶ ق‌م نوشته اند. آریایى‌ ها هنگامی که به فلات ایران رسیدند، در ابتدا مردمان بومى را قلع و قمع کردند ولى سپس آنها را به‌کار گرفتند. آریائى‌ها پس از ورود به ایران به طوایف مختلف تقسیم شدند که مهم‌ترین آنها مادها و پارت‌ها و پارس‌ها هستند. نام ایران از اسم آریایى‌ ها گرفته شده و به‌ معنى سرزمین آریایى است.

 

تاریخ ایران باستان

تاریخ ایران باستان را دوران تشکیل دولت ماد تا پایان حکومت ساسانیان و حمله اعراب به ایران دانسته اند.


مادها حدود ۷۰۸تا ۵۵۰ق‌م
مادها قومی ایرانی بودند از تبار آریایی که در بخش غربی فلات ایران ساکن شدند. سرزمین مادها دربرگیرنده بخش غربی فلات ایران بود. سرزمین آذربایجان در شمال غربی فلات ایران را با نام ماد کوچک و بقیهٔ ناحیه زاگرس را با نام ماد بزرگ می‌شناختند. پایتخت ماد هگمتانه است آنها توانستند در اوایل قرن هفتم قبل از میلاد اولین دولت تاریخ ایران را تأسیس کنند. دولت ماد در ۵۵۰ پیش از میلاد به دست کوروش منقرض شد و سلطنت ایران به پارسی‌ها منتقل گشت.

 

هخامنشیان - ۵۵۰ تا ۳۳۰ ق‌م
هخامنش جدّ این خاندان، قبیله‌هاى پارس را تحت فرمان خود درآورد. پس از او چیش‌پش، پسرش در ناحیهٔ انشان (شرق شوشتر) به شاهى رسید. بعدها آنها پاسارگاد را مرکز خود قرار دادند. تا زمان کوروش سوّم (بزرگ)، شش پادشاه از این خاندان حکومت کردند.

 

تاریخچه ایران,تاریخ ایران,تاریخ ایران باستان

تاریخ ایران و دوره های تاریخی آن

 

سلوکیان
پس از مرگ اسکندر (۳۲۳ ق. م) فتوحاتش بین سردارانش تقسیم شد و بیشتر متصرفات آسیایی او که ایران هسته آن بود به سلو اول رسید. به این ترتیب ایران تحت حکومت سلوکیان (۳۳۰ - ۲۵۰ ق.م.) در آمد.  آنها مدت هشتاد سال بربخش بزرگى از غرب ایران سلطنت کردند ولى در قلمرو آنها تقریباً هیچگاه آرامش وجود نداشت. پس از مدتی پارت‌ها نفوذ خود را گسترش دادند و سرانجام توانستند سلوکیان را نابود کنند و چون اولین پادشاه اشکانیان اشک نام داشت نام این سلسله را اشکانیان گذاشتند.

اشکانیان - ۲۵۰ قبل از ‌میلاد تا حدود ۲۲۶ میلادى
اشکانیان تمدن یونانى را که در دورهٔ سلوکیان در ایران به‌وجود آمده بود، ارج مى‌گذاشتند. برخى از پادشاهان اشکانى به خوبى با ادبیات یونانى آشنائى داشتند و برخى نمایش‌هاى یونانى در دربار پادشاهان اشکانى اجراء مى‌شد. در آن دوره مجلسى موسوم به مهستان بود که خود مرکب از دو مجلس بود یکى مجلس اشراف و دیگرى مجلس ”دانایان و مغان“ که جنبهٔ مى داشت و نفوذ چندانى در امور نداشت.

 

در این دوره از تاریخ ایران دامپروى و کشاورزى و تجارت رونق بسیار داشت و برده‌دارى رشد مى‌کرد. دین آنها دین زرتشت و نیز پرستش اجداد آنها بود. سایر ادیان نیز آزادى داشتند. اشک ۲۲ (بلاش اوّل) کسى بود که به‌ جمع‌آورى اوستا پرداخت. زبان آنها پارسى میانه بود که به‌علت تماس زیاد با رومى‌ها، زبان و تمدن رومى نیز در دربار آنها نفوذ داشته است. خط آنها آرامى سریانى بوده و روى برخى سکّه‌ها عبارات یونانى حکّ شده است. از آثار این دوره از تاریخ ایران معبد آناهیتا در کنگاور، خرابهٔ معبد کنگاور، نقوش برجسته از دورهٔ مهرداد و گودرز در بیستون است.

ساسانیان
ساسانیان خاندان شاهنشاهی ایرانی در طول تاریخ ایران هستند که در سالهای ۲۲۴ تا ۶۵۱ میلادی حکومت می کردند. شاهنشاهان ساسانی که اصلیتشان از استان پارس بود بر بخش بزرگی از غرب قارهٔ آسیا چیرگی یافتند. پایتخت ساسانیان شهر تیسفون در نزدیکی بغداد در عراق امروزی بود.

 

سلسله اشکانی به دست اردشیر اول ساسانی منقرض گردید. وی سلسله ساسانیان را بنا نهاد که تا ۶۵۲ میلادی در ایران ادامه یافت. دولت ساسانی حکومتی ملی و متکی به دین و تمدن ایرانی بود و قدرت بسیار زیادی کسب کرد. در این دوره نیز جنگ‌های ایران و روم ادامه یافت.

تاریخ ایران بعد از اسلام
پس از استقرار دین اسلام در سرزمین ایران که در نتیجه پیروزی اعراب مسلمان بر ساسانیان و فتح ایران توسط آنها روی داد، تحولات بسیاری در عرصه‌های اجتماعی، مذهبی و ی در تاریخ ایران به وجود آمد.

 

استیلاء مسلمانان بر ایران به سادگى نبود. شهرها زودتر پذیراى سلطهٔ مسلمانان شدند ولى دهات به سادگى به حکومت ایشان تن ندادند. نقاط شرقى ایران و نیز طبرستان و گیلان دیرتر از نواحى غربى به تصرف مسلمانان درآمدند. آنان مجبور مى‌شدند که یک محل را بارها فتح کنند.

 

ایرانیان که از تبعیض طبقاتی موجود در کشورشان ناراضی بودند اسلام را پذیرفتند و در اشاعه آن کوشیدند ولی با این حال هرگز در طول تاریخ ایران مخالفت خویش را با سلطه امویان و عباسیان بر خاک ایران پنهان نکردند و جنبش‌های استقلال‌ طلبانه‌ای را به پا ساختند که تشکیل حکومت‌هایی چون طاهریان (۸۸۱-۸۲۶ م) و صفاریان (۹۰۳-۸۶۶ م) را می‌توان از نتایج آنها برشمرد.

 

طاهریان برای اولین بار پس از ظهور اسلام در طول تاریخ ایران نواحی شرقی ایران همچون خراسان را به استقلال رسانیدند و صفاریان نیز برای اولین بار از زبان خارجی به جای زبان عربی استفاده کردند. از دوره سامانیان (۹۹۹- ۸۱۹ م) نیز خط فارسی نوین پدید آمد و الفبای عربی با زبان فارسی رواج یافت.

 

حکام آل بویه (۱۰۵۵-۹۴۵ م) پس از فتح شیراز و تأسیس حکومت خویش راهی بغداد شده آن را تصرف نمودند و مقام خلافت را به آلت دست خویش تبدیل نمودند و قدرت واقعی را در دستان خویش گرفتند.

 

غزنویان (۱۱۸۶-۹۷۷ م) خود را در تاریخ ایران به عنوان غازیان یا جنگجویان مسلمان مطرح ساختند و سرزمین‌هایی همچون هندوستان را مورد تهاجم خویش قرار دادند.

 

تاریخ ایران,خلاصه تاریخ ایران,تاریخ ایران بعد از اسلام

تاریخ ایران بعد از اسلام

 

 سلجوقیان (۱۱۹۴- ۱۰۳۸ م) با پیروزی بر غزنویان حکومت خویش را تأسیس نمودند و سراسر ایران را تحت سیطره خویش درآوردند و به یاری وزرای بزرگ و دانشمند ایرانی قدرت خود را تثبیت نمودند ولی در نهایت توسط خوارزمشاهیان از میان رفتند.

 

حکومت خوارزمشاهیان (۱۲۳۱-۱۰۷۷ م) یکی دیگر از حکومتهای تاریخ ایران بود که با تهاجم مغول‌ها به خاک ایران آغاز گردید. نتیجه این تهاجم انقراض حکومت خوارزمشاهیان و غارت شهرها و قتل عام مردم ایران بود که با نابودی اقتصاد و کشاورزی ایران همراه گردید.

 

مغول‌ها به سرعت خاک ایران را تصرف نمودند و ضمن لشکرکشی به بغداد و به قتل رساندن خلیفه عباسی خلافت اسلامی را از میان بردند (۱۲۲۸ م)

 

پس از مغول‌ها، تیموریان (۱۵۰۶-۱۳۷۰ م) به خاک ایران هجوم آوردند و بار دیگر سرزمین ایران را عرصه تاخت و تاز و غارت قرار دادند.

 

از دوره صفوی (۱۷۳۲-۱۵۰۱ م) برای اولین بار در تاریخ ایران مذهب تشیع به عنوان مذهب رسمی ایران معرفی گردید. مذهب تشیع با ویژگی‌های ی و اجتماعی خویش باعث اتحاد و استقلال ایران گردید و هویت ملی آن را در برابر تهاجمات و ضربات مهلک امپراتوری عثمانی حفظ نمود و بار دیگر در طول تاریخ ایران توانست به عنوان یک قدرت بزرگ ی و مذهبی قد علم کند.

 

در دوره شاه عباس کبیر شهر اصفهان به عنوان پایتخت ایران انتخاب گردید و به اوج عظمت و شکوه دست یافت به طوری که یادگارهای بسیاری از آن دوران تا عصر حاضر نیز بر جای مانده‌اند. صفویان در نتیجه تهاجم افغان‌ها و تصرف اصفهان توسط آنها از صفحه تاریخ ایران حذف شدند.

 

نادرشاه افشار افغان‌ها را شکست داد و ضمن تسلط بر تمامی خاک ایران، سلسله افشاریان را تأسیس نمود (۱۷۳۴ م). پس از افشاریان، زندیان (۱۷۹۶-۱۷۵۰ م) بر اریکه قدرت تکیه زدند و در دوره حکومت آنها شهر شیراز به پایتختی انتخاب گردید و به شهری باشکوه و بزرگ تبدیل شد.

 

دوره قاجاریان (۱۹۲۴-۱۷۷۹ م) از دوره های تاریخ ایران بود که نفوذ قدرت‌های استعماری همچون انگلیس و روسیه تزاری در ایران توسعه یافت و این قدرت‌ها با تحمیل عهدنامه‌هایی همچون ترکمانچای، گلستان و پاریس بر دولت ایران سرزمین‌های وسیعی در آذربایجان، گرجستان، ارمنستان و خراسان را از خاک ایران جدا کردند. نتیجه این تحولات وقوع جنبش‌هایی چون قیام تنباکو، مشروطیت، جنبش جنگل و قیام محمد خیابانی در ایران بود.

 

در سال ۱۹۲۴ میلادی رضاخان به حکومت دست یافت و تاسیس سلسله پهلوی را اعلام نمود. در دوره پهلوی صنعت نفت ایران به رهبری دکتر محمد مصدق ملی شد و همین مسأله زمینه‌ساز قیام‌های استقلال‌ خواهانه گردید که در نهایت به انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ ش (۱۹۷۹ میلادی) منجر گردید.


دوره های تاریخی ایران بعد از اسلام
•    طاهریان (۸۲۰ - ۸۷۳ م. / ۲۰۵ - ۲۵۹ ه. ق. / ۱۹۹ -۲۵۲ خ.) بنیان‌گذار طاهر ذوالیمینین
•    صفاریان (۸۷۵-۹۰۰ م. / ۲۶۱ - ۲۸۷ ه. ق. / ۲۵۴ - ۲۷۹ خ.) بنیان‌گذار یعقوب لیث
•    سامانیان (۸۷۵-۹۹۹ م. / ۲۶۱ - ۳۸۹ ه. ق. / ۲۵۴ - ۳۷۸ خ.) بنیان‌گذار نصر یکم شهریاران بزرگ اسماعیل سامانی و نصر بن احمد
•    زیاریان (۹۲۸ - ۱۰۷۰ م. / ۳۱۵ - ۴۶۲ ه. ق. / ۳۰۶ - ۴۴۹ خ.) بنیان‌گذار مرداویج پسر زیار شهریار معروف قابوس بن وشمگیر
•    بوییان (۹۳۲ - ۱۰۴۹ م. / ۳۲۰ - ۴۴۰ ه. ق. / ۳۱۱ - ۴۲۸ خ.) بنیان‌گذار عمادالدوله علی شهریار بزرگ عضدالدوله
•    غزنویان (۹۹۸ - ۱۱۶۰ م. / ۳۸۸ - ۵۵۵ ه. ق. / ۳۷۷ - ۵۳۹ خ.) بنیان‌گذار سلطان محمود غزنوی
•    سلجوقیان (۱۰۳۸ - ۱۱۹۴ م. / ۴۲۹ - ۵۹۰ ه. ق. / ۴۱۷ - ۵۷۳ خ.) بنیان‌گذار طغرل بیک شهریاران بزرگ ملکشاه و سلطان سنجر
•    خوارزمشاهیان (۱۰۷۸ - ۱۲۲۰ م. / ۴۷۰ - ۶۱۷ ه. ق. / ۴۵۶ - ۵۹۹ خ.) بنیان‌گذار (انوشتکین غرجه) شهریار معروف محمد خوارزمشاه
•    ایلخانیان (۱۲۵۶ - ۱۳۳۶ م. / ۶۵۴ - ۷۳۶ ه. ق. / ۶۳۵ - ۷۱۴ خ.) بنیان‌گذار هولاکوخان
•    تیموریان (۱۳۷۰ - ۱۴۹۸ م. / ۷۷۱ - ۹۰۳ ه. ق / ۷۴۸ - ۸۷۷ خ.) بنیان‌گذار تیمور گورکانی
•    صفویان (۱۵۰۱ - ۱۷۲۳ م. / ۹۰۶ - ۱۱۳۵ ه. ق. / ۸۷۹ - ۱۱۰۲ خ.) بنیان‌گذار شاه اسماعیل یکم شهریار بزرگ شاه عباس یکم
•    افشاریان (۱۷۳۵ - ۱۷۴۸ م. / ۱۱۴۸ - ۱۱۶۱ ه. ق. / ۱۱۱۴ - ۱۱۲۷ خ.): بنیان‌گذار نادرشاه
•    زندیان (۱۷۵۰ - ۱۷۹۵ م. / ۱۱۶۳ - ۱۲۰۹ ه. ق. / ۱۱۲۹ - ۱۱۷۳ خ.) بنیان‌گذار کریم‌خان زند
•    قاجاریان (۱۷۹۵ - ۱۹۲۷ م. / ۱۲۰۹ - ۱۳۴۵ ه. ق. / ۱۱۷۳ - ۱۳۰۵ خ.) بنیان‌گذار آقامحمدخان شهریار بزرگ ناصرالدین شاه
•    سلسله پهلوی (۱۹۲۶ - ۱۹۷۹ م. / ۱۳۴۴ - ۱۳۹۹ ه. ق. / ۱۳۰۴ - ۱۳۵۷ خ.) بنیان‌گذار رضاشاه
•    جمهوری اسلامی (آغاز ۱۹۷۹ م. / ۱۳۹۹ ه. ق. / ۱۳۵۷ خ.) بنیان‌گذار روح‌الله خمینی



از باب مقدمه می گویم که شاه نعمت الله ولی، از عرفای قرن هشتم و معاصرحافظ شیرازی بوده و95 سال عمر کرده است و مزار او در ماهان کرمان واقع است و شهید مطهری در جلد 14 مجموعه آثار خود؛ صفحه 577 او را اجمالاً توثیق کرده و او را از معاریف و مشاهیر عرفا خوانده اند که نسب به علی (ع) می برد. پیش بینی های او شامل وقایع دوران صفویه و بعد از آن می شود و اهمیت آن از این جهت است که صفویه، قرنها پس از مرگ او به قدرت رسیده اند.

قــدرت کردگــار می بـینــم                                          حالــت روزگــار می بـینــم

ازنجوم این سخن نمی گویم                                         بلکـه از کردگــار می بینــم

از سلاطیــن گــردش دوران                                         یک به یک را سوار می بینم

هر یکی را به مثل ذره نــــور                                        پرتــوی آشکــار می بـینــم

از بـزرگـی و رفعـت ایشــان                                         صفــوی برقرار می بینـــم

……………………

آخــر پادشاهـــی صفــــوی                                         یک حسینی*به کار می بینم

*آخرین پادشاه صفوی، شاه سلطان حسین؛ شاهی فاسد و ستمگر بوده است.

نادری در جهان شــود پیــدا                                         قامتــش استــوار می بینــــم

آخــر عهــد نـوجــــوانی او                                          قتــــل او آشکـــار می بینـــم

شهر تبریز را چو کوفه کنند                                          شهــرطهــران* قرار می بینم

* اشاره به انتقال پایتخت به تهران.

بعد از آن دیگـری  فنا گردد                                         شـاه دیگـر به کـــارمی بینم

که محمـد* به نـام او باشــــد                                        تیـــغ او آبــدار می بــینـــم

* بنابر ویژگیهایی که از او می گوید، مرادش احتمالاً محمد شاه قاجار است نه ،آغا محمدخان قاجار.

چــارده ســال پادشاهـــی او                                        دولتــش کامکــار می بینــم

سال کز مرغ می شـود پیــدا                                         مــرگ او آشکــار می بینـم

……………………

ناصر الدین به نصـرت دوران                                       چـارده هشـت سال*می بینــم

* عدد مزبور با هیچ یک از ارقام تاریخی در مورد ناصرالدین شاه تناسبی ندارد و نزدیک تر آن است که بگوییم مربوط به سن او در هنگام تاجگذاری باشد که البته این هم دقیق نیست زیرا مجموع هشت و چهار، 22 است حال آن که وی در 18 سالگی به قدرت رسیده است.

اما اگر عبارت را "چهار ده، هشت سال” بگیریم جور در میاید. یعنی 4*10=40 و 8 سال= 48 سال (طول سلطنت ناصرالدین شاه)

……………………

از شهنشــاه ناصـر الدین شـاه                                       شیــونــی بیــم دار*می بینــم

* اشاره به ترور ناصرالدین شاه.

روز جمعـــه ز شهر ذیقعــده                                          تن او در مـــــزار می بــینـم

بعد از آن شه مظفــر الدین را                                       شاهیِــش ناگــوار می بینــم

چـارشنبـه ز شهـر ذیقعـــــده*                                      مــرگ او آشکــار می بینـم

* مرگ هر دو ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه در ذیقعده واقع شده است بنابراین پیش بینی او در این باره دقیق می باشد.

از الــف تا بـه دال می گویـم                                         شاه و شاهــی فکارمی بینـم*

* اشاره به نهضت مشروطیت ایران و تهدید پایه های سلطنت قاجاریه است.

درخراسان ومصروشام وعراق                                       فتنــه و کـــارزار می بینـــم

جنگ وآشوب و فتنه ی بسیار                                      در یمیــن و یســار*می بینـم

* آغاز جنگ جهانی اول، مصادف با ، آخرین روزهای عمر مشروطیت ایران.

غــارت و قتــل لشکــر بسیـار                                      در میــان و کنــار می بـینـم

شه چو بیرون رود ز جاگاهش*                                     شاه دیگــر** بکارمی بـینـم

* مراد، احمد شاه قاجار است، جالب آنکه به خروج او از کشور اشاره می کند و نه مرگ او.

** مراد، رضا شاه است.

چون فریدون به تخـت بنشینـد                                      نوکرانـش قطـــار می بینــم

متصف بر صفات سلطان است                                     لیک من گرگ وار می بینــــم

دائـم اسبـش به زیر زیـن طــلا                                   کمتـر آن را سـوار می بینـــــم

عدل و انصـاف در زمانـه ی او                                   همچــو هیمـه به نـار می بینــم

علمــــــای زمــان او دائــــــم                                  همــه را تـــــار ومــارمی بینــم*

* تقابل دولت با دین و ت، هیچ گاه در تاریخ ایران، به اندازه ی دوران حکومت رضا شاه نبوده است. او کوشش کرد تا لباس ت را از بین برده و به کلی سازمان ت را فرو بپاشد.

هست فصل حجاب در عهدش                                  فصــل را بــی اعتبــارمی بینم*

* مهم ترین اقدام ضد دینی رضاشاه، کشف حجاب ن بود.

جنگ سختی شود تمــام جهان*                                کوه و صحــرا فکــار می بینـم

* اشاره به آغاز جنگ جهانی دوم.

کــــار و بـــار زمانــه وارونـــه                                     قحط و هم ننگ وعار*می بینم

* اشاره به نابسامانی شدید اقتصادی در ایران و گسترش قحطی، همچنین اشغال کشور توسط متفقین و خیانت رجال ی، در همکاری با بیگانگان.

چون دو ده سال*پادشاهـی کرد                               شهیــش بـــرکنــار**می بـینــم

* البته رضاشاه، بیست سال پادشاهی نکرده اما عملاً از سوم اسفند 1299 تا شهریور 1320، قدرت را در اختیار داشته است.

** اشاره به برکناری و تبعید رضاشاه.

پسرش چــون به تخت بنشینـــد                                  بوالعجــــب روزگــار می بینم

نوجوانــی به ســان ســرو بلنــد                                 رستمــش بنـده وار می بینــم

در امور شهــی است بی تدبیـــر                                لیکنــش بخت یــــار*می بینـم

* خود محمدرضا پهلوی نیز معتقد بود که در کار پایداری سلطنتش، علیرغم حوادث سهمگین که می توانست طومار حکومت او را در هم بپیچد، همواره بخت یار او بوده تا جایی که مدعی بود که خداوند حامی اوست.

بس فرومـــایگـــان بـی حاصـل                                حامـــل کـار و بــار می بینـــم

مذهب و دین ضعیـف می یابــم                                مُبتــدع* افتخــــارمی بــینـم

* بدعت گزاری در دین.

ظلم پنهــــان، خیانــت و تزویــر                               بر اعاظـــم شعــــــار می بینـم

ظلمــت ظلــم ظــالمــان دیــــار                              بی حــد و بی شمــار می بینــم

ماه را رو سیـــــــــاه می یابــــم                             مهــــــر را دل فکـــار می بینــم

دولـــت مرد و زن رود به فنـــــا                               حال مــــردم فکـــــار می بینــم

غــــارت و قتـــل مــردم ایــران                               دست خــارج به کــار می بینــم

کهنــه رنـــدی به کـار اهرمنــی*                             انــدر این روزگـــار می بینـــــم

* بسیار عجیب است که او ابتدا دخالت خارجی را در غارت و قتل مردم ایران مورد اشاره قرار می دهد، سپس آن قدرت خارجی را شیطانی قلمداد می کند ( شیطان بزرگ؛ آمریکا).

دور او هــم تمـــام خواهـد شـد                                لشکـــری را ســـوار می بـینـم

شور و غوغــای دیـــن شود پیدا*                              سر به ســــر کــارزار می بینـم

* اشاره به وقوع انقلاب اسلامی ایران و مبارزات گسترده ی مردمی از یک سو و کشتار مردم به دست جلادان رژیم شاه، از سوی دیگر.

قصــه ای بس غریــب می شنـوم                               غصــه ای در دیـــار می بینــم

جنگ و آشـــوب و فتنه ی بسیار                                 نام او زشـت و خـوار*می بینـم

* محمد رضا پهلوی، تنها شاهی است که مردم ایران، مستقیماً او را مورد خطاب قرار داده و مرگ بر او گفتند. بنابراین وی خوارترین شاه در سلسله پادشاهی ایران است.

کم ز چل* چون که پادشاهی کرد                             سلطـــه اش تار و مار می بینـم

* اشاره به 37 سال حکومت محمدرضا پهلوی.

غم مخورزانکه من دراین تشویش                             خرمــــیّ وصــل یار می بینــم

بعد از او شـــاهی از میــان بــرود                             عالمـــــی چون نگــار می بینـم

سیـــدی را ز نســـل آل رســـول                              نــــام او، بـرقـرار*می بینـــم

* اولاً سیادت امام خمینی (ره) را تصریح می کند، ثانیاً نام او را نیز تعیین می نماید زیرا عدد واژه ی برقرار» به حروف ابجد، 710 و عدد واژه ی خمینی» نیز 710 می باشد.

نایــب مهدی(عج)* آشکـار شـود                             ســروری را ســـــوار می بینـم

* نیابت عام حضرت ولی عصر ارواحنا فداه، از پایان غیبت صغری، آغاز شده است اما هیچگاه نیایت عام فقها، آشکار و علنی و عملیاتی نبوده است تا اینکه با وقوع انقلاب اسلامی ایران، نیابت عام فقها، فعلیت یافت و حکومت ولایت فقیه؛ با تکیه بر نیابت عام حضرت حجت عجل الله فرجه، تأسیس گردید.

پیشــــــــــوای تمـــام دانــایـــی                             رهبــــــری با وقـــــار می بینم

متصــف بر صفــات سلطانیســت                              لیـــک درویــش وار می بینـم

رهنمــــا و امـــام هفت اقلیــم                               نــــام او را شعــار می بینـــم

همچــو مولا جلال الــدین مولا                                شمس تبریــــز وار می بـینـــم

بندگــــــان جناب حضـــرت او*                                 سر بســــر تاجــــدار می بینـم

* اشاره به مسئولینی است که تحت ظلّ ولی فقیه، یکی پس از دیگری خدمت    می کنند.

گوهر شب چــراغ بهر کمــــال                               آن دُرِ شـــاهــــوار می بینــــم

هرکجا رو نهـــد به فضـــل الاه                                دشمنـــش خاکسـارمی بینــم*

* در روایات معصومین (ع) نیز این بشارت به چشم می خورد که حکومت جمهوری اسلامی، از شکست و ناکامی مصونیت دارد. تا قبل از آن، دور دورِ پیروزی فتنه ها بر اهل حق است اما در دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی، سهمگین ترین فتنه ها ، با امداد الهی، ناکام می ماند. امام خمینی نیز پیش بینی فرمودند که ملت ایران، پرچم را به امام عصر(عج) تسلیم خواهد نمود.

بــا کرامــــات و جامـــع آداب                               آصــــف روزگـــــار می بینـم

تا چهل سال ای برادر من                             دوره ی شهریــــــار می بینــم*

* در روایات آمده است که … کذب الوقّاتون » تعیین کنندگان وقت ظهور، دروغ می گویند. در بیت اخیر ، ظاهراً وقت تعیین شده است اما توجه به این نکته ضروری است که اولاً شاعر، روز و ماه و سال تعیین نکرده، ثانیاً چه بسا او زمان وقوع را مدّ نظر ندارد و صرفاً به ترتیب حوادث اشاره می کند، ثالثاً امروز برای ما معلوم شده که نظام جمهوری اسلامی، کی تأسیس شده و کی چهل ساله می شود، اما برای او معلوم نبوده است، رابعاً عدد چهل، یکی از اعداد مقدس در اسلام شمرده شده و چه بسا مراد، خودِ عدد چهل نباشد بلکه شاعر از باب تقریب به آن توجه کرده و مراد او این است که پس دوره ای که از حکومت جمهوری اسلامی گذشت، امام زمان(عج) ظهور خواهند کرد. بنابر این برای ما فقط این نکته مهم است که انشاءالله ، جمهوری اسلامی، به حکومت آن حضرت متصل خواهد شد ؛حقیقتی که هم در روایات معصومین به آن اشاره شده و هم امام خمینی به آن تصریح فرموده اند.

   نکته ی دیگر آن است که شاعر نمی گوید: دور آن شهریار می بینم»، بلکه     می گوید:دوره ی شهریار می بینم» ؛ زیرا درصورت اول، حکومت شخص خمینی کبیر باید ادامه می یافت و توسط او به صاحب اصلیش تسلیم می شد اما در مصراع اصلی تصریح می کند که طول حیات جمهوری اسلامی، دوره ی شهریاری خمینی کبیر است و حکومت از اندیشه ها و آرمانهای او منحرف نمی شود .

بعدازآن خود امام خواهد بود                  که جهــان را مدار می بینـــــم

صورت و سیرتـش چو پیغمبــر                  علم و حلمش شعار می بینـم

قـــــائم شــرع آل پیغمبــــــــر                 به جهان آشکـــــــار می بینم

میم وحا، میم ودال می خوانند                  نـام آن نامــــــدار می بینـم

از کمربنــد آن سپهـر وقـــار                        تیغ چون ذوالفقـار می بینم

جنگ سختــی شود تمام جهـان*                              کوه و صحــرا  فکــار می بینـم

* احتمالاً جنگ جهانی سوم.

مردمـــان جهــان ز انس و پری                                همــــه را در فــــرار می بینــم

مر مسیـــــح از سمـا فـرود آیـد                               گــــوردجــــال زار*می بینـــم

* یکی از علائم قطعی ظهور، پیدایش دجال است. بسیاری از متفکران امروز، دجال را همان دستگاه عظیم تبلیغاتی، هنری و رسانه ای غرب جدید می دانند که مجهز به کارآمدترین سلاحها؛ یعنی تکنولوژی فرا پیشرفته ی ارتباطات می باشد و همه ی وجهه ی همت خود را در تخدیر ذهن و اندیشه و تخریب فرهنگی ملل جهان قرار داده است. بنابر روایات، پس از رجعت حضرت مسیح(ع)، و با توجه به اینکه خواستگاه دجال، مغرب زمین بوده و ظاهراً از تمدن مسیحی برخاسته است، کار نابودی او ،به مسیح(ع) سپرده می شود.

رنگ یک چشم اوبه رنگ کبود*                              خری بر خر ســوارمی بینــم**

* در روایات است که دجال، یک چشم دارد و آن چشم که رنگی کبود دارد،     همه ی صورت او را اشغال کرده است و همه ی نظرها را به خود جلب می کند و همه ی ملل جهان به او می نگرند. برخی، این ویژگی ها را با تلویزیون و مانیتور رایانه تطبیق داده اند.

** خری بر خر سوار، اشاره به این است که مبنای تفکر و دعوت دجال، حماقت و جهل بوده و کار اصلی او این است که مردم را از حقایق هستی، غافل نماید و آنان را به جهل و تن پروری و زر اندوزی و فساد و شهوت و دنیا طلبی، سرگرم کند.

هر قـــــدم از خرش بود میلـــی                                دورگردون غبـــــارمی بینــم*

* ویژگیهای مزبور که البته در روایات نیز با همین تعابیر اشاره شده است، نشان   می دهد که دجّال، انسان نیست زیرا هر قدم او یک میل راه است و وجود او، تمام دور گردون و منظومه ی شمسی را مثل غباری پر کرده است، بنابر این دجال، امواجی است که به سرعت منتشر می شود و از طریق ماهواره ها که دور گردون در حرکتند، به همه جای زمین ، منتشر می گردد.

آل سفیـــــان* تمام کشتــه شوند                                با هـــزاران ســــوار می بینـم

* همه می دانیم که یکی از علائم قطعی ظهور، خروج سفیانی است. سفیانی بنابر آنچه در روایات آمده است، یک شخص نیست بلکه یک جریان اقتدارگرا؛ متشکل از سفیانی های متعدد است که سلطه را دنبال می کند. همه این را هم می دانیم که دشمن ترین دشمنان پیامبر(ص)، ابوسفیان و پس از او ، دشمن ترین دشمنان آل پیغمبر(ع)، آل سفیان یا همان بنی امیه بوده اند. پس جریان سفیانی، یک جریان تاریخی است که از ابوسفیان آغاز شده و با معاویه و یزید و بنی امیه و سپس     همه ی سلطه گران فاسد که در مقابل حق و حقیقت ایستاده اند، ادامه یافته است و سرانجام به سفیانی عصر ظهور ختم می شود که به تمام قامت، در مقابل فرزند پیامبر خواهد ایستاد اما این بار با همه ی سپاهش، نابود خواهد شد.پس سفیانی عصر ظهور، همان جریان سلطه ی جهانی است که حق و عدالت را برنمی تابد. نابودی سفیانی، در حقیقت، انتقام از همه ی ظلمهای تاریخی و خونهای به ناحق ریخته شده است؛ مخصوصاً انتقام از بزرگترین ظلم و خونریزی تاریخ، که در کربلای حسینی رقم خورد.

مهــــدی وقت و عیســـی دوران                              هر دو را شهســـــوار می بینــم

دیـن و دنیــا از او شـــود معمور                                 خلق از او، بخت یـــار می بینم

مسکنش شهر کوفه خواهد بـود                                دولتـــــــش پایــــدار می بینم

هفــــت باشـــد وزیر سلطانـــم                                همـــــه را کامکـــار می بینــم

زینـــت شـــرع و رونــق اسلام                                محکـــــم و استــــوار می بینم

عاصیـــــان از امـــام معصومــم                               خجـــل و شرمســـار می بینـــم

گرگ با میــش، شیـــر با آهـــو                              در چـــــرا، برقـــرار می بینــم*

* کنایه از گسترش عدل و امنیت و رفاه بر جغرافیای زمین، تحت حکومت واحد جهانی حضرت حجت روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء

نه درودی به خـــود همی گویم                               بلکـــه از ســـرّ یار می گویـــم

نعمــت الله نشستــــه در کنجــی                          


  • ولادت

  • پدر

  • تحصیلات

  • اساتید

  • درجه اجتهاد

  • جامعیت علمی

  • شاگردان

  • در پی محبوب

  • تقیّد تام به آداب شرع

  • صبر و استقامت چهل ساله

  • فتح باب

  • رحلت

  • منابع:



ولادت

حاج سید علی آقا قاضی فرزند حاج سید حسین قاضی است. ایشان در سیزدهم ماه ذی الحجة الحرام سال 1282هـ.ق. از بطن دختر حاج میرزا محسن قاضی، در تبریز متولد شد و او را علی نام نهادند، بعد از بلوغ و رشد به تحصیل علوم ادبیه و دینیه مشغول گردید و مدتی در نزد پدر بزرگوار خود و میرزا موسی تبریزی و میرزا محمد علی قراچه داغی درس خواند. 

پدر

پدر ایشان، سید حسین قاضی، انسانی بزرگ و وارسته بود که از شاگردان برجسته آیت الله العظمی میرزا محمد حسن شیرازی بود و از ایشان اجازه اجتهاد داشت. 
درباره ایشان گفته اند زمانی که قصد داشت سامرا را ترک کند و به زادگاه خویش تبریز باز گردد استادش میرزای شیرازی به وی فرمود در شبانه روز یک ساعت را برای خودت بگذار. 
یک سال بعد چند نفر از تجار تبریز به سامرا مشرف می شوند و با آیت الله میرزا محمد حسن شیرازی ملاقات می کنند؛ وقتی ایشان احوال شاگرد خویش را جویا می شود، می گویند: 
یک ساعتی که شما نصیحت فرموده اید، تمام اوقات ایشان را گرفته، و در شب و روز با خدای خود مراوده دارند. » 

تحصیلات

سید علی قاضی از همان ابتدای جوانی تحصیلات خود را نزد پدر بزرگوار سید حسین قاضی و میرزا تبریزی و میرزا محمد علی قراچه داغی آغاز کرد. 
پدرش به علم تفسیر علاقه و رغبت خاص و ید طولایی داشته است، چنانکه سید علی آقا خودش تصریح کرده که تفسیر کشاف را خدمت پدرش خوانده است. همچنین ایشان ادبیات عربی و فارسی را پیش شاعر نامی و دانشمند معروف میرزا محمد تقی تبریزی معروف به حجة الاسلام» و متخلص به نیر» خوانده و از ایشان اشعار زیادی به فارسی و عربی نقل می کرد و شعر طنز ایشان را که هزار بیت بود از بر کرده بود و می خواند. 
ایشان در سال 1308هـ.ق. در سن 26 سالگی به نجف اشرف مشرف شد و تا آخر عمر آن جا را موطن اصلی خویش قرار داد. 
آیت الله سید علی آقا قاضی از زمانی که وارد نجف اشرف شد، دیگر از آنجا به هیچ عنوان خارج نشد مگر یک بار برای زیارت مشهد مقدس حدود سال 1330هـ ق به ایران سفر کرد و بعد از زیارت به طهران بازگشت و مدت کوتاهی در شهرری در جوار شاه عبدالعظیم اقامت گزید. 

اساتید

ایشان در نجف نزد مرحوم فاضل شرابیانی، شیخ محمد حسن مامقانی، شیخ فتح الله شریعت، خراسانی، عارف کامل حاج امامقلی نخجوانی و حاجی میرزا حسین خلیلی درس خواند و مخصوصاً از بهترین شاگردان این استاد اخیر به شمار می آمد که در خدمت وی تهذیب اخلاق را تحصیل کرد. 
آقازاده سید علی آقا قاضی نقل می کند: 
. میرزا علی آقا قاضی بسیار از استادش میرزا حسین خلیلی یاد می کرد و او را به نیکی نام می برد و من ندیدم کسی مثل این استادش او را در شگفتی اندازد و هر وقت نام این استاد نزدش برده می شد به او حالت بهت و سکوت دست می داد و غرق تأملات و تفکرات می شد! » 
ایشان از سن نوجوانی تحت تربیت والد گرامی، آقا سید حسین قاضی بود و جوهره حرکت و سلوک ایشان از پدر بزرگوارشان می باشد و بعد از آن که به نجف اشرف مشرف شدند، نزد آیت الله شیخ محمد بهاری و آیت الله سید احمد کربلایی معروف به واحد العین و به کسب مکارم اخلاقی و عرفانی پرداخت و این دو نیز از مبرزترین شاگردان ملاحسینقلی همدانی(ره) بودند. 
درباره ملا حسینقلی همدانی حکایات های بس شگفت آوری نقل شده، که گویای عظمت، روح بلند و نفوذ معنوی ایشان می باشد. او با عشق و همت بی نظیر زمان زیادی از عمرش را به تربیت مستعدین سپری کرد تا این که توانست 300 نفر را تربیت کند که هر یک از آنها یکی از اولیای الهی شدند، مانند شیخ محمد بهاری، مرحوم سید احمد کربلایی، مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی و . . 
سلسه اساتید ملاحسینقلی همدانی به حاج سید علی شوشتری و سپس به شخصی به نام ملاقلی جولا می رسد. 
آقا سید علی قاضی در عراق به خدمت جمعی از اکابر اولیاء رسید و از آن جمله سالهایی چند در تحت تربیت مرحوم آقا سید احمد کربلایی معروف به واحدالعین، قرار گرفت و از صحبت آن بزرگوار به درجات اولیاء أبرار ارتقاء گزید، چندان که در تهذیب اخلاق شاگردان و مریدان و ملازمان چندی را تربیت کرد. 
آقا سید علی آقای قاضی درباره این استادش می فرماید: 
شبی از شبها را به مسجد سهله می گذارنیدم- زاده الله شرفاً- به تنهایی به نیمه شب یکی در آمد و به مقام ابراهیم علیه السلام مقام کرد و از پی فریضه صبح در سجده شد تا طلوع خورشید. آنگاه برفتم و دیدم عین الانسان و الانسان العین آقا سید احمد کربلایی بکاء است، و از شدت گریه، خاک سجده گاه گل کرده است! و صبح برفت و در حجره نشست و چنان می خندید که صدای او به بیرون مسجد می رسید. » 
آیت الله شیخ علی سعادت پرور نقل می کند: 
وقتی مرحوم آقا سید علی قاضی جوانی بیش نبود، پدر مرحومش آقا سید حسین قاضی که خود از دست پروردگان مرحوم عارف کامل حاج امامقلی نخجوانی بود به آقای قاضی سفارش کرده بود که هر روز به محضر استاد مشرف شده و چند ساعتی در محضرش بنشیند، اگر صحبت و کلامی شد که بهره گیرد و گرنه به صورت و هیئت استاد نظاره نماید. در آن روزها، مرض وبا در نجف غوغا می کرد، فرزندان مرحوم آقا امامقلی نخجوانی یکی پس از دیگری در اثر مرض وبا رحلت می کردند و ایشان بدون هیچ ناراحتی و انزجار قلبی به شکرگزاری مشغول بود. وقتی از وی علت این عمل را جویا شدند فرمود: 
قباله های زمین را دیده اید که وقتی کسی صاحب یکی از آنها شد، هر کاری که دلش خواست با زمین اش انجام می دهد؛ حالا هم خدای سبحان صاحب و مالک اصلی این فرزندان و همه چیز من است و هر کاری که بخواهد با آنان انجام می دهد و کسی را حق سوال و اعتراض نیست! » 

درجه اجتهاد

پس از اقامت در نجف اشرف، تحصیلات حوزوی خود را نزد اساتیدی از جمله فاضل شربیانی، شیخ محمد مامقانی، شیخ فتح الله شریعت، خراسانی و. ادامه دادند و سرانجام کوشش های خستگی ناپذیر مرحوم آیت الله قاضی در راه کسب علم، کمال و دانش، در سن 27 سالگی به ثمر نشست و این جوان بلند همت در عنفوان جوانی به درجه اجتهاد رسید. 

جامعیت علمی

آقا سید هاشم حداد از شاگردان ایشان می فرمود: 
مرحوم آقا (قاضی) یک عالمی بود که از جهت فقاهت بی نظیر بود. از جهت فهم روایت و حدیث بی نظیر بود. از جهت تفسیر و علوم قرآنی بی نظیر بود. از جهت ادبیات عرب و لغت و فصاحت بی نظیر بود، حتی از جهت تجوید و قرائت قرآن. و در مجالس فاتحه ای که احیاناً حضور پیدا می نمود، کمتر قاری قرآن بود که جرأت خواندن در حضور وی را داشته باشد، چرا که اشکالهای تجویدی و نحوه قرائتشان را می گفت. » 
آیت الله خسروشاهی از علامه طباطبائی نقل می کردند که: 
کتابهای معقول را خواندم ولی وقتی خدمت سید علی آقا قاضی رسیدم فهمیدم که یک کلمه هم نفهمیدم! 
مرحوم قاضی در لغت عرب بی نظیر بود، گویند: چهل هزار لغت از حفظ داشت. و شعر عربی را چنان می سرود که اعراب تشخیص نمی دادند سراینده این شعر عجمی(غیر عرب) است. روزی در بین مذاکرات، مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالله مامقانی(ره) به ایشان می گوید: 
من آن قدر در لغت و شعر عرب تسلط دارم که اگر شخص غیر عرب، شعری عربی بسراید من می فهمم که سراینده عجم است، اگرچه آن شعر در اعلی درجه از فصاحت و بلاغت باشد. مرحوم قاضی یکی از قصائد عربی را که سراینده اش عرب بود شروع به خواندن می کند و در بین آن قصیده، از خود چند شعر بالبداهه اضافه می کند و سپس به ایشان می گوید: کدام یک از اینها را غیر عرب سروده است؟ و ایشان نتوانستند تشخیص دهند. 
مرحوم قاضی در تفسیر قرآن کریم و معانی آن ید طولائی داشت و علامه طهرانی از قول مرحوم استاد علامه طباطبائی می فرمودند: 
این سبک تفسیر آیه به آیه را مرحوم قاضی به ما تعلیم دادند و ما در تفسیر{المیزان}، از مسیر و روش ایشان پیروی می کنیم. ایشان در فهم معانی روایات وارده از ائمه معصومین علیهم السلام ذهن بسیار باز و روشنی داشتند و ما طریقه فهم احادیث را که فقه الحدیث» گویند از ایشان آموخته ایم. » 

شاگردان

آیت الله قاضی طی سه دوره، اخلاق و عرفان اسلامی را با کلام نافذ و عمل صالح خویش تدریس فرمودند و در هر دوره شاگردانی پرورش دادند که هر کدام از بزرگان وادی عرفان و اخلاق محسوب می شوند؛ و البته فقط نام تعدادی از آن ها بر ما معلوم است و این که ایشان در حقیقت چه کسانی را تا قله های بلند عرفان و معنویت بالا کشیده و از شراب گوارای معرفت بر کامشان ریختند، برای ما بصورت کامل و دقیق آشکار نیست. اما به تعدادی از آن ها که مبرز و شناخته شده هستند، اشاره می کنیم: 

آیت الله شیخ محمد تقی آملی(ره) 
آیت الله سید محمد حسین طباطبائی(ره) 
آیت الله سید محمد حسن طباطبایی(ره) 
آیت الله محمد تقی بهجت فومنی(حفظه الله) 
آیت الله سید عباس کاشانی(حفظه الله) 
آیت الله سید عبد الکریم کشمیری(ره) 
آیت الله شهید سید عبدالحسین دستغیب(ره) 
آیت الله علی اکبر مرندی(ره) 
آیت الله سید حسن مصطفوی تبریزی 
آیت الله علی محمد بروجردی(ره) 
آیت الله نجابت شیرازی(ره) 
آیت الله سید محمد حسینی همدانی 
آیت الله سید حسن مسقطی(ره) 
آیت الله سید هاشم رضوی کشمیری(ره) 
حاج سید هاشم حداد(ره) 
و . 

در پی محبوب

ایشان از جوانی به دنبال تزکیه و تهذیب نفس و کسب معنویت و معارف بلند اسلام بود و در این راه چهل سال صبر و مجاهده کرد و چهل سال درد طلب و عشق، آرام و قرار و خواب و خوراک را از وی ربوده بود. 
ضمیر الهی اش او را به عالم قدس می خواند و او که قصد کوی جانان را در سر دارد، می خواهد به هر نحو شده از این خاکدان طبیعت به عالم نور و ملکوت پا گذارد. 
می داند که جانب عشق عظیم است و نباید به راحتی از دستش بدهد و فرو بگذاردش، برای همین چهل سال است که مشغول مجاهده است. 
چهل سال است که آداب عبودیت می آموزد و هنوز معشوق به حضور خود راهش نداده است! 
خود ایشان می گوید: 
نزد هر کس احتمال می دادم از او چیزی بفهمم، می نشستم اگر مطلبی را می فهمیدم، که خود خدا نعمت داده بود و اگر نمی فهمیدم دیگر به آن شخص مراجعه نمی کردم. » 

تقیّد تام به آداب شرع

برای همین آن قدر خود را به ضوابط و آداب شرع و رعایت مستحبات و ترک مکروهات مم ساخته بود تا امری از محبوب فرو نماند و آن قدر بر آن اصرار می کند که به حسب طاقت بشری هیچ مستحبی از او فوت نمی شود تا آن جا که بعضی از مخالفان و معاندان می گویند: 
قاضی که این قدر خود را مقیّد به آداب کرده شخصی ریایی و خودنماست. » 
و عده ای دیگر هم با وجود مخالفت باز نمی توانند تحسینش نکنند. 
یکی از مخالفین ایشان می گوید: 
من سفر بسیار کردم، با بزرگان عالم اسلام محشور بوده ام و از احوال بسیاری از آنان بالمشاهده آگاهم اما حقیقتاً هیچ کس را همانند قاضی تا بدین حد مقید به آداب شرع ندیده ام. » 
خود ایشان می گوید: 
چون بیست سال تمام چشمم را کنترل کرده بودم، چشم ترس برای من آمده بود، چنان که هر وقت می خواست نامحرمی وارد شود از دو دقیقه قبل خود به خود چشم هایم بسته می شد و خداوند به من منت گذاشت که چشم من بی اختیار روی هم می آمد و آن مشقت از من رفته بود. » 
و ایشان نا امید نمی شود، می داند که طلب حقیقی جدا از مطلوب نیست زیرا که شنیده است: 
اذا تقرب الیّ شبراً تقربت الیه ذراعاً: 
و هرگاه به اندازه یک وجب به من نزدیک شود به اندازه زراعی به او نزدیک شوم.» 
این قدم ها باید برداشته شود و آن نزدیکی باید حاصل گردد تا زمانی که عاشق به معشوق برسد و پرده ها کامل برداشته شود و وصال صورت گیرد و البته معلوم است که معشوق خود در همه جا پیشقدم و مشتاق تر است. 
او نیز اطمینان دارد که باز نشدن در ت، نه از ناحیه بی التفاتی معشوق است بلکه اگر در، بی موقع باز شود صد در صد خام از کار در آید! » 
و بعدها آیت الله قاضی که خود چهل سال پشت در مانده، و صادق بودن خود را در آن عشق و محبت به محبوب و معبود ازل ثابت کرده، درس استقامت و صبوری را به شاگردانش هم می آموزد و چنین می گوید: 
اگر به جستجوی آب زمین را کندی، نباید خسته و ناامید شوی، اگر وقتش باشد به آب می رسی، وگرنه ناامید مشو که بالاخره به آب می رسی و حتی آ برایت فوران می کند. » 
آیت الله نجابت از قول ایشان می گوید: 
چهل سال است دم از پروردگار عالم زدم. چند مرتبه خواستند مرا بکشند، آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی نگذاشت و خدا هم کمکم کرد! در این مدت نه خوابی دیدم، نه مکاشفه ای، نه رفیقی، نه همدردی، چهل سال است که در را می کوبم و خبری نیست. » 

صبر و استقامت چهل ساله

بیت زیر از اشعار ایشان می باشد: 
و لا تکن کمثل من ان فتح الباب خرج 
وام و کن کمثل من ان فتح الباب ولج 
اگر دری باز شد، تو بیشتر استقامت به خرج بده؛ بگو خدایا! افزونش کن؛ باید در عبودیت استقامت ورزید، یعنی صبور شد؛ اگر خواستند بکشندش، بگوید من از خدا دست بر نمی دارم؛ اگر نان و آبش را قطع کردند، استقامت کند، و حتی اگر دنیا جمع شود و بگویند بیا صرفنظر کن بگوید صرفنظر نمی کنم. 
و آیت الله قاضی به این زودی ها خسته نمی شود. 
و می گوید: 
هر چه بادا باد، در بحر جنون پا می زنم، امشب کشفی نصیبم شد شد، نشد نشد، امشب خوابی دیدم دیدم، ندیدم ندیدم، من کشف نمی خواهم تمام این مدت چهل سال آن هم برای زرق و برق و کشف و کرامتی چند، نه! من معرفت خودش را می خواهم، من خودش را می خواهم. » 
اسم اعظم را استقامت بر وحدانیت خدای جل و علا می داند و می گوید: 
اگر شخص در طلب، استقامت پیدا کرد، اسم اعظم در روح او جا پیدا می کند و آن وقت لایق اسرار ربوبی می گردد. » 
و خود چون استقامت دارد، سرانجام صدای فرشتگان را می شنود که: 
ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تنزل علیهم الملائکه الا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنه التی کنتم توعدون: 
آنان که گفتند پروردگار ما الله است و بر این ایمان پایدار ماندند، فرشتگان بر آن ها نازل شوند که دیگر هیچ ترسی و حزن و اندوهی نداشته باشید و شما را به همان بهشتی که وعده دادند بشارت باد. سوره فصلت آیه 30 ». 

فتح باب

آیت الله قاضی همیشه نماز مغرب و عشاء را، در حرمین شرفین امام حسین علیه السلام و حضرت ابوالفضل علیه السلام به جا می آورد، و چون به حرم حضرت ابوالفضل علیه السلام می رسد، با خود می اندیشد که تا به حال در مدت این چهل سال هیچ چیز از عالم معنا برایم ظهور نکرده، هر چه دارم به عنایت خدا و به برکت ثبات است. 
در راه سیّد ترک زبانی که دیوانه است، به طرف او می دود و می گوید؛ سیّد علی، سیّد علی، امروز مرجع اولیاء در تمام دنیا حضرت ابوالفضل علیه السلام هستند، و او آن قدر سر در گریبان است که متوجه نمی شود آن سید چه می گوید! به حرم حضرت ابوالفضل علیه السلام می رود. اذن دخول و زیارت و نماز زیارت می خواند و می خواهد که مشغول نماز مغرب شود. 
آیت الله نجابت می گوید: 
تکبیره الاحرام را که می گوید، می بیند که وضع در اطراف حرم حضرت ابوالفضل علیه السلام به طور کلی عوض می شود، آن گونه که نه چشمی تا به حال دیده و نه گوشی شنیده و نه به قلب بشری خطور کرده است. قرائت را کمی نگه می دارد تا وضع تخفیف یابد و بعد دوباره نماز را ادامه می دهد، مستحبات را کم می کند و نماز را سریع تر از همیشه به پایان می رساند. به حرم امام حسین علیه السلام نمی رود و به دنبال جایی خلوت به خانه رفته و برای این که با اهل منزل هم برخورد نکند به پشت بام می رود. آن جا دراز می کشد و دوباره آن حال می آید و بیشتر می ماند. تا اهل منزل سینی چای را می آورد، آن حال می رود. نماز عشاء را می خواند و دوباره آن وضع بر می گردد؛ چیزی که تا به حال حتی به گفته خودش یک ذره اش را هم ندیده است و حالا که دیده نه می تواند در بدن بماند و نه می تواند بیرون بیاید. دوباره که شام را می آوردند، آن حال قطع می شود و نیمه شب دوباره بر می گردد و مدت بیشتری طول می کشد. » 
آری و بالاخره درهای آسمان برایش گشوده و فتح باب می شود. 
می گوید: 
آن چه را می خواستم، تماماً بدست آوردم و امام حسین علیه السلام در را به رویم گشود. ابن فارض یک قصیده تائیه برای استادش گفته؛ من هم یک قصیده تائیه برای امام حسین علیه السلام گفته ام نمره یک! که کار مرا ایشان درست کرد و در غیب را به نحو اتم برایم باز کرد. » 
او در اثر طلب حقیقی و استقامت به خانه که نه، به خود صاحبخانه رسیده است و یار او را به درون خانه راه داده؛ او از حصار تنگ دنیا که خیال و سرابی بیش نبوده و حقیقی ندارد، گذشته و به عالم روح و مجردات پیوسته است و چون فهمیده که از عالم خیال چیزی نصیبش نمی شود، باب خیال برایش بسته می شود. » 
آیت الله نجابت نقل می کند: 
دفعه اولی که ما آیت الله قاضی را دیدیم، خیلی با ما گرم گرفتند و ما را تحویل گرفتند. در اثر این التفات زیاد، من زبانم باز شد و گفتم: آقا این وضع اهل معرفت به خیال است یا به حقیقت؟ ناگهان ایشان چشمهایش درشت شد و گفت: 
ای فرزندم من چهل سال است با حضرت حق هستم و دم از او می زنم این پندار و خیال است؟! » 

رحلت

به هر حال، میرزا علی آقا قاضی پس از سالها تدریس معارف بلند اسلامی و تربیت شاگردان الهی، در روز دوشنبه چهارم ماه ربیع المولود سال 1366 مطابق هفتم بهمن ماه در نجف اشرف وفات کرد و در وادی الاسلام نزد پدر خود دفن شد. 
مدت عمر شریف ایشان هشتاد و سه سال و دو ماه و بیست و یک روز بوده است. 
ایشان در سال های آخر عمر عطش و بی تابی، جسم و روحش را با هم می سوزاند و او مرتب آب می خواهد و می گوید: 
در سینه ام آتش است ساکت نمی شود. » 
و دائم با خود تکرار می کند: 
گفت من مستسقی ام آبم کشد 
گر چه می دانم که هم آبم کشد 
طبیبش به وی می گوید: 
آقا من طبیب شما هستم، به شما می گویم در این ماه رمضان روزی 3-2 لیوان آب بخورید. » 
و او که می داند این آب آن آتش را خاموش نمی کند تا آخر روزه هایش را کامل می گیرد و می گوید: 
رها کن تا که چون ماهی گدازان غمش باشم » 
لحظات احتضار سخت ترین لحظات برای زمین و زیباترین لحظات برای عارف است. 
آیت الله کشمیری می فرمودند: 
هنگام احتضار، خودش با اشاره به بدن خود می فرمود: 
این دارد می رود. » 
و هنگام غسل مشاهده شد که صورتش باز و لبانش خندان بود. 
باز آیت الله کشمیری فرمودند: 
بعد از وفاتش خواستم بفهمم مقام ایشان چقدر است، در رؤیا دیدم از قبر آقای قاضی تا به آسمان نور کشیده شده است، فهمیدم خیلی مقام والایی دارد. » 
سید عبدالحسین قاضی نوه ایشان جریان شب رحلت آقای قاضی را این طور بیان می کند: 
ایشان مدتی بیمار بودند. یک شب به پدرم که در آن زمان 20 ساله بودند می گویند که امشب نخواب و بیدار باش. پدرم هم متوجه نمی شود که جریان چیست.
ایشان نقل می کند که ساعتی از نیمه شب آقای قاضی او را صدا می زنند و رو به قبله دراز می کشند و می گویند من در حال مرگ هستم و به او سفارش می کنند که همسر و بچه های دیگرشان را بیدار نکند و تا صبح بالای سرشان بنشیند و قرآن بخواند. 
پدرم می گوید علی رغم این که اگر کسی بداند که پدش در حال مرگ است و هیچ نگوید، سخت است، اما من این موضوع را با کمال آرامش پذیرفتم و به کسی هیچ نگفتم و پیش او نشستم. 
آقای قاضی به من فرمودند که دارم راحت می شوم و این راحتی از طرف پاهایم شروع شده و به طرف بالا می آید. سپس فرمودند فقط قلبم درد می کند بعد فرمودند که رویم را بپوشان، من هم روی صورتشان را پوشاندم و ایشان از دنیا رفتند. 
من بدون هیچ دغدغه و اضطراب تا صبح پیش ایشان نشستم و قرآن خواندم تا آن که هنگام اذان صبح شد و خانواده آمدند و پرسیدند که جریان چیست و من هم گفتم که پدر فوت شده است و فریاد و سر و صدا از اهل خانه بلند شد و در آن لحظه تازه متوجه تصرف او شدم و فهمیدم چه اتفاقی افتاده است و از مرگ پدرم بسیار متأثر شدم. » 
او که عمری با عشق و سر سپردگی به مولایش امام حسین علیه السلام سر کرده، غریب نیست اگر حضرتش، کریمانه، خود کسی را سراغش بفرستد تا کارهای دفن و کفن او را بجا آورد. 

منابع:



تعداد بازدید ها: 31834

تاریخچه

سرویس‌های رشد:


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ ، أَللَّهُمَّ أَنْتَ الْمَلِکُ الْحَقّ ‏الَّذی لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ ، وَأَنَا عَبْدُکَ ، ظَلَمْتُ نَفْسی ، وَاعْتَرَفْتُ ‏بِذَنْبی ، وَلایَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلّا أَنْتَ ، فَاغْفِرْ لی یا غَفُورُ یاشَکُورُ.أَللَّهُمَّ إِنّی أَحْمَدُکَ، وَأَنْتَ لِلْحَمْدِ أَهْلٌ، عَلى ما خَصَصْتَنی بِهِ مِنْ مَواهِبِ الرَّغائِبِ ، وَما وَصَلَ إِلَیَّ مِنْ ‏فَضْلِکَ السَّابِغِ ، وَما أَوْلَیْتَنی بِهِ مِنْ إِحْسانِکَ إِلَیَّ ، وَبَوَّأْتَنی ‏بِهِ مِنْ مَظَنَّةِ الْعَدْلِ ، وَأَنَلْتَنی مِنْ مَنِّکَ الْواصِلِ إِلَیَّ ، وَمِنَ‏ الدِّفاعِ عَنّی ، وَالتَّوْفیقِ لی ، وَالْإِجابَةِ لِدُعائی حَیْنَ اُناجیکَ‏ داعِیاً.وَأَدْعُوکَ مُضاماً ، وَأَسْأَلُکَ فَأَجِدُکَ فِی الْمَواطِنِ کُلِّهالی جابِراً ، وَفِی الْاُمُورِ ناظِراً ، وَلِذُنُوبی غافِراً ، وَلِعَوْراتی‏ ساتِراً ، لَمْ أَعْدَمْ خَیْرَکَ طَرْفَةَ عَیْنٍ مُنْذُ أَنْزَلْتَنی دارَالْإِخْتِیارِ ، لِتَنْظُرَ ما اُقَدِّمُ لِدارِ الْقَرارِ ، فَأَنَا عَتیقُکَ مِنْ جَمیعِ ‏الْآفاتِ وَالْمَصائِبِ ، فِی اللَّوازِبِ وَالْغُمُومِ الَّتی ساوَرَتْنی‏ فیهَا الْهُمُومُ ، بِمَعاریضِ أَصْنافِ الْبَلاءِ ، وَمَصْرُوفِ جُهْدِ الْقَضاءِ ، لا أَذْکُرُ مِنْکَ إِلّاَ الْجَمیلَ ، وَلا أَرى مِنْکَ غَیْرَ التَّفْضیلِ.خَیْرُکَ لی شامِلٌ ، وَفَضْلُکَ عَلَیَّ مُتَواتِرٌ ، وَنِعْمَتُکَ ‏عِنْدی مُتَّصِلَةٌ ، وَسَوابِقُ لَمْ تُحَقِّقْ حِذاری ، بَلْ صَدَّقْتَ‏ رَجائی ، وَصاحَبْتَ أَسْفاری ، وَأَکْرَمْتَ أَحْضاری ، وَشَفَیْتَ ‏أَمْراضی وَأَوْهانی ، وَعافَیْتَ مُنْقَلَبی وَمَثْوایَ ، وَلَمْ تُشْمِتْ‏ بی أَعْدائی ، وَرَمَیْتَ مَنْ رَمانی ، وَکَفَیْتَنی مَؤُونَةَ مَنْ‏ عادانی.فَحَمْدی لَکَ واصِلٌ ، وَثَنائی عَلَیْکَ دائِمٌ ، مِنَ الدَّهْرِ إِلَى الدَّهْرِ ، بِأَلْوانِ التَّسْبیحِ ، خالِصاً لِذِکْرِکَ ، وَمَرْضِیّاً لَکَ‏ بِناصِعِ التَّوْحیدِ ، وَإِمْحاضِ التَّمْجیدِ بِطُوْلِ التَّعْدیدِ ، و َمَزِیَّةِ أَهْلِ الْمَزیدِ ، لَمْ تُعَنْ فی قُدْرَتِکَ ، وَلَمْ تُشارَکَ فی ‏إِلهِیَّتِکَ ، وَلَمْ تُعْلَمْ لَکَ مائِیَّةً فَتَکُونَ لِلْأَشْیاءِ الْمُخْتَلِفَةِ مُجانِساً ، وَلَمْ تُعایَنْ إِذْ حَبَسْتَ الْأَشْیاءَ عَلَى الْغَرائِزِ ، وَلاخَرَقَتِ الْأَوْهامُ حُجُبَ الغُیُوبِ ، فَتَعْتَقِدُ فیکَ مَحْدُوداً فی ‏عَظَمَتِکَ ، فَلا یَبْلُغُکَ بُعْدُ الْهِمَمِ ، وَلایَنالُکَ غَوْصُ الْفِکَرِ ، وَلایَنْتَهی إِلَیْکَ نَظَرُ ناظِرٍ فی مَجْدِ جَبَرُوتِکَ.اِرْتَفَعَتْ عِنْ صِفَةِ الْمَخْلُوقینَ صِفاتُ قُدْرَتِکَ ، وَعَلاعَنْ ذلِکَ کِبْرِیاءُ عَظَمَتِکَ ، لایَنْقُصُ ما أَرَدْتَ أَنْ یَزْدادَ ، وَلایَزْدادُ ما أَرَدْتَ أَنْ یَنْقُصَ ، لا أَحَدَ حَضَرَکَ حینَ بَرَأْتَ ‏النُّفُوسَ ، کَلَّتِ الْأَوْهامُ عَنْ تَفْسیرِ صِفَتِکَ ، وَانْحَسَرَتِ ‏الْعُقُولُ عَنْ کُنْهِ عَظَمَتِکَ ، وَکَیْفَ تُوْصَفُ وَأَنْتَ الْجَبَّارُ الْقُدُّوسُ ، اَلَّذی لَمْ تَزَلْ أَزَلِیّاً دائِماً فِی الْغُیُوبِ وَحْدَکَ لَیْسَ‏ فیها غَیْرُکَ وَلَمْ یَکُنْ لَها سِواکَ.حارَ فی مَلَکُوتِکَ عَمیقاتُ مَذاهِبِ التَّفِْ ، فَتَواضَعَتِ الْمُلُوکُ لِهَیْبَتِکَ ، وَعَنَتِ الْوُجُوهُ بِذُلِّ الْإِسْتِکانَةِ لَکَ ، وَانْقادَ کُلُّ شَیْ‏ءٍ لِعَظَمَتِکَ ، وَاسْتَسْلَمَ کُلُّ شَیْ‏ءٍ لِقُدْرَتِکَ، وَخَضَعَتْ لَکَ الرِّقابُ ، وَ کَلَّ دُونَ ذلِکَ تَحْبیرُ اللُّغاتِ ، وَضَلَّ هُنالِکَ التَّدْبیرُ فی تَصاریفِ الصِّفاتِ ، فَمَنْ تَفَکَّرَ فی‏ذلِکَ رَجَعَ طَرْفُهُ إِلَیْهِ حَسیراً ، وَعَقْلُهُ مَبْهُوراً ، وَتَفَکُّرُهُ‏ مُتَحَیِّراً. أَللَّهُمَّ فَلَکَ الْحَمْدُ مُتَواتِراً مُتَوالِیاً مُتَّسِقاً مُسْتَوْثِقاً ، یَدُومُ وَلایَبیدُ غَیْرَ مَفْقُودٍ فِی الْمَلَکُوتِ ، وَلا مَطْمُوسٍ فِی‏ الْمَعالِمِ ، وَلا مُنْتَقِصٍ فِی الْعِرْفانِ ، وَلَکَ الْحَمْدُ ما لاتُحْصى مَکارِمُهُ فِی اللَّیْلِ إِذا أَدْبَرَ ، وَالصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ ، وَفِی الْبَراری‏وَالْبِحارِ ، وَالْغُدُوِّ وَالْآصالِ ، وَالْعَشِیِّ وَالْإِبْکارِ ، وَفِی‏الظَّهائِرِ وَالْأَسْحارِ.أَللَّهُمَّ بِتَوْفیقِکَ قَدْ أَحْضَرْتَنِی الرَّغْبَةَ ، وَجَعَلْتَنی مِنْکَ‏ فی وِلایَةِ الْعِصْمَةِ لَمْ أَبْرَحْ فی سُبُوغِ نَعْمائِکَ ، وَتَتابُعِ‏ آلائِکَ مَحْفُوظاً لَکَ فِی الْمَنْعَةِ وَالدِّفاعِ مَحُوطاً بِکَ فی‏ مَثْوایَ وَمُنْقَلَبی ، وَلَمْ تُکَلِّفْنی فَوْقَ طاقَتی ، إِذْ لَمْ تَرْضَ ‏مِنّی إِلّا طاعَتی ، وَلَیْسَ شُکْری وَإِنْ أَبْلَغْتُ فِی الْمَقالِ‏ وَبالَغْتُ فِی الْفِعالِ بِبالِغِ أَداءِ حَقِّکَ ، وَلا مُکافِیاً لِفَضْلِکَ ، لِأَنَّکَ أَنْتَ اللَّهُ الَّذی لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ ، لَمْ تَغِبْ وَلا تَغیبُ عَنْکَ‏ غائِبَةٌ ، وَلاتَخْفى عَلَیْکَ خافِیَةٌ ، وَلَمْ تَضِلَّ لَکَ فی ظُلَمِ‏ الْخَفِیَّاتِ ضالَّةٌ ، إِنَّما أَمْرُکَ إِذا أَرَدْتَ شَیْئاً أَنْ تَقُولَ لَهُ کُنْ‏فَیَکُونُ.أَللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ مِثْلَ ما حَمِدْتَ بِهِ نَفْسَکَ ، وَحَمِدَکَ‏بِهِ الْحامِدُونَ ، وَمَجَّدَکَ بِهِ الْمُمَجِّدُونَ ، وَکَبَّرَکَ بِهِ ‏الْمُکَبِّرُونَ ، وَعَظَّمَکَ بِهِ الْمُعَظِّمُونَ ، حَتَّى یَکُونَ لَکَ مِنّی‏وَحْدی بِکُلِّ طَرْفَةِ عَیْنٍ ، وَأَقَلَّ مِنْ ذلِکَ مِثْلُ حَمْدِ الْحامِدینَ، وَتَوْحیدِ أَصْنافِ الْمُخْلِصینَ ، وَتَقْدیسِ أَجْناسِ الْعارِفینَ ،وَثَناءِ جَمیعِ الْمُهَلِّلینَ ، وَمِثْلُ ما أَنْتَ بِهِ عارِفٌ مِنْ جَمیعِ‏ خَلْقِکَ مِنَ الْحَیَوانِ ، وَأَرْغَبُ إِلَیْکَ فی رَغْبَةِ ما أَنْطَقْتَنی بِهِ‏ مِنْ حَمْدِکَ ، فَما أَیْسَرَ ما کَلَّفْتَنی بِهِ مِنْ حَقِّکَ ، وَأَعْظَمَ ماوَعَدْتَنی عَلى شُکْرِکَ.اِبْتَدَأْتَنی بِالنِّعَمِ فَضْلاً وَطَوْلاً ، وَأَمَرْتَنی بِالشُّکْرِ حَقّاً وَعَدْلاً ، وَوَعَدْتَنی عَلَیْهِ أَضْعافاً وَمَزیداً ، وَأَعْطَیْتَنی مِنْ ‏رِزْقِکَ اعْتِباراً وَفَضْلاً ، وَسَأَلْتَنی مِنْهُ یَسیراً صَغیراً ، وَأَعْفَیْتَنی مِنْ جُهْدِ الْبَلاءِ وَلَمْ تُسْلِمْنی لِلسُّوءِ مِنْ بَلاءِکَ مَعَ ‏ما أَوْلَیْتَنی مِنَ الْعافِیَةِ ، وَسَوَّغْتَ مِنْ کَرائِمِ النَّحْلِ ،وَضاعَفْتَ لِیَ الْفَضْلَ مَعَ ما أَوْدَعْتَنی مِنَ الْمَحَجَّةِ الشَّریفَةِ ، وَیَسَّرْتَ لی مِنَ الدَّرَجَةِ الْعالِیَةِ الرَّفیعَةِ ، وَاصْطَفَیْتَنی‏ بِأَعْظَمِ النَّبِیّینَ دَعْوَةً ، وَأَفْضَلِهِمْ شَفاعَةً ، مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ‏ عَلَیْهِ وَآلِهِ.أَللَّهُمَّ فَاغْفِرْ لی ما لایَسَعُهُ إِلّا مَغْفِرَتُکَ ، وَلا یَمْحَقُهُ‏إِلّا عَفْوُکَ ، وَلا یُکَفِّرُهُ إِلّا فَضْلُکَ ، وَهَبْ لی فی یَوْمی یَقیناً تُهَوِّنُ عَلَیَّ بِهِ مُصیباتِ الدُّنْیا وَأَحْزانَها بِشَوْقٍ إِلَیْکَ ، وَرَغْبَةٍ فیما عِنْدَکَ ، وَاکْتُبْ لی عِنْدَکَ الْمَغْفِرَةَ ، وَبَلِّغْنِی ‏الْکَرامَةَ ، وَارْزُقْنی شُکْرَ ما أَنْعَمْتَ بِهِ عَلَیَّ ، فَإِنَّکَ أَنْتَ اللَّهُ‏الْواحِدُ الرَّفیعُ الْبَدی‏ءُ الْبَدیعُ السَّمیعُ الْعَلیمُ ، اَلَّذی لَیْسَ ‏لِأَمْرِکَ مَدْفَعٌ ، وَلا عَنْ قَضائِکَ مُمْتَنِعٌ ، أَشْهَدُ أَنَّکَ رَبّی‏ وَرَبُّ کُلِّ شَیْ‏ءٍ ، فاطِرُ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ ، عالِمُ الْغَیْبِ ‏وَالشَّهادَةِ ، اَلْعَلِیٌّ الْکَبیرُ.أَللَّهُمَّ إِنّی أَسْأَلُکَ الثَّباتَ فِی الْأَمْرِ ، وَالْعَزیمَةَ عَلَى‏الرُّشْدِ ، وَالشُّکْرَ عَلى نِعْمَتِکَ ، أَعُوذُ بِکَ مِنْ جَوْرِ کُلِّ جائِرٍ ،وَبَغْیِ کُلِّ باغٍ ، وَحَسَدِ کُلِّ حاسِدٍ ، بِکَ أَصُولُ عَلَى الْأَعْداءِ ، وَبِکَ أَرْجُو وِلایَةَ الْأَحِبَّاءِ مَعَ ما لا أَسْتَطیعُ إِحْصاءَهُ ، وَلاتَعْدیدَهُ مِنْ عَوائِدِ فَضْلِکَ ، وَطُرَفِ رِزْقِکَ ، وَأَلْوانِ ما أَوْلَیْتَ مِنْ إِرْفادِکَ ، فَإِنَّکَ أَنْتَ اللَّهُ الَّذی لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ ، اَلْفاشی فِی الْخَلْقِ رِفْدُکَ ، اَلْباسِطُ بِالْجُودِ یَدُکَ ، وَلاتُضادُّفی حُکْمِکَ ، وَلاتُنازَعُ فی أَمْرِکَ ، تَمْلِکُ مِنَ الْأَنامِ ما تَشاءُ ، وَلایَمْلِکُونَ إِلّا ما تُریدُ.قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ ،وَتَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ ، وَتُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشاءُبِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلى کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ × تُولِجُ اللَّیْلَ فِی ‏النَّهارِ وَتُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ وَتُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ‏ وَتُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَتَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ.أَنْتَ الْمُنْعِمُ الْمُفْضِلُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْقادِرُ الْقاهِرُ الْمُقَدَّسُ فی نُورِ الْقُدْسِ ، تَرَدَّیْتَ بِالْمَجْدِ وَالْعِزِّ ، وَتَعَظَّمْتَ‏ بِالْکِبْرِیاءِ ، وَتَغَشَّیْتَ بِالنُّورِ وَالْبَهاءِ ، وَتَجَلَّلْتَ بِالْمَهابَةِ وَالسَّناءِ ، لَکَ الْمَنُّ الْقَدیمُ ، وَالسُّلْطانُ الشَّامِخُ ، وَالْجُودُ الْواسِعُ ، وَالْقُدْرَةُ الْمُقْتَدِرَةُ ، جَعَلْتَنی مِنْ أَفْضَلِ بَنی آدَمَ ، وَجَعَلْتَنی سَمیعاً بَصیراً ، صَحیحاً سَوِیّاً مُعافاً ، لَمْ تَشْغَلْنی‏ بِنُقْصانٍ فی بَدَنی ، وَلَمْ تَمْنَعْکَ کَرامَتُکَ إِیَّایَ ، وَحُسْنُ ‏صَنیعِکَ عِنْدی ، وَفَضْلُ إِنْعامِکَ عَلَیَّ ، أَنْ وَسَّعْتَ عَلَیَّ فِی‏الدُّنْیا ، وَفَضَّلْتَنی عَلى کَثیرٍ مِنْ أَهْلِها ، فَجَعَلْتَ لی سَمْعاً یَسْمَعُ آیاتِکَ ، وَفُؤاداً یَعْرِفُ عَظَمَتِکَ ، وَأَنَا بِفَضْلِکَ حامِدٌ ،وَبِجُهْدِ یَقینی لَکَ شاکِرٌ ، وَبِحَقِّکَ شاهِدٌ.فَإِنَّکَ حَیٌّ قَبْلَ کُلِّ حَیٍّ ، وَحَیٌّ بَعْدَ کُلِّ حَیٍّ ، وَحَیٌّ لَمْ ‏تَرِثِ الْحَیاةَ مِنْ حَیٍّ ، وَلَمْ تَقْطَعْ خَیْرَکَ عَنّی طَرْفَةَ عَیْنٍ فی‏کُلِّ وَقْتٍ ، وَلَمْ تُنْزِلْ بی عُقُوباتِ النِّقَمِ ، وَلَمْ تُغَیِّرْ عَلَیّ‏ دَقائِقَ الْعِصَمِ ، فَلَوْ لَمْ أَذْکُرْ مِنْ إِحْسانِکَ إِلّا عَفْوَکَ ، وَ إِجابَةَ دُعائی حینَ رَفَعْتُ رَأْسی بِتَحْمیدِکَ وَتَمْجیدِکَ ، وَفی قِسْمَةِ الْأَرْزاقِ حینَ قَدَّرْتَ ، فَلَکَ الْحَمْدُ عَدَدَ ما حَفَظَهُ عِلْمُکَ ،وَعَدَدَ ما أَحاطَتْ بِهِ قُدْرَتُکَ ، وَعَدَدَ ما وَسِعَتْهُ رَحْمَتُکَ.أَللَّهُمَّ فَتَمِّمْ إِحْسانَکَ فیما بَقِیَ ، کَما أَحْسَنْتَ فیمامَضى ، فَإِنّی أَتَوَسَّلُ إِلَیْکَ بِتَوْحیدِکَ وَتَمْجیدِکَ ، وَتَحْمیدِکَ‏ وَتَهْلیلِکَ ، وَتَکْبیرِکَ وَتَعْظیمِکَ ، وَبِنُورِکَ وَرَأْفَتِکَ ، وَرَحْمَتِکَ وَعُلُوِّکَ، وَجَمالِکَ وَجَلالِکَ ، وَبَهائِکَ وَسُلْطانِکَ، وَقُدْرَتِکَ وَبِمُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرینَ ، أَلّا تَحْرِمَنی رِفْدَکَ وَفَوائِدَکَ ، فَإِنَّهُ لایَعْتَریکَ لِکَثْرَةِ ما یَتَدَفَّقُ بِهِ عَوائِقُ الْبُخْلِ ، وَلایَنْقُصُ جُودَکَ تَقْصیرٌ فی شُکْرِ نِعْمَتِکَ ، وَلاتُفْنی خَزائِنَ‏ مَواهِبِکَ النِّعَمُ ، وَلاتَخافُ ضَیْمَ إِمْلاقٍ فَتُکْدِیَ وَلایَلْحَقُکَ ‏خَوْفُ عُدْمٍ فَیَنْقُصَ فَیْضُ فَضْلِکَ.أَللَّهُمَّ ارْزُقْنی قَلْباً خاشِعاً ، وَیَقیناً صادِقاً ، وَلِساناً ذاکِراً ، وَلاتُؤْمِنّی مَکْرَکَ ، وَلاتَکْشِفْ عَنّی سِتْرَکَ ، وَلاتُنْسِنی ذِکْرَکَ ، وَلاتُباعِدْنی مِنْ جَوارِکَ ، وَلاتَقْطَعْنی‏ مِنْ رَحْمَتِکَ ، وَلاتُؤْیِسْنی مِنْ رَوْحِکَ ، وَکُنْ لی أَنیساً مِنْ‏کُلِّ وَحْشَةٍ ، وَاعْصِمْنی مِنْ کُلِّ هَلَکَةٍ ، وَنَجِّنی مِنْ کُلِّ بَلاءٍ ، فَإِنَّکَ لاتُخْلِفُ الْمیعادَ.أَللَّهُمَّ ارْفَعْنی وَلاتَضَعْنی ، وَزِدْنی وَلاتَنْقُصْنی ، وَارْحَمْنی وَلاتُعَذِّبْنی ، وَانْصُرْنی وَلاتَخْذُلْنی ، وَآثِرْنی ‏وَلاتُؤْثِرْ عَلَیَّ ، وَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ الطَّیِّبینَ‏ الطَّاهِرینَ ، وَسَلَّمَ تَسْلیماً کَثیراً .(1)

دعای سیفی کبیر یا حرز یمانی از کیست؟

حِرز یمانی یکی از 

دعاهای مشهور که به چند طریق از 

امام علی(ع) نقل شده و به جهت این که امیر المومنین(ع) این دعا را به فردی از یمن تعلیم داد به دعای یمانی و به جهت این که اثر این دعا برای نابود کردن دشمن مانند شمشیر عمل می‌کند به دعای سیفی معروف شده است، در کتب ادعیه از آن با عظمت یاد شده و در تشرف 

امیر اسحاق استرآبادی نقل شده وی در محضر 

امام مهدی(ع) آن را خوانده و حضرت اشتباهات وی را تصحیح فرمودند.

روایت حرز یمانی:

عبدالله بن عباس و 

عبداللَّه بن جعفر نقل کرده‌اند: روزی نزد 

امیر مؤمنان(ع) بودیم، 

امام حسن(ع) وارد شد عرض کرد: ای امیر مؤمنان(ع) مردی آمده است و اجازه ورود می‌خواهد. 

امام علی(ع)فرمود: بگو بیاید. مردی تنومند، خوش سیما که چهره‌ای گیرا و بزرگ منش با لهجه‌ای فصیح و خوش که لباس پادشاهان بر تن داشت، وارد شد. سلام کرد و گفت: من از دورترین مناطق سرزمین 

یمنآمده‌ام و از بزرگان عرب‌های منسوب به شما (شیعیان) می‌باشم، مِلکی بزرگ و نعمتی فراوان دارم. دارای زندگانی خوش و حالی آسوده و اموالی با رشد و ترقّی داشتم، روزگار مرا ورزیده ودارای تجربه هستم ولی دشمنی دارم که بسیار سرسخت است و با سپاهیان فراوانش به من حمله کرد و پیروز شد، راه چاره برای من باقی نگذاشته است. فردی در خواب به من گفت: نزدشما بیایم تا دعایی که 

حضرت محمّد(ص) به شماآموخته است، بیاموزم و باخواندنش بر دشمنم پیروز شوم.ای امیر مؤمنان؛ من به سرعت به همراه چهارصد بنده نزد شما آمدم، و خدا و رسول او و شما را گواه می‌گیرم که تمام شان را آزاد کردم و این کار را تنها برای خاطر خداوند متعال انجام دادم. حالا با تنی لاغر و رنجور از راهی پرپیچ و خم و سرزمین دور نزدت آمدم؛ پس بر من منّت بگذار و به خاطر فضل و بزرگواریت، و نیز به خاطر حقّ پدری و خویشاوندیت آن دعا را به من بیاموز. امیرالمؤمنین فرمود: باشد؛ این کار را انجام می‌دهم إن شااللَّه. آن گاه، دوات و کاغذی خواست و این 

دعا را برای آن مرد نوشت وفرمود: مراقب باش که حفظ کنی، و باید تمام این دعا در یک روز خوانده شود؛ و همانا من امیدوارم در حالی به سرزمینت برسی که خداوند دشمنت را نابود فرموده باشد. راستی من از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: اگر فردی این دعا را با نیتی راستین و قلبی خاشع و فروتن بخواند، آن گاه به کوه‌ها دستور بدهد که همراه او حرکت کنند، به طور حتم به دنبالش حرکت خواهند کرد؛ و اگر به دریا دستور دهد می‌تواند بر روی آن راه برود. آن مرد پس از گرفتن دعا به طرف وطنش حرکت کرد، پس از چهل روز نامه‌اش به امیر مؤمنان(ع) رسید که در آن نوشته بود : واقعیت آن است که خداوند متعال دشمنانم را به هلاکت رساند؛ به گونه‌ای که حتّی یک مرد از آنان در سرزمین ما باقی نمانده است.

حضرت علی(ع) فرمود: این را می‌دانستم؛ و این حقیقت را

رسول خدا(ص) به من آموخته است، هیچ کاری نیز بر من دشوار نمی‌شود، جز آن که با این دعا آسان می‌شود.


شیخ بزرگوار ثقة الاسلام نورى (عطر اللّه مرقده) این دعا را در صحیفه ثانیه علویه ذکر کرده و فرموده: براى این دعا در کلمات ارباب طلسمات و تسخیرات شرح عجیبى است و براى آن آثار شگفتى ذکر کرده اند و من چون اعتماد بر آن آثار نداشتم از ذکر آنها خودداری کردم، ولى اصل دعا را از باب مسامحه از روى اقتداء به علماى برجسته ذکر مى کنم.
و آن دعا این است:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
به نام خدا که رحمتش بسیار و مهربانی اش همیشگی است
رَبِّ أَدْخِلْنِی فِی لُجَّةِ بَحْرِ أَحَدِیَّتِکَ، وَ طَمْطَامِ یَمِّ وَحْدَانِیَّتِکَ، وَ قَوِّنِی بِقُوَّةِ سَطْوَةِ سُلْطَانِ فَرْدَانِیَّتِکَ، حَتَّى أَخْرُجَ إِلَى فَضَاءِ سَعَةِ رَحْمَتِکَ وَ فِی وَجْهِی لَمَعَاتُ بَرْقِ الْقُرْبِ مِنْ آثَارِ حِمَایَتِکَ، مَهِیباً بِهَیْبَتِکَ، عَزِیزاً بِعِنَایَتِکَ، مُتَجَلِّلاً مُکَرَّماً بِتَعْلِیمِکَ وَ تَزْکِیَتِکَ، وَ أَلْبِسْنِی خِلَعَ الْعِزَّةِ وَ الْقَبُولِ، وَ سَهِّلْ لِی مَنَاهِجَ الْوُصْلَةِ وَ الْوُصُولِ، وَ تَوِّجْنِی بِتَاجِ الْکَرَامَةِ وَ الْوَقَارِ، وَ أَلِّفْ بَیْنِی وَ بَیْنَ أَحِبَّائِکَ فِی دَارِ الدُّنْیَا وَ دَارِ الْقَرَارِ، وَ ارْزُقْنِی مِنْ نُورِ اسْمِکَ هَیْبَةً وَ سَطْوَةً تَنْقَادُ لِیَ الْقُلُوبُ وَ الْأَرْوَاحُ، وَ تَخْضَعُ لَدَیَّ النُّفُوسُ وَ الْأَشْبَاحُ، یَا مَنْ ذَلَّتْ لَهُ رِقَابُ الْجَبَابِرَةِ، وَ خَضَعَتْ لَدَیْهِ أَعْنَاقُ الْأَکَاسِرَةِ، لا مَلْجَأَ وَ لا مَنْجَى مِنْکَ إِلّا إِلَیْکَ، وَ لا إِعَانَةَ إِلّا بِکَ، وَ لا اتِّکَاءَ إِلّا عَلَیْکَ،
پروردگارا مرا در ژرفای دریای یگانگی ات، و در میان اقیانوس یکتایی ات وارد ساز، و با نیروی چیرگی سلطنت تنهایی ات توانمند گردان تا به فضای بی کران رحمتت درآیم، درحالی که در چهره ام درخشندگی های پرتو قرب از آثار حمایتت فروزان باشد و به شوکتت پرشکوه باشم، و به عنایتت عزیز باشم، و به آموزش و پرورشت بزرگ و بزرگوار باشم، خدایا خلعت های عزّت و قبولی را بر من بپوشان، و برایم راه های پیوند و پیوستگی را هموار کن، و به تاج کرامت و وقار تاجدارم نما، و میان من و شیفتگانت در دنیا و آخرت پیوند انداز، و از نور نامت شوکت و قوّتی به من عنایت کن که دل ها و جان ها مطیع من گردند، و نفوس و بدن ها نزد من فروتن شوند، ای آن که گردن گردنکشان برایش خوار گشته، و پادشاهان در پیشگاهش فروتن شده اند، پناهگاه و راه رهایی از تو جز به تو نیست، و کمکی نیست جز از تو، و تکیه گاهی نیست جز بر تو،
إِدْفَعْ عَنِّی کَیْدَ الْحَاسِدِینَ، وَ ظُلُمَاتِ شَرِّ الْمُعَانِدِینَ، وَ ارْحَمْنِی تَحْتَ سُرَادِقَاتِ عَرْشِکَ، یَا أَکْرَمَ الْأَکْرَمِینَ، أَیِّدْ ظَاهِرِی فِی تَحْصِیلِ مَرَاضِیکَ، وَ نَوِّرْ قَلْبِی وَ سِرِّی بِالْإِطِّلاعِ عَلَى مَنَاهِجِ مَسَاعِیکَ، إِلَهِی کَیْفَ أَصْدُرُ عَنْ بَابِکَ بِخَیْبَةٍ مِنْکَ وَ قَدْ وَرَدْتُهُ عَلَى ثِقَةٍ بِکَ، وَ کَیْفَ تُؤْیِسُنِی [تُوئِسُنِی ] مِنْ عَطَائِکَ وَ قَدْ أَمَرْتَنِی بِدُعَائِکَ، وَ هَا أَنَا مُقْبِلٌ عَلَیْکَ، مُلْتَجِئٌ إِلَیْکَ، بَاعِدْ بَیْنِی وَ بَیْنَ أَعْدَائِی کَمَا بَاعَدْتَ بَیْنَ أَعْدَائِی، إِخْتَطِفْ أَبْصَارَهُمْ عَنِّی بِنُورِ قُدْسِکَ وَ جَلالِ مَجْدِکَ، إِنَّکَ أَنْتَ اللَّهُ الْمُعْطِی جَلائِلَ النِّعَمِ الْمُکَرَّمَةِ لِمَنْ نَاجَاکَ بِلَطَائِفِ رَحْمَتِکَ، یَا حَیُّ یَا قَیُّومُ، یَا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِکْرَامِ، وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا وَ نَبِیِّنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ أَجْمَعِینَ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ.
خدایا! بداندیشی حسودان، و تیرگی های شرّ دشمنان را از من دور کن، و به من مهر ورز زیر سراپرده های عرشت، ای گرامی ترین گرامیان، ظاهر هستی ام را در به دست آوردن خشنودیت تأیید کن، و قلب و نهادم را با آگاهی بر راههای رسیدن به پیشگاهت روشن فرما، خدایا چگونه از در خانه ات مأیوس و ناامید بازگردم درحالی که با اعتماد به تو وارد آن شدم، و چگونه از عطایت ناامیدم می کنی درحالی که مرا به دعا در پیشگاهت فرمان دادی، اینک به تو روی آورده ام و از تو پناه می جویم، بین من و دشمنانم دوری انداز چنان که بین دشمنانم دوری انداختی، به نور پاک و عظمت و بزرگواری ات دیدگان دشمنانم را از دیدن من نابینا کن، به یقین تو خدای عطابخش نعمت های بزرگ و باارزش به بندگان نجواگر خویش هستی که با لطائف رحمتت تو را می خوانند، ای زنده، ای پاینده، ای صاحب بزرگی و کرامت، و درود خدا بر مولای ما و پیامبر ما محمّد و بر خاندان پاک و پاکیزه اش همه و همه.



عمل سوم: دعاى عهد است: از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده: هرکه چهل صبحگاه این عهد را بخواند، از یاوران قائم ما باشد، و اگر پیش از ظهور آن حضرت از دنیا برود، خدا او را از قبر بیرون آورد، که در خدمت آن حضرت باشد، و حق تعالی بر هر کلمه هزار حسنه به او کرامت فرماید، و هزار گناه از او محو سازد، و آن عهد این است:
اللَّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظِیمِ وَ رَبَّ الْکُرْسِیِّ الرَّفِیعِ وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ وَ مُنْزِلَ التَّوْرَاةِ وَ الْإِنْجِیلِ وَ اَّبُورِ وَ رَبَّ الظِّلِّ وَ الْحَرُورِ وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ [الْفُرْقَانِ ] الْعَظِیمِ وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبِینَ وَ الْأَنْبِیَاءِ [وَ] الْمُرْسَلِینَ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِوَجْهِکَ [بِاسْمِکَ ] الْکَرِیمِ وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنِیرِ وَ مُلْکِکَ الْقَدِیمِ یَا حَیُّ یَا قَیُّومُ أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذِی أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرَضُونَ وَ بِاسْمِکَ الَّذِی یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَ الْآخِرُونَ یَا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَیٍّ وَ یَا حَیّا بَعْدَ کُلِّ حَیٍّ وَ یَا حَیّاً حِینَ لا حَیَّ یَا مُحْیِیَ الْمَوْتَى وَ مُمِیتَ الْأَحْیَاءِ یَا حَیُّ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ.
خدایا ای پروردگار نور بزرگ، و پروردگار کرسی بلند، و پروردگار دریای جوشان، و فرو فرستنده تورات و انجیل و زبور، و پروردگار سایه و حرارت آفتاب، و نازل کننده قرآن بزرگ، و پروردگار فرشتگان مقرّب، و پیامبران و رسولان.
خدایا از تو می خواهم به روی کریمت، و به نور وجه نوربخشت، و فرمانروایی دیرینه ات، ای زنده و پا برجای دائم، از تو می خواهم به حق نامت، که به آن آسمانها و زمینها روشن شد، و به حق نامت که پیشینیان و پسینیان به آن شایسته می شوند، ای زنده پیش از هر زنده، ای زنده پس از هر زنده، ای زنده در آن وقتی که زنده ای نبود، ای زنده کننده مردگان، و میراننده زندگان، ای زنده، معبودی جز تو نیست.
اللَّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمَامَ الْهَادِیَ الْمَهْدِیَّ الْقَائِمَ بِأَمْرِکَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلَى آبَائِهِ الطَّاهِرِینَ عَنْ جَمِیعِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ فِی مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا سَهْلِهَا وَ جَبَلِهَا وَ بَرِّهَا وَ بَحْرِهَا وَ عَنِّی وَ عَنْ وَالِدَیَّ مِنَ الصَّلَوَاتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ وَ مِدَادَ کَلِمَاتِهِ وَ مَا أَحْصَاهُ عِلْمُهُ [کِتَابُهُ ] وَ أَحَاطَ بِهِ کِتَابُهُ [عِلْمُهُ ] اللَّهُمَّ إِنِّی أُجَدِّدُ لَهُ فِی صَبِیحَةِ یَوْمِی هَذَا وَ مَا عِشْتُ مِنْ أَیَّامِی عَهْدا وَ عَقْدا وَ بَیْعَةً لَهُ فِی عُنُقِی لا أَحُولُ عَنْهَا وَ لا أَزُولُ أَبَدا اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ وَ الذَّابِّینَ عَنْهُ وَ الْمُسَارِعِینَ إِلَیْهِ فِی قَضَاءِ حَوَائِجِهِ [وَ الْمُمْتَثِلِینَ لِأَوَامِرِهِ ] وَ الْمُحَامِینَ عَنْهُ وَ السَّابِقِینَ إِلَى إِرَادَتِهِ وَ الْمُسْتَشْهَدِینَ بَیْنَ یَدَیْهِ.
خدایا برسان به مولای ما امام راهنمای راه یافته، قیام کننده به فرمانت که درودهای خدا بر او و پدران پاکش، از جانب همه مردان و ن مؤمن، در مشرقهای زمین و مغربهایش، همواری ها و کوههایش، خشکی ها و دریاهایش، و از طرف من و پدر و مادرم، از درودها به گرانی عرش خدا، و کشش کلماتش، و آنچه دانشش برشمرده، و کتابش به آن احاطه یافته.
خدایا در صبح این روز و تا زندگی کنم از روزهایم، برای آن حضرت بر عهده ام، عهد و پیمان و بیعت تجدید می کنم، که از آن رو نگردانم، و هیچ گاه دست برندارم.
خدایا مرا، از یاران و مددکاران و دفاع کنندگان از او قرار ده، و از شتابندگان به سویش، در برآوردن خواسته هایش، و اطاعت کنندگان اَوامرش، و مدافعان حضرتش، و پیش گیرندگان به جانب خواسته اش، و کشته شدگان در پیشگاهش.
اللَّهُمَّ إِنْ حَالَ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذِی جَعَلْتَهُ عَلَى عِبَادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنِی مِنْ قَبْرِی مُؤْتَزِراً کَفَنِی شَاهِراً سَیْفِی مُجَرِّداً قَنَاتِی مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدَّاعِی فِی الْحَاضِرِ وَ الْبَادِی اللَّهُمَّ أَرِنِی الطَّلْعَةَ الرَّشِیدَةَ وَ الْغُرَّةَ الْحَمِیدَةَ وَ اکْحُلْ نَاظِرِی بِنَظْرَةٍ مِنِّی إِلَیْهِ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ وَ اسْلُکْ بِی مَحَجَّتَهُ وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ وَ اشْدُدْ أَزْرَهُ وَ اعْمُرِ اللَّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ وَ أَحْیِ بِهِ عِبَادَکَ فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ فَأَظْهِرِ اللَّهُمَّ لَنَا وَلِیَّکَ وَ ابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمَّى بِاسْمِ رَسُولِکَ،
خدایا اگر بین من و او مرگی که بر بندگانت حتم و قطعی ساختی حائل شد، کفن پوشیده از قبر مرا بیرون آور، با شمشیر از نیام برکشیده، و نیزه ، پاسخگو به دعوت آن دعوت کننده، در میان شهرنشین و بادیه نشین.
خدایا آن جمال با رشادت، و پیشانی ستوده را به من بنمایان، و با نگاهی از من به او دیده ام را سرمه بنه، و در گشایش امرش شتاب کن، و آمدنش را آسان گردان، و راهش را وسعت بخش، و مرا به راهش درآور، و فرمانش را نافذ کن و پشتش را محکم گردان، خدایا به دست او کشورهایت را آباد کن، و بندگانت را به وسیله او زنده فرما، به درستی که تو فرمودی، و گفته ات حق است که: فساد در خشکی و دریا، در اثر اعمال مردم نمایان شد، خدایا ولی ات، و فرزند دختر پیامبرت که به نام رسولت نامیده شده، برای ما آشکار کن،
حَتَّى لا یَظْفَرَ بِشَیْ ءٍ مِنَ الْبَاطِلِ إِلا مَزَّقَهُ وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ وَ اجْعَلْهُ اللَّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبَادِکَ وَ نَاصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ نَاصِراً غَیْرَکَ وَ مُجَدِّداً لِمَا عُطِّلَ مِنْ أَحْکَامِ کِتَابِکَ وَ مُشَیِّداً لِمَا وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دِینِکَ وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْهُ اللَّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدِینَ اللَّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلَى دَعْوَتِهِ وَ ارْحَمِ اسْتِکَانَتَنَا بَعْدَهُ اللَّهُمَّ اکْشِفْ هَذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ وَ عَجِّلْ لَنَا ظُهُورَهُ إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیدا وَ نَرَاهُ قَرِیبا بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ .
تا به چیزی از باطل دست نیابد، مگر آن را از هم بپاشد، و حق را پابرجا و ثابت نماید، خدایا او را قرار ده پناهگاهی برای ستمدیدگان از بندگانت، و یاور برای کسی که یاری برای خود جز تو نمی یابد، و تجدیدکننده آنچه از احکام کتابت تعطیل شده، و محکم کننده آنچه از نشانه های دینت و روشهای پیامبرت (درود خدا بر او و خاندانش) رسیده است، و او را قرار ده، خدایا، از آنان که از حمله مان، نگاهش داری، خدایا پیامبرت محمّد (درود خدا بر او و خاندانش) را به دیدار او، و کسانی که بر پایه دعوتش از او پیروی کردند شاد کن، و پس از او به درماندگی ما رحم فرما، خدایا این اندوه را از این امت به حضور آن حضرت برطرف کن، و در ظهورش برای ما شتاب فرما، که دیگران ظهورش را دور می بینند، و ما نزدیک می بینیم، به مهربانی ات ای مهربان ترین مهربانان.
آنگاه سه بار بر ران خود دست مى زنى، و در هر مرتبه مى گویى:
الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا مَوْلایَ یَا صَاحِبَ اَّمَانِ

"حدیث عنوان بصری" دستور العملی ارزشمند برای پیروان طریق ائمه (ع) است که مورد توجه بسیاری از عرفا و سالکان بوده و مرحوم مجلسی آن را با دست خط شیخ بهایی مشاهده کرده و در کتاب بحارالانوار نقل کرده است. این روایت شامل سفارش های امام صادق (ع) به عنوان بصری و تمام طالبان سلوک الی الله است.

پاسخ تفصیلی

"حدیث عنوان بصری"،

[1]دستور العملی ارزشمند برای پیروان طریق ائمه (ع) است تا با درک مفاهیم و عمل به محتوای آن از هواهای نفسانی پیراسته شوند و به علم و معرفت حقیقی دست یابند. این دستور العمل بازگو کننده داستان مردی است که از علوم متداول زمان خود بهره مند شده و می خواست تا از علوم ائمه (ع) نیز برخوردار شود، ولی با این حقیقت مواجه شد که علم حقیقی، از طریق آموختن حاصل شدنی نیست، بلکه نوری است که خداوند بر قلب انسان اشراق می کند و سرّ نائل شدن به آن را باید در حقیقت عبودیت جست و جو کرد.

ترجمه این حدیث نورانی که شامل  شرح ماوقع ارتباط فردی بنام "عنوان بصری" با امام صادق (ع) و دریافت دستور العملی جامع از آن حضرت است، در زیر نقل می شود:

از عنوان بصری نقل شده است که: من نزد "مالک بن انس" رفت و آمد داشتم؛ چون جعفر صادق (ع) به مدینه آمد، من به نزد او رفت و آمد کردم و دوست داشتم همان طور که از "مالک" تحصیل علم می کردم، از او نیز تحصیل علم نمایم. آن حضرت روزی به من فرمود: من تحت نظر دستگاه حکومتی هستم و علاوه بر این، در هر ساعتی از شبانه روز اوراد و اذکاری دارم که بدانها مشغولم و تو مرا از ذکرم باز مدار و علومت را از مالک بگیر، همچنان که سابقاً هم این طور بود که نزد او رفت و آمد می کردی. من از این مطلب غمگین شدم و از نزدشان بیرون رفتم  و با خود گفتم اگر در من خیری می دید من را از رفت و آمد به نزد خود و بهره بردن از علمش منع نمی کرد.

پس به مسجد رسول الله (ص) رفتم و بر آن حضرت سلام کردم و فردای آن روز دوباره به روضه نبوی برگشتم و دو رکعت نماز گزاردم و عرض کردم: خدایا! خدایا! از تو می خواهم که قلب جعفر را بر من متمایل گردانی و مرا از علم او تا حدی که باعث هدایت من به صراط مستقیم تو باشد بهرمند کنی.

بعد با حال اندوه و غصه به خانه ام برگشتم و چون دلم از محبت جعفر مالامال شده بود دیگر پیش "مالک" نمی رفتم  و از منزلم هم خارج نمی شدم، مگر برای نماز واجب، تا این که صبرم تمام شد . . در حالی که سینه ام تنگ شده بود و تحملم به پایان رسیده بود نعلین خود را پوشیدم و ردای خود را بر دوش افکندم و قصد دیدار جعفر را نمودم؛ و این زمانی بود که‌ نماز عصر را بجا آورده‌ بودم‌. چون به در خانه اش رسیدم اذن دخول خواستم، پس خادمی که داشتند، بیرون آمد و گفت: چه حاجتی داری؟ گفتم: می خواستم بر شریف سلام کنم. گفت: او در محل نماز خویش به نماز ایستاده، پس من روبروی در منزلش نشستم. مدت زیادی نگذشته بود که خادمی آمد و گفت: داخل بیا به برکت خداوند. من داخل شدم و بر حضرتش سلام کردم. سلام مرا پاسخ گفتند و فرمودند بنشین! خداوند تو را بیامرزد! پس من نشستم. قدری به حال تفکر سر به زیر انداختند و سپس سر خود را بلند نمودند و گفتند: کُنیه ات چیست؟

گفتم: ابو عبد الله. حضرت گفتند: خداوند کُنیه ات را ثابت گرداند و تو را موفق بدارد، ای ابو عبد الله! سؤالت چیست؟ با خودم گفتم: اگر از این دیدار و سلامی که کردم غیر از این دعای خیر، چیزی نصیبم نشود باز هم بسیار است.

سپس‌ حضرت‌ سر خود را بلند نمود و فرمود‌: چه‌ می خواهی؟ گفتم: از خدا خواستم که قلب شما را بر من منعطف گرداند و از علم شما به من روزی کند و امیدوارم که خدا آنچه را که از او در باره [حضرت] شریف تقاضا کرده ام اجابت نماید.

فرمود: ای اباعبد الله! علم به آموختن نیست. علم نوری است که در قلب کسی که خدا بخواهد او را هدایت کند قرار می گیرید، پس اگر طالب علمی اول در نفس خودت حقیقت عبودیت را جست و جو کن و علم را با عمل به آن طلب کن و از خدا بپرس تا به تو پاسخ گوید و بفهماند.

گفتم: ای بزرگوار! فرمود: ای اباعبد الله بگو. گفتم: ای ابا عبد الله حقیقت عبودیت چیست؟

فرمود: سه چیز است:

1. این که عبد برای خود در مورد آنچه که خدا به وی سپرده است مالکیتی قائل نباشد؛ چرا که بندگان مالکیتی ندارند؛ بلکه همه اموال را مال خدا می بینند و آن را در جایی می نهند که خدا امر کرده است.

2. عبد برای خود تدبیری نمی کند (چرا که تدبیر عبد به دست رب او است).

3. تمام مشغولیت عبد معطوف به انجام دادن کاری است که خدای تعالی به او امر نموده است و پرهیز از آنچه که او را نهی کرده است.

پس آنگاه که عبد در آنچه که خدا به او واگذار کرده احساس مالکیتی نداشته باشد، انفاق در آنچه که خدا امر کرده است برای او آسان خواهد شد و چون عبد تدبیر خود را بر مدبر خود واگذار کند، سختی های دنیا بر او آسان می شود و چون عبد مشغولیت و اهتمامش منحصر در امر و نهی خداوند باشد دیگر مجال و فرصتی برای خود نمایی و مباهات به مردم نخواهد یافت. پس اگر خداوند به کسی این سه چیز را عطا کند امر دنیا و ابلیس و مردم برایش سهل و آسان می شود و برای زیاده اندوزی و مفاخرت خواهان مال دنیا نمی شود و آنچه در دست مردم است را برای عزت و برتری طلب نمی کند و روزهای عمر خود را در پی اموری عبث به هدر نمی دهد. این اولین درجه از تقوا است. همچنان که خدای تبارک و تعالی می فرماید: "آن سرای آخرت را برای کسانی قرار می دهیم که اراده برتری جویی و فساد در زمین نداردند و عاقبت نیکو از آن پرهیزکاران است".

[2]

گفتم: ای ابا عبد الله! مرا توصیه ای کنید. فرمود: تو را به نه چیز توصیه می کنم که این نه چیز، توصیه من به همه مریدان طریق الی الله است و از خدا می خواهم توفیق بکار بستن این توصیه ها را برای تو مرحمت نماید.

سه تای آنها در ریاضت نفس است و سه تا در حلم و بردباری و سه تای دیگر در علم. پس ای "عنوان" آنها را خوب به خاطر بسپار و هرگز در مورد آنها کوتاهی نکن.

"عنوان" گفت، من دل و اندیشه ام را برای دریافت آنچه که حضرت می فرمود خالی کردم. فرمود: اما آن سه چیزی که در مورد ریاضت است، این که مبادا چیزی را بخوری که بدان اشتها نداری؛ چراکه ایجاد حماقت و نادانی می کند. و مخور مگر هنگام گرسنگی و چون خواستی چیزی بخوری از حلال بخور و نام خدا را ببر و به یاد آور حدیث رسو ل الله (ص) را که فرمود: آدمی ظرفی بدتر از شکمش را پر نکرده است. پس اگر چیزی خوردی و ناگزیر از خوردن بودی یک سوم برای غذا و یک سوم برای نوشیدنی و یک سوم برای تنفس اختصاص ده.

و اما آن سه چیزی که راجع به حلم و بردباری است: پس اگر کسی به تو بگوید: اگر یک کلمه بگوئی ده تا می شنوی به او بگو: اگر ده کلمه بگویی یکی هم نمی شنوی. و کسی که به تو دشنام دهد به وی بگو: اگر در آنچه می گویی صادقی از خدا می خواهم که مرا بیامرزد و اگر کاذبی از خدا می خواهم که تو را بیامرزد. و اگر کسی تو را تهدید کند که سخنان بدی در مورد تو خواهم گفت تو به او مژده بده که من در مورد تو با نصیحت و خیر خواهی و مراعات برخورد خواهم نمود.

و اما آن سه تایی که راجع به علم است این که:

آنچه را نمی دانی از علما بپرس و هرگز سؤالی را از باب به لغزش انداختن و امتحان کردن کسی نپرس و هرگز در مورد چیزی طبق رأی و نظر خودت عمل نکن و تا جایی که امکان دارد احتیاط کن و از فتوا دادن بپرهیز همچون ترس از شیر درنده، و گردن خود را پل عبور مردم قرار مده.

ای ابا عبد الله دیگر از نزد من برخیز که در مورد تو خیر خواهی کردم و سر رشته ذکر مرا مگسل که من نسبت به خودم و اوقاتم حسابگر و سختگیرم و سلام و درود خدا بر کسی باد که از هدایت متابعت کند.



[1]  مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج1، ص 224، موسسه الوفا، بیروت، 1404هـ ق، متن عربی حدیث: أَقُولُ وَجَدْتُ بِخَطِّ شَیْخِنَا الْبَهَائِیِّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ مَا هَذَا لَفْظُهُ قَالَ الشَّیْخُ شَمْسُ الدِّینِ مُحَمَّدُ بْنُ مَکِّیٍّ نَقَلْتُ مِنْ خَطِّ الشَّیْخِ أَحْمَدَ الْفَرَاهَانِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عُنْوَانَ الْبَصْرِیِّ وَ کَانَ شَیْخاً کَبِیراً قَدْ أَتَى عَلَیْهِ أَرْبَعٌ وَ تِسْعُونَ سَنَةً قَالَ کُنْتُ أَخْتَلِفُ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ سِنِینَ فَلَمَّا قَدِمَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ ع الْمَدِینَةَ اخْتَلَفْتُ إِلَیْهِ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ آخُذَ عَنْهُ کَمَا أَخَذْتُ عَنْ مَالِکٍ فَقَالَ لِی یَوْماً إِنِّی رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَ مَعَ ذَلِکَ لِی أَوْرَادٌ فِی کُلِّ سَاعَةٍ مِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فَلَا تَشْغَلْنِی عَنْ وِرْدِی وَ خُذْ عَنْ مَالِکٍ وَ اخْتَلِفْ‏ إِلَیْهِ کَمَا کُنْتَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهِ فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِکَ وَ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ قُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ تَفَرَّسَ فِیَّ خَیْراً لَمَا زَجَرَنِی عَنِ الِاخْتِلَافِ إِلَیْهِ وَ الْأَخْذِ عَنْهُ فَدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ ص وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إِلَى الرَّوْضَةِ وَ صَلَّیْتُ فِیهَا رَکْعَتَیْنِ وَ قُلْتُ أَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ أَنْ تَعْطِفَ عَلَیَّ قَلْبَ جَعْفَرٍ وَ تَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِی بِهِ إِلَى صِرَاطِکَ الْمُسْتَقِیمِ وَ رَجَعْتُ إِلَى دَارِی مُغْتَمّاً وَ لَمْ أَخْتَلِفْ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ لِمَا أُشْرِبَ قَلْبِی مِنْ حُبِّ جَعْفَرٍ فَمَا خَرَجْتُ مِنْ دَارِی إِلَّا إِلَى الصَّلَاةِ الْمَکْتُوبَةِ حَتَّى عِیلَ صَبْرِی فَلَمَّا ضَاقَ صَدْرِی تَنَعَّلْتُ وَ تَرَدَّیْتُ وَ قَصَدْتُ جَعْفَراً وَ کَانَ بَعْدَ مَا صَلَّیْتُ الْعَصْرَ فَلَمَّا حَضَرْتُ بَابَ دَارِهِ اسْتَأْذَنْتُ عَلَیْهِ فَخَرَجَ خَادِمٌ لَهُ فَقَالَ مَا حَاجَتُکَ فَقُلْتُ السَّلَامُ عَلَى الشَّرِیفِ فَقَالَ هُوَ قَائِمٌ فِی مُصَلَّاهُ فَجَلَسْتُ بِحِذَاءِ بَابِهِ فَمَا لَبِثْتُ إِلَّا یَسِیراً إِذْ خَرَجَ خَادِمٌ فَقَالَ ادْخُلْ عَلَى بَرَکَةِ اللَّهِ فَدَخَلْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَرَدَّ السَّلَامَ وَ قَالَ اجْلِسْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ فَجَلَسْتُ فَأَطْرَقَ مَلِیّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ أَبُو مَنْ قُلْتُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ ثَبَّتَ اللَّهُ کُنْیَتَکَ وَ وَفَّقَکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ لَمْ یَکُنْ لِی مِنْ زِیَارَتِهِ وَ التَّسْلِیمِ غَیْرُ هَذَا الدُّعَاءِ لَکَانَ کَثِیراً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یَعْطِفَ قَلْبَکَ عَلَیَّ وَ یَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِکَ وَ أَرْجُو أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَجَابَنِی فِی الشَّرِیفِ مَا سَأَلْتُهُ فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یَهْدِیَهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَةَ الْعُبُودِیَّةِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ یُفْهِمْکَ قُلْتُ یَا شَرِیفُ فَقَالَ قُلْ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا حَقِیقَةُ الْعُبُودِیَّةِ قَالَ ثَلَاثَةُ أَشْیَاءَ أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً وَ جُمْلَةُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ فَإِذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى مِلْکاً هَانَ عَلَیْهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ وَ إِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَى مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ نَهَاهُ لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاةِ مَعَ النَّاسِ فَإِذَا أَکْرَمَ اللَّهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلَاثَةِ هَان عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ إِبْلِیسُ وَ الْخَلْقُ وَ لَا یَطْلُبُ الدُّنْیَا تَکَاثُراً وَ تَفَاخُراً وَ لَا یَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً وَ عُلُوّاً وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَةِ التُّقَى قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَوْصِنِی قَالَ أُوصِیکَ بِتِسْعَةِ أَشْیَاءَ فَإِنَّهَا وَصِیَّتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ اللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یُوَفِّقَکَ لِاسْتِعْمَالِهِ ثَلَاثَةٌ مِنْهَا فِی رِیَاضَةِ النَّفْسِ وَ ثَلَاثَةٌ مِنْهَا فِی الْحِلْمِ وَ ثَلَاثَةٌ مِنْهَا فِی الْعِلْمِ فَاحْفَظْهَا وَ إِیَّاکَ وَ التَّهَاوُنَ بِهَا قَالَ عُنْوَانُ فَفَرَّغْتُ قَلْبِی لَهُ فَقَالَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الرِّیَاضَةِ فَإِیَّاکَ أَنْ تَأْکُلَ مَا لَا تَشْتَهِیهِ فَإِنَّهُ یُورِثُ الْحِمَاقَةَ وَ الْبُلْهَ وَ لَا تَأْکُلْ إِلَّا عِنْدَ الْجُوعِ وَ إِذَا أَکَلْتَ فَکُلْ حَلَالًا وَ سَمِّ اللَّهَ وَ اذْکُرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ ص مَا مَلَأَ آدَمِیٌّ وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ فَإِنْ کَانَ وَ لَا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْحِلْمِ فَمَنْ قَالَ لَکَ إِنْ قُلْتَ وَاحِدَةً سَمِعْتَ عَشْراً فَقُلْ إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَةً وَ مَنْ شَتَمَکَ فَقُلْ لَهُ إِنْ کُنْتَ صَادِقاً فِیمَا تَقُولُ فَأَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یَغْفِرَ لِی وَ إِنْ کُنْتَ کَاذِباً فِیمَا تَقُولُ فَاللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یَغْفِرَ لَکَ وَ مَنْ وَعَدَکَ بِالْخَنَا فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَةِ وَ الرِّعَاءِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْعِلْمِ فَاسْأَلِ الْعُلَمَاءَ مَا جَهِلْتَ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَةً وَ إِیَّاکَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْیِکَ شَیْئاً وَ خُذْ بِالِاحْتِیَاطِ فِی جَمِیعِ مَا تَجِدُ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیَا هَرَبَکَ مِنَ الْأَسَدِ وَ لَا تَجْعَلْ رَقَبَتَکَ لِلنَّاسِ جِسْراً قُمْ عَنِّی یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَدْ نَصَحْتُ لَکَ وَ لَا تُفْسِدْ عَلَیَّ وِرْدِی فَإِنِّی امْرُؤٌ ضَنِینٌ بِنَفْسِی وَ السَّلامُ عَلى‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى‏».

[2]  قصص، 83.


چگونه توبه کنیم که خدا ما را ببخشد؟

توبه ندامت و پشیمانی واقعی از گناهان گذشته است و این ندامت , ندامت قلبی است , ولی اظهار آن به این نحوه است : استغفراللّه ربى و أتوب الیه .تکرار این لفظ همراه با ندامت قلبی بسیار مطلوب است . البته توبه‌ واقعی آن است که علاوه بر اعتراف به جهل و ندامت و تنفّر قلبی، با عمل نیکو و صالح ، کاستی ها یی را که دارد ، جبران کند.
توبه

قرآن می فرماید :
پروردگارت نسبت به آنان که از روی جهل اعمال بد انجام داده اند ، سپس توبه کردند و در مقام جبران بر آمدند ، آمرزنده و مهربان است. طبق این آیه توبه به توبه قلبی و ندامت درونی محدود نمی شود ، بلکه روی اثر عملی آن تأکید شده و اصلاح و جبران ، مکمّل توبه شمرده شده ،تا این فکر غلط را از مغز خود بیرون کنیم که هزاران گناه را با جمله استغفرالله » می توان جبران کرد.
بنابراین باید عملاً خطاها جبران گردد . قسمت هایی که از روح انسان و یا جامعه بر اثر گناه آسیب یافته، اصلاح و مرمّت شود.

البته توبه کردن از گناهان , بستگی به گناهی دارد که انجام شده است .گناهانی را که از انسان سر می زند ، از دو حالت یا دو دسته‌ زیرخارج نیست :

یک دسته حق الله است:

مثل ترک نماز و روزه، راه جبرانش این است که قضای آن را به جا آورید. اگر از عهده قضای همه آن برنمی‌آیید، هر مقداری که می‌توانید، انجام بدهید.

دسته دوم حق الناس است:

جبران حق الناس آن است که رضایت قلبی صاحبان حق را به هر صورتی شد، به دست آورید. اگر مالی را از مردم تصرّف کرده یا ضایع نموده یا ضربه‌ای بر بدن آنان وارد کرده‌اید که دیه یا قصاص دارد، باید یا رضایت آنان را جلب کنید و یا مال و دیه را به آنان بدهید.

اگر با زبان یا عمل تان، روح آنان را آزرده‌اید و آبرو و حیثیت آنان را برده‌اید، در صورت امکان از آنان رضایت بگیرید اما اگر ممکن نیست، برای آنان دعا کنید.
اگر برخی افراد را نمی‌شناسید یا مرده‌اند یا دسترسی به آنان ندارید، در امور مالی، مال را به فرزندان یا وارثان آنان بپردازید. اگر دسترسی به آنان هم ممکن نباشد، در راه خدا برای شان صدقه بدهید.
در غیر امول مالی، در حق آنان دعا و استغفار کنید و صدقه و خیراتی هدیه نمایید.

توبه حقیقی شرایط و لوازم و آثار عملی دارد . مهم‏ترین آن، عبارت است ازاین که تصمیم بگیرید که :
۱ـ دیگر هیچ گناهی را انجام ندهید. اگر به دلیل ندانستن مسئله و جهل یا غفلت و فراموشی یا هر دلیل دیگر، دوباره گناهی را مرتکب شدید، بلا فاصله توبه کنید و با اشک و گریه، از خداوند بخواهید که شما را بیمارزد.
۲ـ خود را به احکام و دستورهای دین مقید و پایبند کنید و گناهان گذشته خود را جبران نمایید.

آداب توبه:

توبه آداب خاصی دارد که باید آن را از مستحبات توبه دانست که عبارتند از:
۱- سه روز روزه گرفتن
۲- غسل توبه
۳- خواندن دو یا چهار رکعت نماز
۴- دعاهای توبه
۵- خود را مقید به نماز اوّل وقت کردن.
۶- با دوستان مؤمن رفت و آمد کنید و از رفاقت با افراد بدنام و فاسد پرهیز نمایید.
۸-دعاهای توبه‏ای را که از ائمه معصومین وارد شده‏است، به ویژه دعاهای صحیفه سجادیه، مخصوصاً دعای ۳۱ و یا مناجات خمسْ عشر، به‏ خصوص مناجات تائبین را بخوانید.
۹- هر روز صبح بعد از نماز و هر شب هنگام خوابیدن، پس از خواندن دو رکعت نماز از خدا بخواهید که شما را در پیمان توبه موفق بدارد،
۱۰- از توسل به چهارده معصوم علیهم السلام به خصوص توسل به امام زمان علیه السلام غافل نشوید.

منبع: شهر سوال
 

کلیه صداها و آهنگ هایی که مناسب مجالس لهو و فساد است حرام و غیر آن حلال است و تشخیص آن با مراجعه به اهل عرف خواهد بود. و یادگیری قسم حرام موسیقی به هر غرض و نیتی باشد حرام است ولی قسم دیگر آن اشکالی ندارد.
اظهارات یکی از مسوولان کشور درباره‌ی موسیقی، واکنش آیت‌الله‌العظمی مکارم شیرازی را درپی داشت و این مرجع تقلید از این گونه اظهار نظرهای به تعبیر وی غیرمسوولانه، به شدت انتقاد کرد.

به گزارش ایسنا، در این راستا نظرات فقهی برخی از مراجع عظام تقلید درباره‌ی حرمت موسیقی به شرح زیر اعلام شده است:

* آیت‌الله العظمی ‌ای

سؤال: ملاک تمییز موسیقى حلال از حرام چیست؟ و آیا موسیقى کلاسیک حلال است، بسیار مناسب است که معیار آن را بیان فرمایید؟

پاسخ: هر موسیقى که به نظر عرف موسیقى لهوى و مطرب که مناسب با مجالس عیش و نوش است باشد، موسیقى حرام محسوب مى‏شود و فرقى نمى‏کند که موسیقى کلاسیک باشد یا غیر کلاسیک. تشخیص موضوع هم موکول به نظر عرفى مکلّف است و اگر موسیقى این گونه نباشد بخودى خود اشکال ندارد.

سؤال: منظور از موسیقى مطرب ولهوى چیست؟ و راه تشخیص موسیقى مطرب و لهوى از غیر آن چیست؟

پاسخ: موسیقى مطرب و لهوى آن است که به سبب ویژگی‌هایى که دارد انسان را از خداوند متعال و فضائل اخلاقى دور کرده و به سمت بى‏بندوبارى و گناه سوق دهد و مرجع تشخیص موضوع عُرف است.

* آیت‌الله العظمی سیستانی

سؤال: گوش دادن به موسیقى چه مرد خواننده آن باشد وچه زن وهمچنین داخلى باشد ویا توسط خواننده هاى خارج از کشور باشد چه ایرانى باشد وچه به زبان غیر ایرانى چه حکمى دارد؟

پاسخ: اگرمناسب لهو ولعب باشد جایز نیست.

سؤال: نظر حضرتعالى درمورد گوش دادن به موسیقى هاى اصیل سنتى چیست؟

پاسخ: اگر مناسب مجالس لهو و لعب (مجالس عیاشى وخوشگذرانى) باشد جایز نیست.

* آیت‌الله‌العظمی وحید خراسانی

سؤال: آیا شنیدن موسیقی که ملایم یا غمگین است یعنی مناسب مجالس لهو و لعب نیست حرام است یا نه؟

پاسخ: استماع موسیقی که با آلات لهو مثل تار و پیانو و سنتور نواخته می‌شود، در صورتی‌که مناسب با مجالس لهو و لعب باشد حرام است و اگر مناسب با مجالس لهو و لعب نباشد بنابر احتیاط واجب جایز نیست، و استماع آنچه که با آلات مشترکه نواخته می‌شود، در صورتی‌که مناسب با مجالس لهو و لعب باشد جایز نیست.

* آیت‌الله‌العظمی صافی گلپایگانی

سؤال: حکم وسائل طرب از قبیل تار،‌ سه تار، سنتور، عود، تنبور، ‌قانون، قیچک، کمانچه، نی، تنبک، دف، پیانو، ویلا، کلارینت، فلوت، هورن، ترومپت و سازهای کوبه‌ای را بیان فرمایید؟

پاسخ: استفاده و خرید و فروش و ساختن و تعلیم و تعلم آنها حرام و خانه ها و مؤسساتی که برای اجراء این برنامه‌ها تأسیس می‌شود همه خانه فساد است و پولی که از این راه کسب می‌شود و اشتغال در این مراکز همه حرام است و هیئت‌های آنها باید شکسته شود و هر کس که آن را بشکند ضامن نیست.

سؤال: مبانی فقهی حلیت و حرمت انواع موسیقی و کیفیت تعیین مصداق موسیقی و مطرب چیست؟

پاسخ: مبانی حلیت و حرمت آیات شریفه قرآن و روایات ائمه معصومین (ع) است و مصداق موسیقی را خود عرف تشخیص می دهد و از کثرت وضوح، توضیح دادن آن باعث ابهام می‌شود.

* آیت‌الله ‌العظمی مکارم‌شیرازی

سؤال: یادگیری موسیقی سنتی واستفاده فرهنگی از آن به دور از مجالس مهمانی وغیره چه حکمی دارد؟

پاسخ: کلیه صداها و آهنگ هایی که مناسب مجالس لهو و فساد است حرام و غیر آن حلال است و تشخیص آن با مراجعه به اهل عرف خواهد بود. و یادگیری قسم حرام موسیقی به هر غرض و نیتی باشد حرام است ولی قسم دیگر آن اشکالی ندارد.

این نظرات فقهی مراجع عظام از سوی مرکز خبر حوزه‌ی علمیه قم منتشر شده است.

.

خوک داری از خانوادهٔ گرازسانان و راستهٔ جفت‌سم‌سانان است. خوک‌ها حیواناتی همه‌چیزخوار هستند که گوشت و شیر آن مورد استفاده قرار می‌گیرد، ولى در برخی ادیان این حیوان در لیست غذاهاى ممنوع قرار دارد.

 

چین بزرگترین مصرف‌کننده گوشت خوک در جهان به شمار می‌رود

 

ادیان مختلف دید مثبتی نسبت به خوک ندارند به طوری که در اسلام و یهودیت گوشت خوک حرام است و در دین مسحیت و کتاب انجیل انسان‌های شیطان صفت به خوک تشبیه شده‌اند.

مدت‌ها این موضوع که چرا در ادیان مختلف خوردن گوشت خوک حرام شده‌ است برای انسان‌ها نامعلوم بود اما با پیشرفت علوم مختلف مشاهده شد خوردن گوشت خوک علاوه بر ایجاد عوارضی بر جسم، روح را نیز تحت تاثیرات سوء قرار می‌دهد.

 

آمارها در مورد مصرف گوشت خوک در سطح جهان نشان می‌دهد در سال ۲۰۰۶ حدود ۱۰۰ میلیون تن گوشت خوک مصرف شده که بیشترین میزان مصرف آن در کشور چین بوده است. به عبارت دیگر کشور چین بزرگترین مصرف کننده گوشت خوک در جهان به شمار می‌رود.

 

چرا نباید گوشت خوک بخوریم؟

 

بهزاد کاظمی قوشچی، کارشناس معاونت غذا و دارو دانشگاه علوم‌پزشکی ارومیه به خبرنگار سازمان بسیج جامعه پزشکی می‌گوید: خوک بر خلاف سایر داران همه چیزخوار است و از نظر رفتاری، خوک نماد بی‌غیرتی به شمار می‌رود، در اسلام خوردن گوشت خوک و حتی نگهداری خوک حرام است و پوست، مو، ناخن و سایر اعضا و جوارح آن نیز نجس هستند.

 

وی می‌گوید: در چهار سوره از قرآن، خوردن گوشت خوک در کنار گوشت مردار و خون بیان شده و به صراحت خوردن آن را حرام اعلام می‌کند.

 

کاظمی دلایل علمی نگهداری نکردن خوک و نخوردن گوشت آن را این‌طور بیان می‌کند: نگهداری خوک باعث انتقال آنفلوانزای خوکی به انسان می‌شود و از آنجایی که گوشت خوک حاوی چربی و سدیم بسیار بالایی است مصرف آن در افراد، احتمال بروز فشار خون و تصلب شرایین را افزایش داده و همچنین منجر به اسهال خونی و یرقان عفونی می‌شود. خوک‌ها به دلیل زندگی در مکان‌های آلوده و تغذیه از انواع مواد کثیف و حتی مدفوع خود، منبع انواع کرم‌های مختلف از جمله کرم کدو هستند.

 

کاظمی می گوید: گوشت خوک موجب انتقال انگل‌های بسیار خطرناکی از جمله کرم کدو می‌شود که در روده انسان جای می‌گیرد و ورود تخم‌های آن به جریان خون، تمام ارگان‌های بدن را تحت تاثیر قرار می‌دهد و از آنجایی که گوشت خوک دیر هضم بوده لذا خوردن آن منجر به مشکلاتی در سیستم گوارشی بدن می‌شود.

 

کارشناس معاونت غذا و دارو دانشگاه علوم‌پزشکی ارومیه می‌افزاید: ورود تخم کرم کدو به مغز باعث کاهش حافظه، به چشم باعث نابینایی و عفونت چشمی و به قلب باعث بروز حمله‌های قلبی شده و همچنین منجر آسیب‌های جدی به کبد می‌شود.

 

این متخصص تغذیه در ادامه گفت: انگل "تری شینوز" نیز یکی دیگر از کرم‌های موجود در گوشت خوک است که باعث التهاب جداره روده می‌شود و با پیدایش جوش‌ها و دمل‌های پراکنده در بدن، دردهای شدید عضلانی و سختی تنفس همراه است. افراد مبتلا به این کرم حتی قدرت تکلم خود را از دست می‌دهند.

 

تعدادی از افراد اذعان می‌کنند اگر خوک را در محیطی کاملاً بهداشتی نگهداری کنند خوردن گوشت آن از لحاظ بهداشتی ضرری ندارد، در حالی که کاظمی می‌گوید: این گفته علمی نیست، زیرا تحقیقات نشان داده‌اند برخی میکروب‏ها مثل انگل "تریشین" در گوشت خوک، هاگ‌هایی تولید می‌کنند که تا دمای 400 درجه سانتی‌گراد مقاومت می‌کنند و با حرارت پخت غذا از بین نمی‌روند.

 

کاظمی می‌گوید: گوشت خوک به دلیل میزان بالای "هیستامین" و "ایمیدازول" منجر به خارش و التهاب پوستی شود. یکی از دلایلی که ممنوع بودن گوشت خوک تاثیری است که بر روی خصایص انسان می‌گذارد، زیرا امروزه در علوم، تأثیر انواع غذاها بر روح و روان مورد توجه قرار گرفته و مساله‌ای ثابت شده ‌است.

 

کاظمی معتقد است: خوک نماد بی‌غیرتی است و هیچگونه تعصبی بر جفت خود ندارد و از لحاظ جنسی بی‌قید و بند است. بررسی‌ها نشان می‌دهند که این خصوصیت خوک با مصرف گوشت آن به انسان نیز منتقل می‌شود و افرادی که به میزان زیادی گوشت خوک مصرف می‌کنند به تدریج دچار بی قیدی نسبت به خانواده خود می‌شوند.

 

تاثیرات مصرف گوشت خوک بر روح و روان

حجت‌الاسلام عباسعلی واشیان، عضو هیئت علمی دانشگاه علوم‌پزشکی قم و جامعه المصطفی نیز درباره مصرف گوشت خوک به خبرنگار سازمان بسیج جامعه پزشکی می‌گوید: به دلیل فیبرها و بافت‌های آلوده در گوشت خوک مصرف آن به دستگاه‌های مختلف بدن آسیب می‌رساند، ایجاد کبد چرب یکی از این عوارض به شمار می‌رود.

 

وی می‌افزاید: خوردن گوشت خوک علاوه بر بروز عوارض جسمی، روح و روان را نیز تحت تاثیر قرار می‌دهد و طبق فرمایش امام صادق(ع) در حرام هیچ شفایی نیست.

 

خوک 27 بیماری وبایی را به انسان منتقل می‌کند

علی مهربان، پژوهشگر طب سنتی در گفت‌وگو با خبرنگار سازمان بسیج جامعه پزشکی مضرات مصرف گوشت خوک را از منظر طب سنتی چنین بیان می‌کند: مصرف گوشت خوک باعث تولید خلط‌های چهارگانه - چهار مایع خون، صفرا، سودا و بلغم- به شدت غلیظ، ج و بدهضم در بدن شده که باعث به وجود آمدن بیماری‌های روانی مانند خودخوری می‌شود.

 

وی بروز امراضی مانند سردردهای مزمن و میگرن، ورم پا، درد شدید مفاصل، تیرگی عقل و ذهن، ضعف معده و در نهایت از بین رفتن کرامات انسانی مانند محبت، غیرت و تحمل در مسایل پیش پا افتاده را از جمله مضررات مصرف گوشت خوک بیان می‌کند.

 

این پژوهشگر طب سنتی با بیان اینکه خوک به تنهایی 27 بیماری وبایی را به انسان منتقل می‌کند، می‌گوید: از جمله بیماری‌های ناشی از مصرف گوشت خوک به تصلب شرایین، ضعف هاضمه، عقیمی، التهاب مفاصل، انواع سرطان‌ها، بیماری‌های ویروسی مانند آنفولانزا، نیپا، سارس، هاری، ویروس چرکین خوکی، بیماری‌های باکتریایی مانند تب مالت، سالمونلا، لیستریا، التهاب پوستی، سل ریوی، گرگرفتگی، ذات الریه، اسهال خونی، کرم امعا و احشا مانند تریشین، کرم کدوی خوکی و اسکاریس و همچنین سرطان و سایر بیماری‌ها هستند.


 

خلاصه : مضرات مشروبات الکلی از نظر دینی و علمی

 یکی از گناهان کبیره از نظر دین اسلام خوردن مشروبات الکلی مییاشد که در این جا به برخی مضرت جسمانی مشروبات الکلی که با طب نوین به اثبات رسیده است اشاره می کنیم :
زیانهای الکل بر مغز و اعصاب :
اثر اصلی عمده و کوتاه مدت الکل بر سیستم اعصاب مرکزی است.

مصرف نوشابه های الکلی در ابتدا موجب نوعی آرامش و رها شدن کاذب و افراطی می گردد. ولی پس از مدتی اثرات واقعی آن از جمله : ناهماهنگی در حرکات عضلات، اختلال در تصمیم گیری آسیب اعمال حرکاتی و مهارتی کندی واکنش و فعالیتهای دماغی و فکری تشدید حالت تهاجمی و پرخاشگری درهم و برهم حرف زدن سوزش قلب پرحرفی دوتا دیدن اشیا و افراد و افزایش ادرار میباشد.
شایع ترین اختلال سیستم عصبی در الکلیسم مزمن آسیب قرنیه و اعصاب چشم است.
2- زیان های الکل بر استخوانها :
بررسی گروهی از پژوهشگران نشان داده است که مشروبات الکلی سبب ضعیف شدن و شکستگی استخوانها می شود و استخوانهای شکسته در طولانی مدت به سختی درمان خواهند شد.
پزشکان می گویند مصرف مشروبات الکلی سبب ضعیف شدن و شکستگی استخوانها میشود و استخوانهای شکسته در طولانی مدت به سختی درمان خواهند شد.
پزشکان می گویند مصرف مشروبات الکلی به تدریج مانع کار بافتهای استخوان ساز میشود و در ظی چند سال استخوانها صدمه می بینند و همچنین مصرف این مشروبات سبب کشیدگی تاندونها می گردد.
کلیه : 
یکی از اطبا معروف انگلیس می گوید : اشخاصی که مبتلا به امراض کلیه می شوند 5/87درصد آن به واسطه مشروبات الکلی است. مشروبات الکلی میزان ادرار را زیاد کرده و سبب تورم بعضی اعضا چون شکم و پاها و پلک های چشم می گردد.
گردن :
در اثر استعمال الکل و مخصوصا آب جو گاهی پی گردن زیاد و محتاج به عمل جراحی میگردد.
تاثیر مشروبات الکلی بر کبد :
کسانی که به طور مزمن الکل مصرف می کنند در معرض خطر بالای نارسایی کلیه و کبد هستند 
moonshine می تواند برای کلیع شما بسیار مضر باشد زیرا حاوی سرب است و این عنصر برای کلیه ها مسمومیت زاست.
از کارهای مهم کبد تجزیه و خنثی کردن سمومی است که به داخل آن راه پیدا میکند اما متاسفانه در برابر سم الکل اثری ندارد و این الکل است که قدرت تحریک خود را روی کبد نیز اعمال می کند.
تاثیر مشروبات الکلی بر گردش خون : متخصصان می گویند الکل به همان شکل خالص، بدون آنکه تغییر ماهیت دهد وارد خون می شود و دستگاه گردش خون در معرض آسیب آن قرار می گیرد. گلبول های سفید خون را که به منزله سربازان مدافع بدن در مقابل میک روب ها نابود می باشند را از بین می برند و هموگلوبین خون را که محتوای آهن می باشد نابود و بدن را دچار کم خونی عجیبی مینماید.
مشروبات الکلی باعث اختلال در هضم غذا :
الکل مواد غذایی را سفت و سخت می سازد چنانچه اگر گوشتی را در مقداری الکل بیاندازیم مانند چرم میشود و در این حالت معلوم است که چه به سر معده می آید به علاوه الکل شیرهای معده را کم و نامرتب و فاسد می سازد و اجازه نمی دهد روی غذا تاثیر کند و غذای هضم نشده سربار معده میماند همچنین الکل اشتها را ازبین می برد.
مشروبات الکلی عامل جنون است، آمار دقیق تیمارستان ها نشان می دهد که تکثر دیوانگان کسانی هستند که سالهای دراز عمر خود را با میخوارگی و مستی بسر برده اند به موجب یک آمار در یک خانواده در آمریکا هفت نفرشان ابله و احمق بودند که پدر و مادرشان الکلی بوده اند.
دکتر پارکر که یکی از دکترهای مشهور نیویورک به شمار می رود گفته است که نصف حوادث دیوانگی و سفاهت به واسطه مشروبات است.
طبق آماری که در سال 1902 میلادی در انگلستان گرفته شده بود افرادی که در اثر خوردن مشروبات الکلی مبتلا به جنون و دیوانگی گردیده اند به این ترتیب است :
2249 نفر مرد و 976 نفر زن.
طبق تحقیقات در انگلستان دانشمندانبه این نتیجه رسیده اند که تقریبا 95 درصد از دیوانگی افراد جامعه در انگلیس به علت اعتیاد به الکل است. (البته ذکر این نکته به جاست که در دین مبین اسلام حتی خوردن یک جرعه شراب هم حرام میباشد)
اما رضا (علیه السلام)فرمودند : خدای عزوجل شراب را حرام فرمود : زیرا شراب تباهی می آورد، عقل شرابخواران را دگر گون می سازد و آنان را به انکار خداوند عزوجل و دروغ و تهمت بستن به او و پیامبرش وا می دارد و دیگر اعمالی چون تبهکاری و قتل که از شرابخواران سر می زند.
ضررهای مشروب بر سایر اعضا :
مشروب نه تنها دستگاه گردش خون بلکه تمام اعضا بدن را به افت الکل دچار می کند و شراب خوار را به سو هاضمه ، تشنج معده، شکم درد، و استفراغ و آسیب معده و ضایعات نوسوج مغزی و ناراحتی های قلبی از جمله اریتمی و تاکیکاردی، گرفتار می کند. پزوهشگران می گویند مصرف زیاد الکل موجب فلج شدن فعالیتهای مغزی و دستگاه تنفس و در نتیجه مرگ می گردد.
مضرات مشروب بر نوزاد و جنین
امروزه آمار نشان می دهد مرگ کودکانی که والدین آنها مشروبات الکلی می نوشند بیشتر از سایر کودکان است که بر اثر سایر امراض از بین می روند و اطفالی که از پدران شراب خوار به وجود می آیند غالبا ضعیف علیل و غالبا به تشنج های شدید مبتلایند و قدرت دفاعی آنها در مبارزه با مشکلات زندگی ناچیز است و در برابر عفونت های مختلف بسیار حساسند، نقص بدنی انحراف ستون فقرات کر و لالی عوارض ناشی از غده تیروئید و همچنین ضایعات مغزی مانند عقب ماندگی رشد نکردن ماهیچه ها دیوانگی های حاد و غیره در آنان فراوان دیده می شود.

قال رسول الله (ص ): الخمر ام الخبائب (21)
مردى به على (ع ) گفت به نظر شما معصیت شراب خورى از و ى بیشتر است ؟ فرمود آرى ، زیرا کار ممکن است به همین گناه اکتفا کند، خود را بگناه دیگر آلوده نسازد ولى شراب خوار با آنکه به یک گناه آلوده شده به گناهان دیگرى نیز مانند ، ى ، آدم کشى و ترک نماز آلوده خواهد شد.
قیل لامیر المومنین (ع ) انک تزعم ان شرب الخمر اشد من ال و السرقة ؟ فقال (ع ) نعم ، ان صاحب ال لعله لا یعدوه الى غیره و ان شارب الخمر اذا شرب الخمر زنى و سرق و قتل النفس التى حرم الله عزوجل و ترک الصلوة (22)
زیانهاى شراب منحصر به جنبه هاى بهداشتى نیست بلکه از جنبه هاى معنوى و اجتماعى قابل توجه است .
مردى از امام پنجم (ع ) علت حرام شدن شراب را سؤ ال مى کرد. آنحضرت اینطور فرمودند:
ان مدمن الخمر کعابد و ثن و یورثه الارتعاش ، و یهدم مروءته ، و تحمله على التجسر على المحارم ، منسفک الدماء و رکوب ال، حتى لایومن اذا سکر ان یثبت على حرمه ، وهو لا یعقل ذلک ، و الخمر لا تزید شاربها الا کل شر(23)
دائم الخمر مانند بت پرست است شراب برایش رعشه بدن پدید مى آورد، مردانگى و انصاف و مروتش را نابود مى کند تشراب است که که شراب خوار را وادار بر جسارت بر نزدیکان و اقوام و خویشان و خون ریزى و  مینماید حتى از ى با محارم ایمن نمى تواند بود او پس از مستى این کار را بى توجهانجام مى دهد و خلاصه شراب وادار کننده به هر نوع شر و اعمال ضد انسانى است .
در این روایت به یک قسمت از ضررهاى الک از نظر جنبه هاى جسمانى ، اخلاقى ، و اجتماعى تصریح شده است دانشمندان تعداد امراضى را که عامل اصلى آنها شراب و عرق است تقریبا11 نوع شمرده اند.
1 - 
امراض معدى : 
الف - ((گاستریت )) ساده و مزمن که بالاخره به ضعف و نابودى قوا منجر مى شود.
ب - ((فلگمن معده ))
ج - ((انتتریت )) سخت و اغلب ((اسفلگیت )) دل دردهاى مختلف و درد معده که بیشتر در وقت اعتیاد به وقوع مى رسد و درد دل هاى دایمى اثر دیگر آن در معده اتساع معدى است که گاهى چنان این عضو را بزرگ مى کند که مانند کیسه اى شده و پنج برابر موقع عادى گنجایش پیدا میکند یعنى ممکن است ده تا 12 لیتر آب بیشتر جا بگیرد.
بطور کلى الکل باعث التهاب جهاز هاضمه مى شود، در روده ها نیز تاءثیر سخت نمود، باعث خراشیدگى جدار آنها، و دفع خون ، و ضعیف ساختن قوا میشود، و بالاخره اسهال سخت تولید مى کند، و گاهى نیز یبوست مى آورد در اثر استعمال نوشابه((قولون )) (روده بزرگ ) لطمه دیده ، یبوست و لینت پشت سر هم به وجود مى آورد.
الکل زبان را ضخیم و سخت مى کند و سلولهاى مخصوص ذائقه را ضعیف و بالاخره محو مى نماید، بطوریکه شخص دائم الخمر دیگر طعم غذاها را درست حس نمى کند، و این خود یکى از علل بى اشتهایى در شخص الکى مى باشد و بیشتر از همه باعث خرابى دستگاه هاضمه مى شود.
الکل ، شیره هاى دهان (بزاق ) و شیره هاى معدى و سایر شیره هاى بدن را کم کرده از بین مى برد.
2 - 
امراض دستگاه تنفس  
الکل از بزرگترین علل ابتلاى به مرض سل ، مى باشد ریه ها در اثر الکل تورم یافته ؛ لکه هاى بنفش یا سفیدى روى آنها ظاهر مى گردد، و ه هاى خون در خلط شرابخوار ظاهر میشود که نتیجه خرابى ریه است ، شرابخوار هر صبح در رختخواب مدتى سرفه مى کند خود مى اندازد و گاهى ه هاى خون یا صفراء به حال تهوع از دهانش بیرون مى آید و بدون استثنا در اشخاص الکلى عمل تنفس سخت و پر زحمت است .
3 - 
گردش خون 
در اثر شراب مواد اصلى خون از جمله فیبرین و گلبولهاى قرمز و غیره خیلى کم شده و از دست رفته ، مایع خون ، آهکى و خراب شده است ، چون خون فاسد شود کلیه بدن دچار اختلال و کم غذایى و ضعف مى گردد، گلبولهاى سرخ و سفید را از بین برده شخص را آماده براى سکته مى نماید.
هر نوع نوشابه الکلى ؛ از جمله آبجون ، رگها را سخت و شکننده مى کند و مرونت یا ارتجاع آنها را از دست مى دهد و موجب مى شود در در اثر جزئى فشار مانند عصبانیت ، کار زیاد، سرما، یا گرماى فوق العاده پاره شده و سکته ناقص یا کامل بوجودآورد؛ عروق در اثر الکل ، تصلب و شریان ، تکلس پیدا مى کند.
4 - 
امراض قلب  
در نتیجه خرابى خون ، عمل قلب مختل شده کم کم چربى و پیه دور آنرا مى گیرد، و آن را سنگین و بزرگ مى کند، و چونقلب در حین ضربان ، با قوت حرکت مى کند سنگینى مزبور موجب کندى حرکت و نامرتبى مى گردد، و روى این اصل نبض اشخاص الکلى ، آهسته و نامرتب مى زند.
5 - 
بیماریهاى عصبى 
الکل وضع اعصاب را فلج مى سازد اعصاب آخذ، و محرکه ضعیف شده ، فلج و رعشه پیدا مى کند، در تمام بدن حالت خارشى به وجود مى آید و الکى بدون سبب احساس حرارت مى کند، بدنش مخصوصا دستها و سر، مى لرزد سخنش نامفهوم و بى معنى مى شود، و علائم روحى ، عصبانیت ، حالت قیافه حیوانى ، ترس و سردرد، در او به وجود مى آید.
در اثر ضعیف شدن اعصاب ، در معرض برخى امراض عصبى ، واقع مى شود، و راه براى سکته و خونریزى باز مى گردد.
الکل در اثر داخل کردن ((اسید اوریک )) در خون تولید درد اعصاب و رماتیسم مى کند.

 


اهل بیت چه کسانی هستند؟

مجموعه: متفرقه دینی



 


 

در سخنان رسول خدا و ائمه اطهار علیهم السلام، کلمات اهل بیت، عترت، آل محمد و قربی، آل رسول زیاد به چشم می‌خورد. اکنون باید دید اینان کیستند و چه خصوصیاتی دارند.

 

اهل بیت همچون کشتی نوح


رسول خدا بارها سخن از اهل بیت و عترت خود به میان آورده و راجع به آنها فضائلی را بیان فرموده است، از آن جمله:

 

ابوذر می‌گوید روزی پیامبر فرمود:. . . مَثَل اهل بیت من در میان شما مَثَل کشتی نوح است. هر کس به این کشتی سوار شود، نجات می‌یابد و هر کس نپذیرد، غرق می‌شود.»


و نیز فرمود:اهل بیت مرا مانند سر بدانید نسبت به بدن، و مانند دو چشم نسبت به سر؛ چون بدن بدون سر راه نجات نمی‌یابد و سر بدون چشم هدایت نمی‌گردد.»

 

و نیز در حدیث متواتر دیگری آمده است که رسول خدا فرمود:من در بین شما دو چیز گرانبها و پرارزش باقی می‌گذارم: یکی کتاب خدا، قرآن، که ریسمانی است از آسمان به زمین، و دیگری عترت (اهل بیت) من. آگاه باشید که این دو هرگز از یکدیگر جدا نمی‌گردند تا در روز قیامت بر من در حوض کوثر وارد شوند. ای مردم، به کتاب خدا چنگ بزنید چرا که در آن هدایت و نور است، و شما را در مورد اهل بیتم سفارش می‌کنم.» و این جمله را سه بار تکرار فرمود.

 

اهل بیت (عترت) پیامبر چه کسانی هستند؟


ابن عباس می‌گوید:


روزی رسول خدا برای ما خطبه‌ای خواند و فرمود:. . . ای گروه مردم! اهل بیت من اقوام نزدیک من و فرزندانم هستند. آنها گوشت و خون منند. از شما در روز قیامت درباره آنها سؤال می‌شود. بدانید که با آنها چه رفتاری خواهید داشت. هر کس آنها را آزار کند مرا آزار کرده و هر کس به آنها ستم کند به من ستم کرده است. یاری آنها یاری من و عزّت آنها عزّت من است. هر کس هدایت» را از غیر آنها طلب کند، مرا تکذیب کرده است. از خدا بترسید، که هر کس با آنها دشمنی کند من با او دشمنم و هر کس را که من دشمن او باشم وای بر او!»


آل محمد در تفسیر فخر رازی


فخر رازی یکی از علمای بزرگ اهل تسنّن است که در کتاب تفسیرش می‌گوید:آل محمد یعنی کسانی که بیشترین تعلّق را به رسول خدا دارند و شکی نیست که علی و فاطمه و حسن و حسین به او از سایرین نزدیک‌ترند. و این امری بسیار معلوم و متواتر است که آنها آل محمدند. اگر کسی بگوید آل محمد بستگان پیامبرند، باز هم آن چهار نفر خواهند بود. و اگر کسی بگوید آل محمد امّت پیامبرند، باز هم آن چهار نفر آل محمد هستند. پس در هر حال، علی و فاطمه و حسن و حسین، آل محمد هستند.»


قربی در تفسیر بیضاوی


و نیز بیضاوی در تفسیر خود این روایت را آورده است که:

 

رسول خدا این آیه را تلاوت فرمود : قل لا أسألکم علیه اجراً الا الموده فی القربی » _سوره شوری، آیه 23_ (بگو من هیچ اجری برای رسالتم از شما نمی‌خواهم، مگر محبّت و مودّت نسبت به خاندانم.»


ابن عباس می گوید: وقتی این آیه نازل شد، به رسول خدا عرض کردم: منظور از خاندان شما چه کسانی هستند که خداوند دوستی آنها را بر ما واجب کرده است؟»


پیامبر فرمود: علی و فاطمه و فرزندان آنها »

و این جواب را سه بار تکرار فرمود.

 

عترت پیامبر


و نیز امام صادق علیه السلام از پدرانش نقل می کند که روزی رسول خدا فرمود:من از میان شما می‌روم و دو چیز ارزشمند در بین شما باقی می‌گذارم: کتاب خدا و عترت و اهل بیتم.»


در این هنگام جابربن عبدالله انصاری برخاست و پرسید:یا رسول الله! عترت شما کیانند؟»


رسول خدا فرمود:علی و حسن و حسین و امامان از فرزندان حسین که نهمین آنها مهدی است که قیام خواهد نمود.»

 


 

منابع:

بحار الانوار، ج 23، باب 7، ص 104 تا 166.

بحار الانوار، ج 23، باب 13، ص 228 تا 253.

بحار الانوار، ج 25، باب 6، ص 212 تا 236.



کارناوال | راهنمای سفر

آداب و رسوم مراسم ازدواج بختیاری ها

 در میان ما ایرانیان ازدواج و آداب و رسوم آن یکی از بهترین و با ارزشترین مراسم است و در هر نقطه از این سرزمین آداب و سنن متفاوتی را در میان اقوام مختلف خواهیم دید. بر خلاف شهرهای بزرگ که روز به روز ازدواج و شادی و سرور آن کمرنگ می شود و تنها تجملات و زرق و برق بی فایده آن افزون می شود، در میان اقوام اصیل ایرانی همچون بختیاری ها، به جوانب اصلی و مهم این پیوند توجه می شود و برای آغازی شیرین و فرجامی نیکو تمامی افراد طایفه تلاش می کنند و خود را در این بزم سهیم می دانند.

از این رو کارناوال به میان اقوم بختیاری می رود  برای همراهان از مراسم ازدواج در این طایفه می گوید. مراسمی که سراسر با تعاون و یاری  افراد طایفه برگزار می شود و همه افراد خود را در برگزاری آن سهیم می دانند و اجازه تحمل سختی و فشار مالی و روحی را به پسر و دختر جوان نمی دهند تا بتوانند زندگی شیرین و بادوامی را آغاز کنند.

با 

کارناوال همراه شوید در این سفر شاد و لذت بخش.

( متاسفانه به دلیل کمبود منابع برای این مطلب در بعضی از قسمتها از تصاویری استفاده شده که به طور کامل مربوط به عنوان آن نمی باشد، پیش از ورد به ادامه مطلب پوزش ما را بپذیرید. )

آداب و رسوم بختیاری هاشنایی با ایل بختیاری

دنیای بختیاری ها، دنیایی با رنگ های شاد و صدای سرنا و ساز و دهل است.

مردمانی اصیل با زبانی شیرین، موسیقی جان نواز و فرهنگی غنی و.

مردمانی که باید به حضورشان در این سرزمین بالید؛ چرا که شیرن و غیورمردانش همیشه و در همه حال از این آب و خاک، با اقتدار و صلابت دفاع کردند .

آداب و رسوم این قوم بزرگ و عزیز ایرانی، بسیار جالب و تماشایی است که ریشه اقلیم و افکار و اعتقادات آنان دارد.

ازدواج نیز سنتی پسندیده در میان تمامی اقوام است که در اجرای مراسم آن همه با هم حضوری تماشایی و موثر دارند. بختیاری ها در اجرای مراسم ازدواج مانند دیگر مراسم بسیار هماهنگ و همراه هستند و در این شادی بزرگ همه ایل شرکت می کنند.

همراهمان باشید تا در ادامه با آداب و رسوم مراسم ازدواج بختیاری ها آشنا شویم.

در این جشن با 

رقص قوم بختیاری نیز آشنا شویم.

ایل بختیاری در جنوب غربی ایران یعنی استان های  چهار محال و بختیاری، خوزستان، لرستان، کهگیلویه و بویراحمد و اصفهان زندگی می کنند.

بختیاری ها در واقع لر هستند که به گویش بختیاری صحبت می کنند. ایل بختیاری به دو شاخه ی هفت لنگ و چهارلنگ تقسیم میشوند.

این قوم کوچ رو هستند که البته امروزه بسیاری از آن ها یکجانشین شده اند. دشت های خوزستان محلی است که کوچ روهای بختیاری تابستان را در آنجا می گذرانند و زمستان به بخش های غربی چهارمحال و بختیاری می روند.

این ایل هم مانند دیگر اقوام و مردمان آداب و رسومی خاص خودشان دارند ، یکی از این آداب و رسوم را می توان در مراسم ازدواج آن ها دید.

رسم و رسومات منحصر به فردی که از فرهنگ بر می خیزد و دانستن آن ها خالی از لطف نیست.

ایل بختیاریراسم ازدواج ایل بختیاری

پیش از مطالعه آداب و رسوم ازدواج با نحوه انتخاب همسر در میان قوم بختیاری آشنا شویم.

انتخاب همسر

در هر قوم و طایفه ای، ازدواج و آداب و رسوم آن، از بهترین و زیباترین سنت های آن هاست.

در میان بختیاری ها نیز ازدواج، مراسم و آداب خاص خود را دارد. نقش والدین در این امر بسیار مهم و پررنگ است و درواقع انتخاب کننده اصلی آنها هستند.

انتخاب همسر در میان بختیاری ها به 5 شیوه صورت می گیرد که در ادامه به آن می پردازیم.

 (البته باید متذکر شویم که این نوع انتخاب در گذشته مرسوم بوده و مراسم کدخدایی  صورت می گیرد؛ اما دیگر طبق روال گذشته سنتی برگزار نمیشود.)

بختیاری ها1 ) ازدواج ناف برون

هر گاه دختر و پسری تقریبا در یک زمان با هم به دنیا بیایند، والدین بند ناف دختر را به نام پسری که همزمان با او متولد شده می برند تا در زمان بلوغ به عقد هم درآیند. این انتخاب سرنوشت دختر و پسر را از همان بدو تولد توسط والدین مشخص می کنند و آن ها دیگر نمی توانند اعتراضی کنند و باید به این امر تن دهند حتی اگر میل باطنی آن ها به این ازدواج نباشد.

2 ) ازدواج خون بس

در هنگام نزاع میان دو طایفه بختیاری، اگر کسی کشته می شد؛ بزرگان برای جلوگیری از ادامه این خون و خونریزی، به صحبت و مذاکره می پرداختند وبرای نزدیک شدن دو طایفه، نزدیکترین دختر به قاتل را به عقد پسری از از خانواده مقتول در می آوردند و این وصلت را "خون بس" می نامیدند.

3 ) ازدواج گا به گا

اگر در خانواده عروس و داماد دختر و پسر جوانی وجود داشت، به میل خود آنها، داماد خواهر خود را به عقد آن پسر در می آورد و یا بالعکس. و به این نوع ازدواج گا به گا می گفتند و پیوندی محکم بود در میان انواع دیگر ازدواج در میان بختیاری ها.

آداب و رسوم مراسم ازدواج بختیاری ها

4 ) ازدواج فامیلی

از ریشه دارترین انواع ازدواج در این ایل می باشد. این ایل، معمولا برای دخترها و پسرهایشان همراه و همسری از ایل خود برمی گزینند و به ندرت پسر یا دختری بختیاری با غیر بختیاری ازدواج می کند. بیشتر ازدواج ها فامیلی صورت می گیرد و پسر جوانی که قصد ازدواج داشته و دختری در اقوام داشتند، نمیبایست از قوم دیگر یا یک دختر غریبه را نامزد کند.

در واقع پدر و مادر پسر انتخاب می کنند که او با کدام دختر ازدواج کند. والدین پسر درباره دختری که مناسب می دانند با بزرگان و اقوام خود م کرده و بزرگانی را از میان خود به کدخدایی(خواستگاری) دختر می فرستند واگر آن ها پاسخ مثبت بگیرند، یار دیگر با تحفه (لباس و انگشتر و حنا) به خانه دختر می روند.

5 ) ازدواج هم بهری

اگر پسری از کودکی در خانواده ای کار می کرد و امین صاحبخانه بود، او را شریک یا هم بهر می گفتند و اگر این شخص در جوانی به دختر صاحبخانه خود علاقه مند میشد، پدر دختر بدون گرفتن شیربها یا مهریه و . دخترش را به عقد او در می آورد.

آداب ازدواج بختیاری ها

گوش وَرداری

پیش از هرچیز خانواده دختر باید بدانند  که فردی قصد خواستگاری کردن از دخترشان را دارد، این اطلاع رسانی از خواستگار به خانواده دختر را گوش وَرداری  می گویند.

در ازدواج های فامیلی خواستگاری توسط پدر ومادربزرگ صورت می گیرد و اگر خواستگار غریبه باشد یکی از بانوان فامیل وظیفه گوش ورداری را البته به صورت مخفیانه به عهده گرفته و نزد پدر و مادر دختر می آید، آن ها اگر جوابشان مثبت بود، اجازه می دهند تا خانواده پسر برای خواستگاری و آداب آن اقدام کند. 

آداب و رسوم مراسم ازدواج بختیاری ها
آداب و رسوم مراسم ازدواج بختیاری ها

زون گشون (بله گفتن )

برای گرفتن پاسخ مثبت از پدر دختر، اقوام داماد هدیه ای  که اغلب یک راس قاطر را به خانه دختر می برند و اگر این هدیه را دختر و خانواده اش بپذیرند به معنی قبول درخواست آنهاست و می توانند به خواستگاری دختر بروند. هدیه زون کشون را پس از عروسی به عروس می دهند. پارچه ای هم به عنوان هدیه به عروس می دهند  که به آن "بِلِکه بندون" گفته می شود.

بختیاری ها
بختیاری ها
photo by Mahmood Raeeisi

 بله برون و دست بوسون

بعد از آن که خانواده عروس اجازه دادند، با توجه به تقویم ماه های قمری، ایام هفته، ستارهٔ سعد ونحس، عدم تداخل با ایام سوگواری ونیزعزادار نبودن طرفین، روز خوبی  را برای بله برون انتخاب می کنند و به خانواده عروس خبر می دهند. در آن روز داماد به همراه خانواده و اقوام با شادی و نواختن ساز و دهل و خواندن آوازی به نام "دوالالی " به سمت خانه عروس راهی می شوند. بختیاری ها برای بزرگان طایفه احترامی قابل توجه قائلند و در این راه بزرگان طایفه بر اسب سوارند و بقیه پای پیاده می آیند. خانواده داماد برای خانواده عروس وسایل پذیرایی و چندین راس گوسفند پیشکش می برند.

در این مراسم خانواده ها راجع به رسم و رسومات و مهریه و شیربها و . با هم صحبت می کنند و به نتیجه می رسند. پس از آنکه حاضرین با هم توافق کردند، داماد به خدمت پدر عروس می رود و دست وی رو می بوسد که به این عمل دست بوسون می گویند.

صورت جلسه ای را مبنی بر توافقات می نویسند و شناسنامه دختر را به یکی از افراد معتمد در مجلس می سپارند تا در روز عقد از وی تحویل گیرند.

برخی از طوایف در انتهای مراسم قندی را به نیت شیرین زندگی عروس و داماد می شکنند که به آن قند اِشکنون می گویند.

دوالالی

 ترانه هایی که به مناسبت مراسم ازدواج خوانده می شود دوالالی می گویند که از دو کلمه " دُوا " به معنی داماد و" لالْ " یعنی عروسک تشکیل شده و "ی " آخر یای نسبت است و ترجمه روان این کلمه عروس دامادی می شود.

در کل شعرها و نغمه هایی که در این مراسم خوانده می شوند ، هر کدام معنا و مفهوم خاص خودشان را دارند و برگرفته از آداب و سنن ازدواج بختیاری ها است.


هی هم اویذیم هم اویذیم های گل، آهای گل
هی مگوهین دیر آمــــــــــــذین، آهای گل
هی پل بونذین پل بونـدین های گل، آهای گل
هی چوانار تـــــــــرکه فلــــوس، آهای گل
هی تا بیاهه بگذرده های گــــــل، آهای گل
هی آقا دوا با عــــــــــــــــروس، آهای گل

آداب  ازدواج بختیاری ها
آداب  ازدواج بختیاری ها
photo by Mahmood Raeeisi

نامزدی

در گذشته وقتی دختر و پسر را باهم نامزد می کردند، داماد برای سر زدن و دیدن همسرش باید با دستی پر به سمت خانه پدر دختر می رفت و باید تحفه ای مثل پارچه، طلا، نقره و. را برای او می برد.

پیش از عید نوروز هم ماد و خواهر داماد "آش عیدی" که غذایی از گوشت و برنج بود به خانه ی عروس می بردند.

قالی عروس

در طول دوره نامزدی، دختر شروع می کند به بافتن یک قالی برای جهیزیه خود و تمام تلاش و دقتش را در بافت این قالیچه به کار می برد؛ چون این قالی نشان از سلیقه و هنر عروس دارد.

همه دختران بختیاری، در قالی بافی مهارت دارند و توانایی خود را در بافت فالیچه عروسی خود به زیبایی نشان می دهند.

آداب و رسوم مراسم ازدواج بختیاری ها

 زیر زونی ( زیر لفظی )

مانند بقیه شهرهای ایران بعد از نامزدی، دختر و پسر باید با هم عقد کنند. در این مراسم صدای نواختن نوازندگان محلی با ساز و دهل و سرنا  حال و هوایی خاص به مراسم می بخشد و ن دستمال بازی و ن چوب بازی می کنند و هرکس شادی خود را به نوبه خود نشان می دهد. برای آشنایی با موسیقی و رفص بختاری این مطلب را از دست ندهید : 

رقص قوم بختیاری

تمامی بزرگان و اقوام دو طرف در این جشن شرکت می کنند. سفره عقدی ساده و بی ریا که داخل آن یک جلد قرآن مجید، آینه و شمعدان، ظرفی آب، نان و پنیر و سبزی، یک ظرف عسل و تخم مرغ محلی و. می گذارند و همه دورتا دور سفره منتظر شنیدن بله از عروس هستند.

 هنگامی که عاقد صیغه عقد را می خواند عروس قبل از گفتن "بله" زیر زونی میگیرد و پس از دریافت آن، بله را می گوید. زیرزونی رسم جالبی است که این روزها در بین بیشتر ایرانی ها مرسوم است.

(مراسم عقد و عروسی معمولا در عشایر باهم صورت می گیرد).

ازدواج بختیاری ها

تهیه سوخت برای عروسی

بختیاری ها بسیار با هم متحدند و در امورات به هم کمک می کنند. چند روزی مانده به روز عروسی، جوانان طایفه برای تهیه سوخت مایحتاج پخت غذای عروسی به کوه و صحرا می روند تا هیزم تهیه کنند. جوانان داوطلب علاوه بر هیزم، برای داماد از گله داران ماست و دوغ و کره و. می گیرند.

بختیاری ها
photo by Mahmood Raeeisi

جهیزیه عروس

عروس بختیاری از خانه پدر با خود مقداری وسایل نه و لوازم زندگی می برد. از پدر خود یک راس قاطر یا مادیان گرفته و برخی ماده گاوی به دخترشان نیز می دهند .از لوازمی که عروس همراه خود می بر یک عدد بادیه مسی است برای استحمام.

آداب و رسوم مراسم ازدواج بختیاری ها
photo by Mahmood Raeeisi

روز قبل از عروسی

خانواده داماد روز قبل از عروسی به خانه پدر دختر بارو بنشن می فرستند و به آن "باروزی" می گویند.

صبح روز عروسی نیز داماد در میان طایفه خود به جمع آوری "اوزی " پرداخته؛ اوزی کمک اقوام و بستگان برای شروع زندگی دو جوان است که اغلب گوسفند و بز هدیه می کردند و پس از  آن  اقوام داماد با پایکوبی و شادی به سمت خانه عروسشان می روند و دختران و ن طایفه آواز "دوالایی" می خوانند قبل زا آنکه به خانه عروس رسند. خانواده عروس که منتظر میهمانان خود هستند با شنیدن صدای توشمال ها(نوازنده ها) به پیشواز خانواده داماد می آیند و آن ها را به خانه هدایت می کنند.

 

عروس برون

شادی و سرور این قوم در هنگام مراسم ازدواج، چند روزی طول می کشد و در این جشن مراسم جالبی دارند و تمام طایفه در این مراسم شرکت می کنند پسرها ترکه بازی  و سوارکاری می کند. تا پیش از وقت ناهار رقص های محلی و بازی های سنتی قومشان را باهم اجرا می کنند و در این جشن سنگ تمام می گذارند.

بختیاری ها
بختیاری ها
photo by Mahmood Raeeisi
آداب و رسوم مراسم ازدواج بختیاری ها
photo by Mahmood Raeeisi

کمربستن برای عروس

پیش از حرکت عروس و سوار شدن او بر اسب، مقداری قند داخل یک پارچه می گذارند و آن را توسط برادر عروس به کمر عروس می بندند و عروس را براسب می کنند و جلوی عروس به نیت اینکه فرزند اولش پسر باشد ، پسر بچه ای 8-9 ساله را می نشانند.

در میان راه داماد حرکات مخصوص خود را برروی اسب اجرا می کند برای مراسم جذاب سراندازی آماده می شود.

بختیاری ها
بختیاری ها

سرانداز یا ری برقه

سواربازی و مراسم سراندازی داماد مراسمی است که شور و هیجان خاصی دارد. برای این مراسم بهترین اسب موجود در طایفه را برای داماد آماده می کنند تا پیروز میدان باشد.

داماد که سوار بر اسب است با اسب سواران همراه خود به نزدیکی عروس که او نیز سوار بر اسب است می آیند.

سواران به دو گروه تقسیم می شوند و گروهی به نزد عروس و گروهی دیگر نزد داماد می روند. عروس پارچه ای بر دست دارد و بالای سر نگه می دارد و به همراه سورارن گروه خود به سمت خانه داماد می رود، داماد نیز به دنبالشان و باید دستمال را از دست عروس برباید. داماد در این میدان با اسب خود تاخت و تاز می کند و مردم را با حرکات نمایشی خود به وجد می آورد و با مهارت دستمال در دست عروس را از وی میگیرد و فرار می کند. سواران همراه عروس به دنبال او می روند تا دستمال عروس را پس بگیرند. اما همراهان عروس راه را براو می بندند؛ اما داماد باید اینجا خود را نشان دهد و راه خود را باز کند و پیش طایفه خود و همسرش اعتبار کسب کند.

در میان راه حرکت عروس، چوپانانی که در مسیر حضور دارند، قوچی را به نیت فرزند پسر برای عروس به جلوی عروس می آورند و داماد با بکب از وابستگانش به چوپان هدیه یا وجه نقدی را تقدیم می کنند.

بختیاری ها
photo by Mahmood Raeeisi
بختیاری ها

ورود به چادر یا خانه داماد ، گِرزَنون

برای بردن عروس یه خانه بخت، جلوی عروس سواران تیرانداری می کنند و حرکات نمایشی با اسب اجرا می کنند و با نواختن و خواندن نواهای شادی او را به منزل همسرش می رسانند.

عروس به خانه داماد می رسد؛ اما از رفتن به داخل خانه خودداری می کند، در این مرحله خانواده داماد باید خلعتی را که معمولا گوسفند یا بره ای است را باید به عروس پیشکش کند تا وی وارد منزل داماد شود.

گوسفندی را جلوی پای عروس قربان می کنند و باید برای شگون و خیر وبرکت خون حیوان کفش عروس را رنگین کند.

به این مراسم گِرزَنون می گویند.

آداب  ازدواج بختیاری ها

ورود به حجله 

حجله یا چادری سفید را به نیت سفید بختی برای عروس تدارک می بینند و آتشی را درکنار چادر است که عروس باید گرد آن بچرخد و داماد که کنار آتش دیگری ایستاده و در دستمالی هفت تخم مرغ گذاشته و آن را بر سر عروس و همراهانش می ریزد و بعد با همسرش وارد حجله می شود.
اینجا ساقدوش داماد پدرش می باشد و در حجله عروس و داماد را دست به دست هم می دهد.

آداب  ازدواج بختیاری ها
photo by Mahmood Raeesi

روگشون

بعد از پذیرایی و صرف ناهار یا شام، نوبت مراسم روگشون است که عروس برای اولین بار صورت خود را به میهمانان نشان میدهد و بهمین علت به  آن ری گشون یا روگشون می گویند. پس از آن میهمانان با توجه به استطاعت خود هدیه ای را به عروس می بخشند و عروس نیز در جواب این محبت هدیه ی را به آنها می دهد. اگر هدیه را مردی تقدیم کند، وی از عروس یک جفت جوراب و یک دستمال مردانه می گیرد؛ و اگر بانو باشد، عروس به او جوراب و روسری هدیه می کند.

آش دم بردگونی

فردای شب عروسی خانواده دختر، غذایی را تهیه و تدارک دیده و به سمت خانه داماد می روند و غذا را تقدیم می کنند تا در خانه داماد صرف شود و به آن آش بردگونی می گویند.

بختیاری ها

پاگشون

اقوام عروس و داماد پس از گذشت چند شب از عروسی، آنها را صرف شام یا ناهار دعوت کرده و هدیه ای را بنا بر وسع مالی خود به زوج تازه می دهند و ازین پس زندگی مشترک زوج جوان آغاز می شود

رقص بختیاری ها
بختیاری هاچنین بختیاری ها برای سنتی دیرینه و مقدس چون ازدواج تدارک می بینند و آن را ارج می نهند و همه طایفه برای شروع زندگی مشترک دو جوان تلاش می کنند و خود را در همه امور فامیلی و طایفه ای خود شریک دانسته و همیشه و همه جا حامی هم هستند. با دادن هدایای مختلف در طول مراسم عروسی، فشار مالی و استرس های موجود را از عروس و داماد می کاهند تا برای زندگی تازه خود با آسودگی بی اندیشند و زیر بار فشارهای سنگین مالی نروند.

تا به حال به مراسم عروسی بختیاری ها دعوت شده اید؟ نظرتان را راجع به مراسم عروسی های سنتی با ما در میان بگذارید.

مشاهده نسخه اصلی این صفحهAMP Page


د از آن در پیش رنجورش نشاند

رنگ روی و نبض و قاروره بدید

هم علاماتش هم اسبابش شنید

گفت هر دارو که ایشان کرده‌اند

آن عمارت نیست ویران کرده‌اند

بی‌خبر بودند از حال درون

استعیذ الله مما یفترون

دید رنج و کشف شد بروی نهفت

لیک پنهان کرد وبا سلطان نگفت

رنجش از صفرا و از سودا نبود

بوی هر هیزم پدید آید ز دود

دید از زاریش کو زار دلست

تن خوشست و او گرفتار دلست

عاشقی پیداست از زاری دل

نیست بیماری چو بیماری دل

علت عاشق ز علتها جداست

عشق اصطرلاب اسرار خداست

عاشقی گر زین سر و گر زان سرست

عاقبت ما را بدان سر رهبرست

هرچه گویم عشق را شرح و بیان

چون به عشق آیم خجل باشم از آن

گرچه تفسیر زبان روشنگرست

لیک عشق بی‌زبان روشنترست

چون قلم اندر نوشتن می‌شتافت

چون به عشق آمد قلم بر خود شکافت

عقل در شرحش چو خر در گل بخفت

شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت

آفتاب آمد دلیل آفتاب

گر دلیلت باید از وی رو متاب

از وی ار سایه نشانی می‌دهد

شمس هر دم نور جانی می‌دهد

سایه خواب آرد ترا همچون سمر

چون برآید شمس انشق القمر

خود غریبی در جهان چون شمس نیست

شمس جان باقیست کاو را امس نیست

شمس در خارج اگر چه هست فرد

می‌توان هم مثل او تصویر کرد

شمس جان کو خارج آمد از اثیر

نبودش در ذهن و در خارج نظیر

در تصور ذات او را گنج کو

تا در آید در تصور مثل او

چون حدیث روی شمس الدین رسید

شمس چارم آسمان سر در کشید

واجب آید چونک آمد نام او

شرح کردن رمزی از انعام او

این نفس جان دامنم بر تافتست

بوی پیراهان یوسف یافتست

کز برای حق صحبت سالها

بازگو حالی از آن خوش حالها

تا زمین و آسمان خندان شود

عقل و روح و دیده صد چندان شود

لاتکلفنی فانی فی الفنا

کلت افهامی فلا احصی ثنا

کل شیء قاله غیرالمفیق

ان تکلف او تصلف لا یلیق

من چه گویم یک رگم هشیار نیست

شرح آن یاری که او را یار نیست

شرح این هجران و این خون جگر

این زمان بگذار تا وقت دگر

قال اطعمنی فانی جائع

واعتجل فالوقت سیف قاطع

صوفی ابن الوقت باشد ای رفیق

نیست فردا گفتن از شرط طریق

تو مگر خود مرد صوفی نیستی

هست را از نسیه خیزد نیستی

گفتمش پوشیده خوشتر سر یار

خود تو در ضمن حکایت گوش‌دار

خوشتر آن باشد که سر دلبران

گفته آید در حدیث دیگران

گفت مکشوف و بی‌غلول

بازگو دفعم مده ای بوالفضول

پرده بردار و گو که من

می‌نخسپم با صنم با پیرهن

گفتم ار عریان شود او در عیان

نه تو مانی نه کنارت نه میان

آرزو می‌خواه لیک اندازه خواه

بر نتابد کوه را یک برگ کاه

آفتابی کز وی این عالم فروخت

اندکی گر پیش آید جمله سوخت

فتنه و آشوب و خون‌ریزی مجوی

بیش ازین از شمس تبریزی مگوی

این ندارد آخر از آغاز گوی

رو تمام این حکایت بازگوی





مولوی دفتر اول بخش۶

بردن پادشاه طبیب را بالای سر بیمار تا او را ببیند


 

یکی سیرت نیکمردان شنو

اگر نیکبختی و مردانه رو

که شبلی ز حانوت گندم فروش

به ده برد انبان گندم به دوش

نگه کرد و موری در آن غله دید

که سرگشته هر گوشه‌ای می‌دوید

ز رحمت بر او شب نیارست خفت

به مأوای خود بازش آورد و گفت

مروت نباشد که این مور ریش

پراکنده گردانم از جای خویش

درون پراکندگان جمع دار

که جمعیتت باشد از روزگار

چه خوش گفت فردوسی پاک زاد

که رحمت بر آن تربت پاک باد

میازار موری که دانه‌کش است

که جان دارد و جان شیرین خوش است

سیاه اندرون باشد و سنگدل

که خواهد که موری شود تنگدل

مزن بر سر ناتوان دست زور

که روزی به پایش در افتی چو مور

درون فروماندگان شاد کن

ز روز فروماندگی یاد کن

نبخشود بر حال پروانه شمع

نگه کن که چون سوخت در پیش جمع

گرفتم ز تو ناتوان تر بسی است

تواناتر از تو هم آخر کسی است



حکایت ۱۴ بوستان سعدی



 

تاکی به تمنای وصال تو یگانه

اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه

خواهد به سر آید، شب هجران تو یانه؟

ای تیر غمت را دل عشاق نشانه

جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه

رفتم به در صومعهٔ عابد و زاهد

دیدم همه را پیش رخت راکع و ساجد

در میکده رهبانم و در صومعه عابد

گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد

یعنی که تو را می‌طلبم خانه به خانه

روزی که برفتند حریفان پی هر کار

زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار

من یار طلب کردم و او جلوه‌گه یار

حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار

او خانه همی جوید و من صاحب خانه

هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو

هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو

در میکده و دیر که جانانه تویی تو

مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو

مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه

بلبل به چمن زان گل رخسار نشان دید

پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید

عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید

یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید

دیوانه منم من که روم خانه به خانه

عاقل به قوانین خرد راه تو پوید

دیوانه برون از همه آیین تو جوید

تا غنچهٔ بشکفتهٔ این باغ که بوید

هر کس به زبانی صفت حمد تو گوید

بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه

بیچاره بهائی که دلش زار غم توست

هر چند که عاصی است ز خیل خدم توست

امید وی از عاطفت دم به دم توست

تقصیر خیالی به امید کرم توست

یعنی که گنه را به از این نیست بهانه




»اثر شیخ بهایی (ره) مخمس


دل خوش از آنیم که حج میرویم

غافل از آنیم که کج میرویم

کعبه به دیدار خدا میرویم 

او که همینجاست کجا میرویم

حج بخدا جز به دل پاک نیست

شستن غم از دل غمناک نیست

دین که به تسبیح و سر و ریش نیست

هرکه علی گفت که درویش نیست
صبح به صبح در پی مکر و فریب

شب همه شب گریه و امن یجیب



++++شاعر حسین عبدی پور++++


دل به دنیا در نبندد هوشیار

ای که دستت می‌رسد کاری بکن

پیش از آن کاز تو نیاید هیچ کار

اینکه در شهنامه‌ها آورده‌اند

رستم و رویینه‌تن اسفندیار

تا بدانند این خداوندان ملک

کز بسی خلق است دنیا یادگار

این همه رفتند و مای شوخ چشم

هیچ نگرفتیم از ایشان اعتبار

ای که وقتی نطفه بودی بی‌خبر

وقت دیگر طفل بودی شیرخوار

مدتی بالا گرفتی تا بلوغ

سرو بالایی شدی سیمین عذار

همچنین تا مرد نام‌آور شدی

فارس میدان و صید و کارزار

آنچه دیدی بر قرار خود نماند

واین چه بینی هم نماند بر قرار

دیر و زود این شکل و شخص نازنین

خاک خواهد بودن و خاکش غبار

گل بخواهد چید بی‌شک باغبان

ور نچیند خود فرو ریزد ز بار

این همه هیچ است چون می‌بگذرد

تخت و بخت و امر و نهی و گیر و دار

نام نیکو گر بماند ز آدمی

به کاز او ماند سرای زرنگار

سال دیگر را که می‌داند حساب؟

یا کجا رفت آن که با ما بود پار؟

خفتگان بیچاره در خاک لحد

خفته اندر کلهٔ سر سوسمار

صورت زیبای ظاهر هیچ نیست

ای برادر سیرت زیبا بیار

هیچ دانی تا خرد به یا روان

من بگویم گر بداری استوار

آدمی را عقل باید در بدن

ور نه جان در کالبد دارد حمار

پیش از آن کاز دست بیرونت برد

گردش گیتی زمام اختیار

گنج خواهی، در طلب رنجی ببر

خرمنی می‌بایدت، تخمی بکار

چون خداوندت بزرگی داد و حکم

خرده از خردان مسکین در گذار

چون زبردستیت بخشید آسمان

زیردستان را همیشه نیک دار

عذرخواهان را خطاکاری ببخش

زینهاری را به جان ده زینهار

شکر نعمت را نکویی کن که حق

دوست دارد بندگان حقگزار

لطف او لطفیست بیرون از عدد

فضل او فضلیست بیرون از شمار

گر به هر مویی زبانی باشدت

شکر یک نعمت نگویی از هزار

نام نیک رفتگان ضایع مکن

تا بماند نام نیکت پایدار

ملکبانان را نشاید روز و شب

گاهی اندر خمر و گاهی در خمار

کام درویشان و مسکینان بده

تا همه کارت بر آرد کردگار

با غریبان لطف بی‌اندازه کن

تا رود نامت به نیکی در دیار

زور بازو داری و شمشیر تیز

گر جهان لشکر بگیرد غم مدار

از درون خستگان اندیشه کن

وز دعای مردم پرهیزگار

منجنیق آه مظلومان به صبح

سخت گیرد ظالمان را در حصار

با بدان بد باش و با نیکان نکو

جای گل گل باش و جای خار خار

دیو با مردم نیامیزد مترس

بل بترس از مردمان ار

هر که دد یا مردم بد پرورد

دیر زود از جان بر آرندش دمار

با بدان چندان که نیکویی کنی

قتل مار افسا نباشد جز به مار

ای که داری چشم عقل و گوش هوش

پند من در گوش کن چون گوشوار

نشکند عهد من الا سنگدل

نشنود قول من الا بختیار

سعدیا چندان که می‌دانی بگوی

حق نباید گفتن الا آشکار

هر که را خوف و طمع در کار نیست

از ختا باکش نباشد وز تتار

دولت نوئین اعظم شهریار

باد تا باشد بقای روزگار

خسرو عادل امیر نامور

انکیانو سرور عالی تبار

دیگران حلوا به طرغو آورند

من جواهر می‌کنم بر وی نثار

پادشاهان را ثنا گویند و مدح

من دعایی می‌کنم درویش‌وار

یارب الهامش به نیکویی بده

وز بقای عمر برخوردار دار

جاودان از دور گیتی کام دل

در کنارت باد و دشمن بر کنار


شماره ۲۸ قصیده 

در مدح امیر انکیانو






آیت الله بهجت فرمودند:گشتیم و گشتیم و بالاخره ذکری بالاتر از ذکر »»»صلوات پیدا نکردیم


دستور ایشان به سالکان راه الهی و معنویت این بود که در برنامه عملی روزانه کمتر از ۴۰۰ صلوات نفرستند

زیرا افرادی هست که بالاتر از ۱۰۰۰بار بلکه ۳۰۰۰بار و گاها بدون شمارش صلوات میفرستند


کاش ما لا اقل روزی صد صلوات به نیت سلامتی و ظهور امام زمان میفرستادیم


لیکن ما دنبال راحتی های دگریم


حالا که دانستیم برترین ذکر چیست آیا وقت توبه فرانرسیده!؟

آیا وقت صلواتی شدن و نورانی شدن نشده؟!


آیا وقت فرار از گناه و آشتی با امام زمان نشده؟!



فقط از خودمان بپرسیم.:پس کی بیدار خواهیم شد!!!



دانشمندان علم درآیه و گروهی از متخصصین علم حدیث، تصریح کرده اند که حدیث های نقل شده در کتاب های اهل سنّت – کتابهای صحیح، مسند و غیره – در مورد حضرت مهدی علیه السلام متواتر است. 

ما با توجه به کثرت آنان و جهت اختصار، تنها تعدادی از آنها را نام می بریم:

۱ – بربهاری، بزرگ حنبلیها و عالم دوران خویش (متوفای ۳۲۹)

شیخ حمّود تویجری در کتابش به نام الاحتجاج بالاثر علی من انکر المهدی المنتظر» ص ۲۸ گوید که، بربهاری در کتاب خود شرح السنه» تحت عنوان ایمان به فرود آمدن عیسی بن مریم علیه السلام» می نویسد: او فرود می آید . . . و پشت سر قائم آل محمّدصلی الله علیه وآله وسلم نماز می گذارد».

پوشیده نیست که واژه ایمان» یعنی: اعتقاد. پس بر پایه حدیث آحاد، نمی توان اعتقادی را بر پا داشت.

۲ – محمّد بن حسین آبری شافعی (متوفای ۳۶۳)

در کتابش به نام مناقب الشافعی» گوید: اخبار وارده از مصطفی (صلی اللَّه علیه و آله و سلم) متواتر و از راویان بسیار زیادی نقل شده است که مهدی می آید، او از خاندان پیامبر (صلی اللَّه علیه [و آله و سلم) است. هفت سال سلطنت می یابد، زمین را از عدل پر می کند، با عیسی خروج می نماید، و برای کشتن دجّال او را یاری می دهد».

این مطلب را قرطبی مالکی در کتاب التذکره» ص ۷۱ و مزّی در کتاب تهذیب الکمال» ج ۲۵، ص ۱۴۶، ش ۵۱۸۱، در شرح حال محمّد بن خالد جندی»، و ابن قیّم» در کتاب المنار المنیف» ص ۱۴۲، ح ۳۲۷، و افراد دیگری از آبری، نقل کرده اند.

۳ – قرطبی مالکی (متوفای ۶۷۱)

در کتاب التذکره» سخن آبری را – که قبلاً آوردیم – نقل کرده و بیان او را در صحیح دانستن حدیث های پیرامون حضرت مهدی علیه السلام، تأیید کرده است، و به سخن حافظ حاکم نیشابوری احتجاج کرده که گوید: و حدیث های روایت شده از پیامبر (صلی اللَّه علیه [و آله و سلم) در نصّ بر قیام مهدی از خاندانش، که از فرزندان فاطمه است، ثابت می باشد».(۱) و در تفسیر خود الجامع الاحکام القرآن» در تفسیر آیه ۳۲ سوره مبارکه توبه چنین آوره است: اخبار صحیح بر این که مهدی از خاندان پیامبر (صلی اللَّه علیه [و آله و سلم) است، متواتر می باشد».(۲)

۴ – حافظ متقن، جمال الدین المزی (متوفای ۷۴۲)

گفته آبری را – که قبلاً ذکر شد – در متواتر بودن حدیث های پیرامون حضرت مهدی علیه السلام، به عنوان دلیل و برهان آورده، و متعرّض مطلبی از او نشده، بلکه آن را از جمله مسلّمیّات به شمار آورده است.(۳)

۵ – ابن قیّم (متوفای ۷۵۱)

نیز سخن آبری را تأیید و روایات پیرامون حضرت مهدی علیه السلام را به چهار دسته: صحیح، حسن، غریب و موضوع تقسیم کرده است.(۴)

بدیهی است که تنها مجموعه روایات صحیح و حسن، با آن تعداد زیاد و گسترده، برای اثبات تواتر این روایات کافی است.

۶ – ابن حجر عسقلانی (متوفای ۸۵۲)

متواتر بودن حدیث ها را از دیگران نقل(۵) و بدین گونه تأیید می کند: و در نماز خواندن عیسی علیه السلام پشت سر مردی از این امت و قرار داشتن آن در آخر امان و نزدیک به قیامت، دلیلی است بر درستی کلامی که گویند:

إنَّ الإرضَ لا تَخْلُو مِنْ قائِمٍ لِلَّهِ بحجهٍ(۶)؛ هیچگاه زمین از حجت خدا که قائم به امر باشد خالی نخواهد بود».

۷ – شمس الدین سخاوی (متوفای ۹۰۲)

چند تن از دانشمندان، اعلام کرده اند که سخاوی از کسانی است که به تواترِ حدیث هایی پیرامون مهدی تصریح کرده است. چنانکه ابو الفیض غماری می گوید که علاّمه شیخ محمّد عربی فاسی در کتابش المقاصد»، و محقق ابو زید عبد الرحمن بن عبد القادر فاسی در کتاب مبهج المقاصد»، این مطلب را به سخاوی نسبت داده اند.(۷)

همچنین ابو عبد اللَّه محمّد بن جعفر کتانی (متوفای ۱۳۴۵) در کتاب نظم المتناثر من الحدیث المتواتر» ۲۲۶ / ۲۸۹، این عقیده را از سخاوی نقل کرده است.

۸ – سیوطی (متوفای ۹۱۱)

به نوشته غماری شافعی، او در کتابهایش از جمله الفوائد المتکاثره فی الاحادیث المتواتره» و الازهار المتناثره» به تواترِ حدیث های پیرامون حضرت مهدی تصریح کرده است.(۸)

۹ – ابن حجر هیثمی (متوفای ۹۷۴)

از عقیده مسلمانان در مورد ظهور حضرت مهدی علیه السلام بسیار دفاع کرده، و به تواترِ حدیث های آن تصریح دارد.(۹)

۱۰ – متّقی هندی (متوفای ۹۷۵)

مؤلف کتاب کنز العمّال»، در کتابش البرهان فی علامات مهدی آخر امان» با دلیل و برهان، از عقیده به امام زمان علیه السلام دفاع کرده است.

و یکی از مهمترین بخشهای این کتاب، چهار فتوایی است که بر ردّ منکرین ظهور حضرت مهدی علیه السلام از علمای چهار فرقه اصلی اهل سنّت، نقل کرده است. آنان عبارتند از: ابن حجر هیثمی شافعی، شیخ احمد ابی السّرور بن صبا حنفی، شیخ محمّد بن محمّد خطابی مالکی، و شیخ یحیی بن محمّد حنبلی.

متّقی گوید: این چهار نفر از علمای اهل مکه و فقهای مسلمین بر چهار مذهب می باشند، و هر کس به فتواهای ایشان مراجعه کند، علم یقین پیدا می کند که همگی آنان بر تواتر حدیث های پیرامون حضرت مهدی علیه السلام متّفقند، و منکرینِ این باور را مستوجب مجازات می دانند، و چنین تصریح کرده اند که ضرب، تأدیب و اهانت او واجب است، تا این که به کوری چشم او به تعبیر آنان به حق برگردد، و در غیر این صورت خونش باید ریخته شود.(۱۰)

۱۱ – محمّد رسول برزنجی شافعی (متوفای ۱۱۰۳)

به تواتر حدیث های مربوط به حضرت مهدی علیه السلام تصریح کرده، گوید: حدیث های وجود مهدی و قیامش در آخر امان و این که از خاندان رسول اللَّه (صلی اللَّه علیه [و آله و سلم) و از فرزندان فاطمه (رضی اللَّه عنها) می باشد، به حدّ تواتر معنوی رسیده، و انکار آنها معنا ندارد».(۱۱)

۱۲ – شیخ محمّد بن قاسم بن محمّد جسوس (متوفای ۱۱۸۲)

کتانی در کتاب نظم المتناثر» تصریح او را به تواتر حدیث های مهدویت نقل کرده است.(۱۲)

۱۳ – ابو العلاء عراقی فاسی (متوفای ۱۱۸۳)

او کتابی درباره حضرت مهدی علیه السلام نوشته است. و در کتاب نظم المتناثر من الحدیث المتواتر» تصریح او به تواتر این حدیث ها، نقل شده است.(۱۳)

۱۴ – شیخ سفارینی حنبلی (متوفای ۱۱۸۸)

قنوجی نقل می کند که او در کتابش به نام اللوائح» قائل به تواتر حدیث های مربوط به حضرت مهدی علیه السلام است.(۱۴)

۱۵ – شیخ محمّد بن علی صبّان (متوفای ۱۲۰۶)

او، تواتر حدیث های پیرامون حضرت مهدی علیه السلام را از ابن حجر در کتابش الصواعق المحرقه» و از دیگران نقل و به آنها احتجاج کرده و پذیرفته است.(۱۵)

۱۶ – شوکانی (متوفای ۱۲۵۰)

کتاب معروف او به نام التوضیح فی تواتر ما جاء فی المنتظر و الدجال و المسیح» – برای پذیرش او تواتر حدیث های مربوط به حضرت مهدی علیه السلام – کافی است.

۱۷ – مؤمن بن حسن بن مؤمن شبلنجی (متوفای ۱۲۹۱)

وی به تواتر اخبار حضرت مهدی علیه السلام تصریح دارد، با تأکید بر این که ایشان از اهل البیت علیهم السلام می باشد.(۱۶)

۱۸ – احمد زینی دهلان (مفتی شافعی ها، متوفای ۱۳۰۴)

حدیث های حضرت مهدی علیه السلام را به فراوانی، توصیف کرده و گوید: کثرت راویان آنها که یکدیگر را تقویت می کنند، به گونه ای است که افاده قطعیّت می کند».(۱۷)

توجه دارید که قطعیّت در حدیث، با تواتر حاصل می شود.

۱۹ – سید محمّد صدیق حسن قنوجی بخاری (متوفای ۱۳۰۷)

درباره حدیث های پیرامون حضرت مهدی علیه السلام گوید: حدیث های نقل شده در این مورد، با همه اختلافهایش، بسیار زیاد است، به گونه ای که به حدّ تواتر می رسد».(۱۸)

۲۰ – ابو عبد اللَّه محمّد بن جعفر کتانی مالکی (متوفای ۱۳۴۵)

پس از نقل بعضی قولها در مورد تواتر حدیث های مهدویت، گوید: نتیجه این که حدیث های وارده در مورد مهدی منتظر، متواتر است».(۱۹)

البته دیگرانی هم هستند که بازگویی گفته های همه آنان دراین مختصر، امکان پذیر نیست، و تعدادی از پژوهشگران، راویان این حدیث ها را از قرن سوم هجری تا به امروز مورد بررسی و تحقیق قرار داده اند.(۲۰)

در اینجا بایستی به گفته مهم استاد بدیع امان سعید نورسی (یکی از علمای بزرگ اهل سنّت در اوائل قرن چهاردهم هجری) اشاره کنیم، او می گوید: در سراسر دنیا، هیچ گروهی هم جهت، شریف و بزرگوار که به شرافت و منزلت اهل البیت [علیهم السلام برسد، وجود ندارد. هیچ قبیله ای نمی تواند خود را به درجه یک زبانی و پیوستگی محکم قبیله اهل البیت [علیهم السلام برساند. هیچ مجموعه و جماعتی نورانی تر از جمع خاندان اهل البیت [علیهم السلام یافت نمی شود.

آری! به درستی اهل البیت [علیهم السلام از روح حقیقت قر آنی تغذیه و از سرچشمه آن نوشیده و به نور ایمان و شرف اسلام، روشنایی یافته اند، و لذا به کمالات عروج کرده، صدها قهرمان بی نظیر و یکتا به دنیا آوردند، و هزاران پیشوا و الگو برای رهبری امت، تقدیم داشتند. و بدون تردید برای عظیم ترین و بزرگترین فرمانده خود مهدی، عدالت کامل، و حقانیت او را برای احیای شریعت محمدی،

و حقیقت قرآن و سنّت و تطبیق و اجرای آنها را در دنیا، آشکار و نمایان خواهند کرد.

و این امری در نهایت خرد ورزی است، اضافه بر این که در منتهای وم و ضرورت بوده، و بلکه ضرورت و مقتضای همه آئین های زندگی اجتماعی است».(۲۱)











حقیر نکاتی رو عرض کنم مختصر اندکی مفصل؛:آن هم اینست که  گهگاهی چه در رسانه چه در بعضی جاها  میبینیم و مشاهده میکنیم  یک عده آدم  جاهل(قاصر و یا مقصر) و کم عقل با در دست داشتن امکانات و تجهیزات و تبلیغات رسانه ای  القا میکنن که عقیده به مهدی از تفکرات شیعه است.و قضیه رو جوری با آب و تاب و تنش  بد جلوه میدن که گویی الان آسمون به زمین خواهد آمد و کسی که بدون علم و آکاهی پای برنامه هایشان مینشیند میگوید بله حق با اینهاست و چه عجب.شما کجا بودید وجدانن.و 

کم کم شک و شبهه مغز طرف درگیر بین دو جبهه میشه و این بدبخت نمیاد تحقیق کنه و مرگ بهش مهلت نمیده و با حالت شک و تحیر و دودلی از دنیا میره و عاقبتش هم الله اعلم

کید شیطان هم همینه.شک و شبهه در دین انداختن.

آن هم برای مغز عوام که حتی وضوی صحیح بلد نیست و اگر هم بلده واقف به احکام آن نیست.

و حال آنکه شما خواننده محترم باید بدانی که عقیده به مهدی موعود جزو عقاید قطعی تمام مذاهب اسلامی است و این مطلب اثبات شده ای است و از روز روشن آشکارتر و از خورشید پرفروغ تر است.  از طرف دیگه بعضی از جوانان تشیع بدون علم و آگاهی به مذهب تشیع سریعا متزل میشوند و تحت تاثیر گفته های افراد شیطان صفت و پلید که به حق دشمنان خدا و دشمنان رسول خدا و اهل بیت ایشانند٬ واقع میشوند‌‌.

علت چیست؟علت این است که ما خود را از حیث اعتقادی محکم بار نیاوردیم.

اگر به بار می آوردیم کسی جرأت شبهه افکنی در دین نداشت و شبهه افکنان را با تیرهای حق(آیات روایات) یا هدایت میکردیم یا اینکه اتمام حجت میکردیم با آنها


پس خیلی نیاز به کار داریم خصوصا در زمینه منجی و مصلح جهانی و موعود شناسی و مهدویت که همه در اصل یک مبحث میباشد 

و هر مومن متدینی باید آنها را در قلب و مغز و اعماق جانش بسپارد تا از یاران آگاه و با بصیرت  امام عصر باشد 

چون روایت داریم  اگر امام را نشناسیم و بمیریم٬به مرگ جاهلیت و کفر مرده ایم.پس بر ما خصوصا شیعیان ٬امام شناسی واجب میباشد ‌.

چقدر قبیحه ادعای پیروی امام زمان بکنیم ولی ذره ای با او آشنا نباشیم.

آشنایی به این نیست که بدانیم او امام دوازدهم است و نام پدرش و مادرش را بدانیم.بلکه قضیه فراتر از اینهاست 

پس هنوز کار داریم و خیلی باید کوشش کنیم تا به مرتبه یاریگر راه  او برسیم و به معنای واقعی کلمه سرباز او بشویم نه اینکه سربار او.ببین تفاوت ره ز کجا تا به کجاست

پس حیات واقعی ما در شناخت امام عصر (عج) میباشد

ان تنصروا الله ینصرکم آیه ۷ سوره محمد(ص)

اگر دین خدا را یاری کردید٬خدا هم یاریتان میکند

توصیه میشود با آگاهی کامل از مذهب اهل بیت علیهم السلام  با (((((( مراعات حفظ وحدت))))))دفاع کنیم و تمام  نقشه های دشمنان که به سستی تار عنکبوته /هر چند ما مسلمانان از که القائات شیطانی دشمن  کوه ساخته ایم  است/  را نقش برآب کنیم  ان شا الله

جهت حصول موفقیت فقط نیاز به   اندکی صبر و حوصله و دقت و تأنی خصوصا مشروط بر ((( م با کارشناسان و متخصصان و کار آگاهان  دینی)))میباشد


در حالی که حدود ۶۰۰۰روایت و حدیث درباره مهدویت هم در کتب شیعه و هم در کتب اهل سنت موجود است

هرچند عده ای مغرضانه و یا ناخواسته ایراد به این عقاید میگیرند.شک نکنید کسی که ایراد به عقیده شکوهمند مهدویت میگیرد دو حال برای او ممکن است

یا اینکه جاهل به قضیه است که خدا هدایت گر واقعی است

یا اینکه از عوامل دشمن است که اکثرا از این حربه استفاذه میکنند و مقابله با این ها نیاز به علم و آگاهی خاص دارد

ولی هرکجا چنین افرادی را مشاهده‌‌ کردین سعی نکنید وارد بحث بشوید چون کسی که خودش رو زده بخواب نمیشه از خواب بیدارش  کرد

ان الباطل کان زهوقا

قطعا هر چیز باطلی پایدار نخواهد ماند(رفتنی و زائل شدنی است)

ما که بر حقیم از چه باک داشته باشیم!!!!؟؟؟؟


هر چند شاعر خوش سروده:

چراغی کایزد منان فروزد

هرآنکس پف کند ریشش بسوزد


آیه ای نورانی و عظیم مناسب این شأن و مجال  حال::::::::::::یریدون لیطفئوا نور الله بافواهم والله متم نوره ولو کره الکافرون:::::::::::::

کافران میخواهند به وسیله (فوت)دهنهایشان نور الهی را خاموش کنند(ولی بدانند کور خوانده اند)زیرا خداوند نور خودش را به اعلا درجه نورانیت خواهد رسانید هرچند به مذاق کافران خوش نیاید

و توصیه اهل بیت(ع) حفظ عقاید و پرهیز از جدال و مدارا و تقیه میباشد تا از فتنه ها در امان باشیم

ما باید   به وسیله تقوا و اجتناب از حرام و انجام واجب خود را به مرحله ای از ایمان برسانیم که نور ایمانمان تمامی شک و دودلیها و ظلمات را محو و نابود بگرداند و بجای آن نور یقین و نور علم حقیقی و بصیرت قرار بگیرد 


امیدوارم با کلمات ناقصم مطلب را رسانده باشم

در خانه اگر کس است یک حرف بس است

مراقب خودتان باشید.التماس دعا

والسلام علی من اتبع الهدی



بسم الله الرحمن الرحیم 
مژده برای علاقه مندان علوم  غریبه 
کتابهای تخصصی *نایاب* و بسیار کاربردی  ○علوم غریبه○
 موجود میباشد که  به صورت نسخه خطی و چاپ قدیم و جدید فقط در دسترس افراد عامل عادل و متقی و با سطح معلومات کافی  با مبلغ منصفانه  در قالب فایل پی دی اف  قرار میگیرد برای عوام  معذور میباشم و عفو بفرمایند

از طریق  تلگرام این شماره
با دوستان آماده ارتباط و خدمترسانی هستم 

والسلام علیکم 09028425714


امروز خواهر کوچولوم آسمان خانم  داشت شعری از نیما یوشیج به نام پرواز رو حفظ میکرد

و بعد از مدت کمی  تمرین بالاخره این شعر رو حفظ کرد

ولی علت اینکه شعر رو حفظ کرد تنها یک چیز بود و اون هم هوش سرشار و حافظه قوی او بود و بس.از کودکی هم این نبوغ و استعداد در او هویدا بود‌.میخواد در آینده فوق تخصص جراحی بشه و با جدیت درسش رو میخونه لازم به ذکره که 

از لحاظ هوش خیلی قویه و چن وقتیه دارم کمکش میکنم تا ذهنش بارورتر و خلاق تر بشه.

تاریخ:۱۴ آذر ۹۸  

ساعت ۰۰:۰ بامداد

هومان انصاری و آسمان انصاری

یا حق


ر پیله تا به کی بر خویشتن تنی
پرسید کرم را مرغ از فروتنی

تا چند منزوی در کنج خلوتی
دربسته تا به کی در محبس تنی

در فکر رستنم ـپاسخ بداد کرم ـ
خلوت نشسته ام زیر روی منحنی

هم سال های من پروانگان شدند
جستند از این قفس،گشتند دیدنی

در حبس و خلوتم تا وارهم به مرگ
یا پر بر آورم بهر پریدنی

اینک تو را چه شد کای مرغ خانگی!

کوشش نمی کنی،پری نمی زنی؟



علی اسفندیاری (نیما یوشیج)

 

نویسنده مطلب:شیخ هومان انصاری تازه ای


رژانتین: سرزمین نقره (اسپانیایی)

آفریقای جنوبی: سرزمین بدون سرما (آفتابی) جنوبی (لاتین، یونانی)

آفریقای مرکزی: سرزمین بدون سرما (آفتابی) مرکزی (لاتین،یونانی)

آلبانی: سرزمین کوهنشینان

آلمان: سرزمین همه مردان یا قوم ژرمن (فرانسوی – ژرمنی)

آنگولا: از واژه نگولا که لقب فرمانروایان محلی بود 

اتریش: شاهنشاهی شرق (ژرمنی)

اتیوپی: سرزمین چهره سوختگان (یونانی)

ازبکستان: سرزمین خودسالارها (سغدی-ترکی-فارسی/دری)

اسپانیا: سرزمین خرگوش کوهی (فنیقی)

معنای اسم همه کشورهای دنیا را بدانید

استرالیا: سرزمین جنوبی (از لاتین)

استونی: راه شرقی (ژرمنی)

اسکاتلند:سرزمین اسکات‌ها{در لاتین قوم گائل را گویند}(لاتین)

افغانستان: سرزمین قوم افغان (فارسی)

اکوادور: خط استوا (اسپانیایی)

الجزایر: جزیره‌ها(عربی) 

السالوادور: رهایی بخش مقدس (اسپانیایی)

امارات متحده عربی: شاهزاده نشین‌های یکپارچه عربی (عربی)

اندونزی: مجمع الجزایر هند(فرانسوی)

انگلیس: سرزمین پیر استعمار (ژرمنی)

اوروگوئه: شرقی 

اوکراین: منطقه مرزی (اسلاوی)

ایالات متحده امریکا: از نام آمریگو وسپوچی دریانورد ایتالیایی

ایتالیا: شاید به معنی ایزد گوساله (یونانی)

معنای اسم همه کشورهای دنیا را بدانید

ایران: سرزمین آریایی‌ها٬ برگرفته از واژهٔ آریا» به معنی نجیب و شریف

ایرلند: سرزمین قوم ایر(انگلیسی)

ایسلند: سرزمین یخ (ایسلندی)

باهاما: دریای کم عمق یا ریشدارها(اسپانیایی)

بحرین: دو دریا (عربی)

برزیل: چوب قرمز

بریتانیا: سرزمین نقاشی شدگان (لاتین)

بلژیک: سرزمین قوم بلژ (از اقوام سلتی)، واژه بلژ احتمالاً معنی زهدان و کیسه می‌داده

بلیز: یا از نام ی دریایی به نام والاس یا از واژه‌ای بومی به معنای آب گل آلود

بنگلادش: ملت بنگال (بنگلادشی)

بوتان: تبتی تبار

بوتسوانا: سرزمین قوم تسوانا

بورکینافاسو: سرزمین مردم درستکار (از زبان‌های موره –دیولا)

معنای اسم همه کشورهای دنیا را بدانید

بولیوی: از نام سیمون بولیوار مبارز رهایی بخش آمریکای لاتین

پاراگوئه: این سوی رودخانه

پاکستان: سرزمین پاکان (فارسی /دری)

پاناما:جای پر از ماهی (زبان کوئِوا)

پرتغال: بندر قوم گال (از اقوام سلتی) (لاتین)

پورتوریکو: بندر ثروتمند (اسپانیایی)

تاجیکستان: سرزمین تاجیک‌ها (فارسی /دری)

تانزانیا: این نام از هم امیزی تانگانیگا(سرزمین دریاچه تانگا) + زنگبار است

تایلند: سرزمین قوم تای

ترکمنستان: سرزمین ترک + ایمان=ترکیمان=ترکمان= ترکمن (سرزمین تورک هایی که مسلمان شده اند)، مربوط به سده های آغازین اسلام

ترکیه: سرزمین قوی‌ها (ترکی با پسوند عربی)

جامائیکا: سرزمین بهاران

جیبوتی: شاید به پادری بافته از الیاف نخل می‌گفتند(زبان آفار)

چاد: دریاچه ( زبان بورنو)

معنای اسم همه کشورهای دنیا را بدانید

چین: سرزمین مرکزی (چینی)

دانمارک: مرز قوم "دان”؛

دومینیکن: کشور دومینیک مقدس (اسپانیایی)

روسیه: کشور روشن ها، سپیدان (شاید از ریشه سکایی”راؤش”)

روسیه سفید (بلاروس): درخشنده (روس) سفید (روسی) 

رومانی: سرزمین رومی‌ها

زلاند نو: زلاند جدید (زلاند نام یکی از استان‌های هلند به معنای دریاست)؛

ژاپن: سرزمین خورشید تابان (ژاپنی)

ساحل عاج: ساحل عاج

سریلانکا: جزیره باشکوه (سنسکریت)

جزایر سلیمان: از نام حضرت سلیمان

سوئد: سرزمین قوم "سوی”

سوازیلند: سرزمین قوم سوازی

سوئیس: سرزمین مرداب

سودان: سیاهان (عربی)

سوریه: سرزمین آشور (سامی)

سیرالئون: کوه شیر

شیلی: پایان خشکی- برف (از زبان بومی آنجا)

صحرا: بیابان (عربی)

صربستان: سرزمین قوم صرب

(یوگسلاوی: (سرزمین اسلاو های جنوب

عراق: شاید از ایراک به معنای ایران کوچک (فارسی)

عربستان سعودی: سرزمین بیابانگردان در تملک خاندان خوشبخت. واژه عرب به معنی گذرنده و بیابانگرد است، سعود یعنی خوشبخت

فرانسه: سرزمین قوم فرانک (از اقوام سلتی)

فلسطین: یکی از اسامی قدیم رود اردن

فنلاند: سرزمین قوم "فن”

فیلیپین: از نام پادشاهی اسپانیایی به نام فیلیپ

قرقیزستان: سرزمین چهل قبیله (قرقیزی)

قزاقستان: سرزمین کوچگران (قزاقی)

قطر: شاید به معنای بارانی (عربی)

کاستاریکا: ساحل غنی (اسپانیایی)

معنای اسم همه کشورهای دنیا را بدانید

کانادا: دهکده (زبان سرخپوستی”ایروکوئی”)

کلمبیا:سرزمین کلمب(کریستف کلمب)(اسپانیایی)

کنیا: کوه سپیدی (زبان کیکویو)

کویت: دژ کوچک (هندی-عربی)

گرجستان:سرزمین کشاورزان (یونانی)

لبنان:سفید (عبری)

لهستان: سرزمین قوم "له”

لیبریا: سرزمین آزادی

مجارستان: سرزمین قوم مجار (مجاری)

مراکش: مغرب؛ مصر: شهر – آبادی؛

مقدونیه: سرزمین کوه نشین‌ها، بلندنشین‌ها (یونانی)

مکزیک: اسپانیای جدید (اسپانیایی)

موریتانی: سرزمین قوم مور (لاتین) 

میکرونزی: مجمع الجزایر کوچک (فراسوی)

نروژ: راه شمال

نیجر: سیاه (لاتین)

نیجریه: سرزمین سیاه (لاتین) 

نیکاراگوئه دریای نیکارائو (نام مردم آن منطقه) – آگوئه (اسپانیایی)

واتیکان: گرفته شده از نام تپه‌ای به نام واتیکان (اتروسکی)

ونزوئلا: ونیز کوچک

ویتنام: اقوام "ویت” جنوبی (ویتنامی)

و: بیگانگان (ژرمنی)

هلند: سرزمین چوب (آلمانی)

هند: پر آب (فارسی باستان)

هندوراس: ژرفناها (اسپانیایی)

یمن: خوشبخت

یونان: سرزمین قوم "یون

نویسنده پست: شیخ هومان انصاری

 

منبع:ahmadighorve

 


انگشت شست یا ابهام

     2- انگشت - اشاره - شهادت - دشنام-  سبابه(( درزمان جاهلیت هنگام دشنام به کسی  با این انگشت به او اشاره می کردند ازاین جهت سبابه نامیده شد))

    3- انگشت وسطی : مونث اوسط - میانه - انگشت میان بنصر وسبابه

    4- انگشت بنصر : بین وسطی وکوچک - انگشت چهارم از طرف شست

    5- انگشت خنصر:انگشت کوچک دست انسان - انگشت کهین

منبع:سایت  ahmadighorve


خطبه بدون  نقطه: امام علی ع :

الحَمدُ لِلّهِ أهلِ الحَمدِ وَ أحلاهُ، وَ أسعَدُ الحَمدِ وَ أسراهُ، وَ أکرَمُ الحَمدِ وَ أولاهُ.

الواحدُ الاحدُ الأحَدُ الصَّمَدُ، لا والِدَ لَهُ وَ لا وَلَدَ.

سَلَّطَ المُلوکَ وَ أعداها، وَ أهلَکَ العُداه وَ أدحاها، وَ أوصَلَ المَکارِمَ وَ أسراها، وَ سَمَکَ السَّماءَ وَ عَلّاها، وَ سَطَحَ المِهادَ وَ طَحاها، وَ وَطَّدَها وَ دَحاها، وَ مَدَّها وَ سَوّاها، وَ مَهَّدَها وَ وَطّاها، وَ أعطاکُم ماءَها وَ مَرعاها، وَ أحکَمَ عَدَدَ الاُمَمِ وَ أحصاها، وَ عَدَّلَ الأعلامَ وَ أرساها.

الاِلاهُ الأوَّلُ لا مُعادِلَ لَهُ، وَلا رادَّ لِحُکمِهِ، لا إلهَ إلّا هُوَ، المَلِکُ السَّلام، المُصَوِّرُ العَلامُ، الحاکِمُ الوَدودُ، المُطَهِّرُ الطّاهِرُ، المَحمودُ أمرُهُ، المَعمورُ حَرَمُهُ، المَأمولُ کَرَمُهُ.

عَلَّمَکُم کَلامَهُ، وَ أراکُم أعلامَهُ، وَ حَصَّلَ لَکُم أحکامَهُ، وَ حَلَّلَ حَلالَهُ، وَ حَرَّمَ حَرامَهُ.

وَ حَمَّلَ مُحَمَّداً (صَلَّ اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) الرِّسالَةَ، وَ رَسولَهُ المُکَرَّمَ المُسَدَّدَ، ألطُّهرَ المُطَهَّرَ.

أسعَدَ اللهُ الاُمَّةَ لِعُلُوِّ مَحَلِّهِ، وَ سُمُوِّ سُؤدُدِهِ، وَ سَدادِ أمرِهِ، وَ کَمالِ مُرادِهِ. أطهَرُ وُلدِ آدَمَ مَولوداً، وَ أسطَعُهُم سُعوداً، وَ أطوَلُهُم عَموداً، وَ أرواهُم عوداً، وَ أصَحُّهُم عُهوداً، وَ أکرَمُهُم مُرداً وَ کُهولاً.

صَلاةُ اللهِ لَهُ لِآلِهِ الأطهارِ مُسَلَّمَةً مُکَرَّرَةً مَعدودَةً، وَ لِآلِ وُدِّهِمُ الکِرامِ مُحَصَّلَةً مُرَدَّدَةً ما دامَ لِالسَّماءِ أمرٌ مَرسومٌ وَ حَدٌّ مَعلومٌ.

أرسَلَهُ رَحمَةً لَکُم، وَ طَهارَةً لِأعمالِکُم، وَ هُدوءَ دارِکُم وَ دُحورَ، عارِکُم وَ صَلاحَ أحوالِکُم، وَ طاعَةً لِلّهِ وَ رُسُلِهِ، وَ عِصمَةً لَکُم وَ رَحمَةً.

اِسمَعوا لَهُ وَ راعوا أمرَهُ، حَلِّلوا ما حَلَّلَ، وَ حَرِّموا ما حَرَّمَ، وَ اعمِدوا – رَحِمَکُمُ اللهُ – لِدَوامِ العَمَلِ، وَ ادحَروا الحِرصَ، وَ اعدِموا  الکَسَلَ، وَ ادروا السَّلامَةَ وَ حِراسَةَ مُلکِ وَ رَوعَها، وَ هَلَعَ الصُّدورِ وَ حُلولَ کَلِّها وَ هَمِّها.

هَلَکَ وَ اللهِ أهلُ الاِصرارِ، وَ ما وَلَدَ والِدٌ لِلاِسرارِ، کَم مُؤَمِّلٍ أمَّلَ ما أهلَکَهُ، وَ کَم مالٍ وَ سِلاحٍ أعَدَّ صارَ لِلأعداءِ عُدَّةً وَ عُمدَةً.

اَللّهُمَّ لَکَ الحَمدُ وَ دَوامُهُ، وَ المُلکُ وَ کَمالُهُ، لااِلهَ إلّا هُوَ، وَسِعَ کُلَّ حِلمٍ حِلمُهُ، وَ سَدَّدَ کُلُّ حُکمٍ حُکمُهُ، وَ حَدَرَ کُلَّ عِلمٍ عِلمُهُ.

عَصَمَکُمُ وَ لَوّاکُم، وَ دَوامَ السَّلامَةِ أولاکُم، وَ لِلطّاعَةِ سَدَّدَکُم، وَ لِلاِسلامِ هَداکُم، وَ رَحِمَکُم وَ سَمِعَ دُعاءَکُم، وَ طَهَّرَ أعمالَکُم، وَ أصلَحَ أحوالَکُم.

وَ أسألُهُ لَکُم دَوامَ السَّلامَةِ، وَ کَمالَ السَّعادَةِ، وَ الآلاءَ الدّارَةَ، وَ الاَحوالَ السّارَّةَ، وَ الحَمدُ لِلّهِ وَحدَهُ.


خطبه بدون الف امام علی (ع) :

حَمِدتُ مَن عَظُمَت مِنَّتُهُ، وَ سَبَغَت نِعمَتُهُ، وَ سَبَقَت رَحمَتُهُ، وَ تَمَّت کَلِمَتُهُ، وَ نَفَذَت مَشیَّتُهُ، وَ بَلَغَت حُجَّتُهُ، و عَدَلَت قَضیَّتُهُ، وَ حَمِدتُ حَمَدَ مُقِرٍّ بِرُبوبیَّتِهِ، مُتَخَضِّعٍ لِعُبودیَّتِهِ، مُتَنَصِّلٍ مِن خَطیئتِهِ، مُعتَرِفٍ بِتَوحیَدِهِ، مُستَعیذٍ مِن وَعیدِهِ، مُؤَمِّلٍ مِن رَبِّهِ مَغفِرَةً تُنجیهِ، یَومَ یُشغَلُ عَن فَصیلَتِهِ وَ بَنیهِ، وَ نَستَعینُهُ، وَ نَستَرشِدُهُ، وَ نُؤمِنُ بِهِ، وَ نَتَوَکَّلُ عَلَیهِ، وَ شَهِدتُ لَهُ بِضَمیرٍ مُخلِصٍ موقِنٍ، وَ فَرَّدَتُهُ تَفریدَ مُؤمِنٍ مُتقِنٍ، وَ وَحَّدَتُهُ تَوحیدَ عَبدٍ مُذعِنٍ لَیسَ لَهُ شَریکٌ فی مُلکِهِ، وَ لَم یَکُن لَهُ وَلیٌّ فی صُنعِهِ، جَلَّ عَن مُشیرٍ وَ وَزیرٍ، وَ تَنَزَّهَ عَن مِثلٍ وَ نَظیرٍ، عَلِمَ فَسَتَرَ، وَ بَطَنَ فَخَبَرَ، وَ مَلَکَ، فَقَهَرَ، وَعُصیَ فَغَفَرَ، وَ عُبِدَ فَشَکَرَ، وَ حَکَمَ فَعَدَلَ، وَ تَکَرَّمَ وَ تَفَضَّلَ، لَم یَزَل وَ لَم یَزولَ، وَ لیسَ کَمِثلِهِ شَیءٌ، وَهُوَ قَبلَ کُلِّ شَیءٍ وَ بَعدَ کُلِّ شَیءٍ، رَبٌّ مُتَفَرِّدٌ بِعِزَّتِهِ، مَتَمَلِّکٌ بِقُوَّتِهِ، مُتَقَدِّسٌ بِعُلُوِّهِ، مُتَکَبِّرٌ بِسُمُوِّهِ لَیسَ یُدرِکُهُ بَصَرٌ، وَ لَم یُحِط بِهِ نَظَرٌ، قَویٌ، مَنیعٌ، بَصیرٌ، سَمیعٌ، علیٌّ، حَکیمٌ، رَئوفٌ، رَحیمٌ، عَزیزٌ، عَلیمٌ، عَجَزَ فی وَصفِهِ مَن یَصِفُهُ، وَ ضَلَّ فی نَعتِهِ مَن یَعرِفُهُ، قَرُبَ فَبَعُدَ، وَ بَعُدَ فَقَرُبَ، یُجیبُ دَعوَةَ مَن یَدعوهُ، وَ یَرزُقُ عَبدَهُ وَ یَحبوهُ، ذو لُطفٍ خَفیٍّ، وَ بَطشٍ قَویٍّ، وَ رَحمَةٍ موسِعَةٍ، وَ عُقوبَةٍ موجِعَةٍ، رَحمَتُهُ جَنَّةٌ عَریضَةٌ مونِقَةٌ، وَ عُقوبَتُهُ حَجیمٌ مؤصَدَةٌ موبِقَةٌ، وَ شَهِدتُ بِبَعثِ مُحَمَّدٍ عَبدِهِ وَ رَسولِهِ صَفیِّهِ وَ حَبیبِهِ وَ خَلیلِهِ، بَعَثَهُ فی خَیرِ عَصرٍ، وَ حینَ فَترَةٍ، وَ کُفرٍ، رَحمَةً لِعَبیدِهِ، وَ مِنَّةً لِمَزیدِهِ، خَتَمَ بِهِ نُبُوَّتَهُ، وَ قَوّی بِهِ حُجَّتَهُ، فَوَعَظَ، وَ نَصَحَ، وَ بَلَّغَ، وَ کَدَحَ، رَؤفٌ بِکُلِّ مُؤمِنٍ، رَحیمٌ، ولیٌّ، سَخیٌّ، ذَکیٌّ، رَضیٌّ، عَلَیهِ رَحمَةٌ، وَ تَسلیمٌ، وَ بَرَکَةٌ، وَ تَعظیمٌ، وَ تَکریمٌ مِن رَبٍّ غَفورٍ رَحیمٍ، قَریبٍ مُجیبٍ، وَصیَّتُکُم مَعشَرَ مَن حَضَرَنی، بِتَقوی رَبِّکُم، وَ ذَکَّرتُکُم بِسُنَّةِ نَبیِّکُم، فَعَلَیکُم بِرَهبَةٍ تُسَکِّنُ قُلوبَکُم، وَ خَشیَةٍ تَذری دُموعَکُم، وَ تَقیَّةٍ تُنجیکُم یَومَ یُذهِلُکُم، وَ تُبلیکُم یَومَ یَفوزُ فیهِ مَن ثَقُلَ وَزنَ حَسَنَتِهِ، وَ خَفَّ وَزنَ سَیِّئَتِهِ، وَ لتَکُن مَسئَلَتُکُم مَسئَلَةَ ذُلٍّ، وَ خُضوعٍ، وَ شُکرٍ، وَ خُشوعٍ، وَ تَوبَةٍ، وَ نَزوعٍ، وَ نَدَمٍ وَ رُجوعٍ، وَ لیَغتَنِم کُلُّ مُغتَنَمٍ مِنکُم، صِحَّتَهُ قَبلَ سُقمِهِ، وَ شَیبَتَهُ قَبلَ هِرَمِهِ، وَ سِعَتَهُ قَبلَ عَدَمِهِ، وَ خَلوَتَهُ قَبلَ شُغلِهِ، وَ حَضَرَهُ قَبلَ سَفَرِهِ، قَبلَ هُوَ یَکبُرُ، وَ یَهرَمُ، وَیَمرَضُ، وَ یَسقَمُ، وَ یُمِلُّهُ طَبیبُهُ، وَ یُعرِضُ عَنهُ جَیِبُهُ، وَ یَتَغَیَّرَ عَقلُهُ، وَ لیَقطِعُ عُمرُهُ، ثُمَّ قیلَ هُوَ مَوَعوکَ، وَ جِسمُهُ مَنهوکٌ، قَد جَدَّ فی نَزعٍ شَدیدٍ، وَ حَضَرَهُ کُلُّ قریبٍ وَ بَعیدٍ، فَشَخَصَ بِبَصَرِهِ، وَ طَمَحَ بِنَظَرِهِ، وَ رَشَحَ جَبینُهُ، وَ سَکَنَ حَنینُهُ، وَ جُذِبَت نَفسُهُ، وَ نُکِبَت عِرسُهُ، وَ حُفِرَ رَمسُهُ، وَ یُتِمَّ مِنهُ وُلدُهُ، وَ تَفَرَقَ عَنهُ عَدَدُهُ، وَ قُسِّمَ جَمعُهُ، وَ ذَهَبَ بَصَرُهُ وَ سَمعُهُ، وَ کُفِّنَ، وَ مُدِّدَ، وَ وُجِّهَ، وَ جُرِّدَ، وَ غُسِّلَ، وَ عُرِیَ، وَ نُشِفَ، وَ سُجِیَ، وَ بُسِطَ لَهُ، وَ نُشِرَ عَلَیهِ کَفَنُهُ، وَ شُدَّ مِنهُ ذَقَنُهُ، وَ قُمِّصَ، وَ عُمِّمَ، وَ لُفَّ، وَ وُدِعَّ، وَ سُلِّمَ، وَ حُمَلِ فَوقَ سَریرٍ، وَ صُلِّیَ عَلَیهِ بِتَکبیرٍ، وَ نُقِلَ مِن دورٍ مُزَخرَفَةٍ، وَ قُصورٍ مُشَیَّدَةٍ، وَ حَجُرٍ مُنَضَّدَةٍ، فَجُعِلَ فی ضَریحٍ مَلحودَةٍ، ضَیِّقٍ مَرصوصٍ بِلبنٍ، مَنضودٍ، مُسَقَّفٍ بِجُلمودٍ، وَ هیلَ عَلیهِ حَفَرُهُ، وَ حُثِیَ عَلیهِ مَدَرُهُ، فَتَحَقَّقَ حَذَرُهُ، وَ نُسِیَ خَبَرُهُ وَ رَجَعَ عَنهُ وَلیُّهُ، وَ نَدیمُهُ، وَ نَسیبُهُ، وَ حَمیمُهُ، وَ تَبَدَّلَ بِهِ قرینُهُ، وَ حَبیبُهُ، وَ صَفیُّهُ، وَ نَدیمُهُ فَهُوَ حَشوُ قَبرٍ، وَ رَهینُ قَفرٍ، یَسعی فی جِسمِهِ دودُ قَبرِهِ وَ یَسیلُ صَدیدُهُ مِن مِنخَرِهِ، یُسحَقُ ثَوبُهُ وَ لَحمُهُ، وَ یُنشَفُ دَمُهُ، وَ یُدَقُّ عَظمُهُ، حَتّی یَومَ حَشرِهِ، فَیُنشَرُ مِن قَبرِهِ، وَ یُنفَخُ فِی الصّورِ، وَ یُدعی لِحَشرٍ وَ نُشورٍ، فَثَمَّ بُعثِرَت قُبورٌ، وَ حُصِّلَت صُدورٌ، وَ جیء بِکُلِّ نَبیٍّ، وَ صِدّیقٍ، وَ شَهیدٍ، وَ مِنطیقٍ، وَ تَوَلّی لِفَصلِ حُکمِهِ رَبٌّ قدیرٌ، بِعَبیدِهِ خَبیرٌ وَ بَصیرٌ، فَکَم مِن زَفرَةٍ تُضنیهِ، وَ حَسرَةٍ تُنضیهِ، فی مَوقِفٍ مَهولٍ عَظیمٍ، وَ مَشهَدٍ جَلیلٍ جَسیمٍ، بَینَ یَدَی مَلِکٍ کَریمٍ، بِکُلِّ صَغیرَةٍ وَ کَبیرَةٍ عَلیمٍٍ، حینَئِذٍ یُلجِمُهُ عَرَقُهُ، وَ یَحفِزُهُ قَلَقُهُ، عَبرَتُهُ غَیرُ مَرحومَةٍ، وَ صَرخَتُهُ غَیرُ مَسموعَةٍ، وَ حُجَّتُهُ غَیرُ مَقبولَةٍ، وَ تَؤلُ صَحیفَتُهُ، وَ تُبَیَّنُ جَریرَتُهُ، وَ نَطَقَ کُلُّ عُضوٍ مِنهُ بِسوءِ عَمَلِهِ وَ شَهِدَ عَینُهُ بِنَظَرِهِ وَ یَدُهُ بِبَطشِهِ وَ رِجلُهُ بِخَطوِهِ وَ جِلدُهُ بِمَسِّهِ وَ فَرجُهُ بِلَمسِهِ وَ یُهَدِّدَهُ مُنکَرٌ وَ نٌَ وَ کَشَفَ عَنهُ بَصیرٌ فَسُلسِلَ جیدُهُ وَ غُلَّت یَدُهُ وَ سیقَ یُسحَبُ وَحدَهُ فَوَرَدَ جَهَنَّمَ بِکَربٍ شَدیدٍ وَ ظَلَّ یُعَذَّبُ فی جَحیمٍ وَ یُسقی شَربَةٌ مِن حَمیمٍ تَشوی وَجهَهُ وَ تَسلخُ جَلدَهُ یَضرِبُهُ زَبینَتُهُ بِمَقمَعٍ مِن حدیدٍ یَعودُ جِلدُهُ بَعدَ نَضجِهِ بِجلدٍ جدیدٍ یَستَغیثُ فَیُعرِضُ عَنهُ خَزَنَةُ جَهَنَّمُ وَ یَستَصرخُ فَیَلبَثُ حُقبَهُ بِنَدَمٍ نَعوذُ بِرَبٍّ قَدیرٍ مِن شَرِّ کُلِّ مَصیرٍ وَ نَسئَلُهُ عَفوَ مَن رَضیَ عَنهُ وَ مَغفِرَةَ مَن قَبِلَ مِنهُ فَهُوَ وَلیُّ مَسئَلَتی وَ مُنحُجِ طَلِبَتی فَمَن زُحزِحَ عَن تَعذیبِ رَبِّهِ سَکَنَ فی جَنَّتِهِ بِقُربِهِ وَ خُلِّدَ فی قُصورِ مُشَیَّدةٍ وَ مُکِّنَ مِن حورٍ عینٍ وَ حَفَدَةٍ وَ طیفَ عَلَیهِ بِکُئوسٍ وَ سَکَنَ حَظیرَةَ فِردَوسٍ، وَ تَقَلَّبَ فی نَعیمٍ، وَ سُقِیَ مِن تَسنیمٍ وَ شَرِبَ مِن عَینٍ سَلسَبیلٍ، مَمزوجَةٍ بِزَنجَبیلٍ مَختومَةً بِمِسکٍ عَبیرٍ مُستَدیمٍ لِلحُبورٍ مُستَشعِرٍ لِلسّرورِ یَشرَبُ مِن خُمورٍ فی رَوضٍ مُشرِقٍ مُغدِقٍ لَیسَ یَصدَعُ مَن شَرِبَهُ وَ لَیسَ یَنزیفُ هذِهِ مَنزِلَةُ مَن خَشِیَ رَبَّهُ وَ حَذَّر نَفسَهُ وَ تِلکَ عُقوبَةُ مَن عَصی مُنشِئَهُ وَ سَوَّلَت لَهُ نَفسُهُ مَعصیَةَ مُبدیهِ ذلِکَ قَولٌ فَصلٌ وَ حُکمٌ عَدلٌ خَیرُ قَصَصٍ قَصَّ وَ وَعظٍ بِهِ نَصَّ تَنزیلٌ مِن حَکیمٍ حَمیدٍ نَزَلَ بِهِ روحُ قُدُسٍ مُبینٍ عَلی نَبیٍّ مُهتَدٍ مَکینٍ صَلَّت عَلَیهِ رُسُلٌ سَفَرَةٌ مُکَرَّمونَ بَرَرَةٌ عُذتُ بِرَبٍ رَحیمٍ مِن شَرِّ کُلِّ رَجیمٍ فَلیَتَضَرَّع مُتَضَرِّعُکُم وَ لیَبتَهِل مُبتَهِلُکُم فَنَستَغفِرُ رَبَّ کُلِّ مَربوبِ لی وَ لَکُم.

 


سلام علیکم

راجع به مبحث مهم  کتاب و نوع کتاب و بهترین کتابها و نقش کتاب و آداب کتاب و کتابخوانی و مطالب اطراف و حول محور این موضوع بیان خواهم کرد و 

عرایضی خدمت بازدیدکندگان تقدیم میکنم 

هرگونه اشتباه و سهو و غلط را حتما عفو بفرمایید

راستی

کتاب چیست؟لفظ کتاب یک کلمه ای عربی است به معنای نوشتار.صفحاتی که حاوی مطالب نوشتاری باشد را کتاب مینماند.که قبلا بر روی سنگ و چوپ  پوست و چرم و استخوان و غیره  بود و تا  حالا که با پیشرفت چشمگیر علم و صنعت و فناوری  کاغذهای متنوع با بهترین جنس و بهترین جوهرها در بهترین کیفیت و با وسایل و تجهیزات لیزری و فوق پیشرفته  ارائه میشود که فقط با زدن چند دکمه کتابی بزرگ را کپی کرده و تحویل شما خواهد داد مثلا میبینیم درباره یک کتابی که فقط یک مکلف داشته و یک بار آن را نوشته توسط کارخانه چاپ مطبوعات و کتب چندین هزارنسخه از آن تولید میگردد و در دسترس همه علاقه مندان به آن کتاب قرار میگیرد. پیرامون جنس کاغذ هم شنیدیم  که  تازگیها ایران سرفراز  از نوعی سنگ ،کاغذی ساخته که به هیچ وجه قابل اشتعال نیست و آسیبی نمیبیند و این میتواند به حفظ کتب کمک شایانی بکند 

اما اهمیت کتاب که قدمتی چند هزار ساله دارد بیشتر از اینهاست که در این وقت و به زبان این حقیر بیان گردد اما با این قلم ناتوان و کند خود سعی درباره ایراد مباحثی میکنیم هرچند منسجم نیست لکن از باب از همه جا از همه رنگ توضیح خواهیم داد شاید مفید فایده و مثمر ثمر واقع بگردد زیرا قصد حقیر ایجاد یک سخنرانی نیست بلکه نقل مطالبیست من حیث المجموع در راستای فرهنگ سازی کتاب و کتابخوانی

ان شاءالله که اول از همه خودم عامل به گفتارم باشم

ان شاءالله الرحمن

اما باید بدانیم که 

معمولا ذهن انسان از حفظ و نگهداری عین مطالب و صد درصد مطالب بدون هیچ نقص برداری  در ذهن و خاطره و حافظه عاجز است.

پیامبر فرمودند:علم را با نوشتن در بند کنید

این بهترین راهکار از پیامبر گرامی بود.

تمام علوم اینگونه حفظ شد و به ما رسیده

اما به محض اینکه یک مطلبی را در یک برگه ای بنویسیم و در آن یادداشت خود را ثبت کنیم،هر چند سالها بگذرد و آن نوشته از آسیب حفظ گردد تا نگاه به یادداشت کنیم مطلب یادمان می آید.حتی میتوانیم آن را کپی کنیم و توسعه بدهیم به حدی که خسته شویم و این امر انتها ندارد مگر اینکه ما از نشر آن عاجز و ملول شویم.

حال باید بدانیم این نوشته حاوی چه مطالبی است؟این خیلی مهمه که ما داریم چه مطلبی رو نشر میدیم و یا اینکه از چه مطالب حفاظت میکنیم.

اگر مطالبیست که راجع به مسائل دینی و احکام و اعتقادات صحیحه طبق موازین اخلاقی اسلامیست که عیب ندارد

اما اگر کتاب یا نوشتار و یادداشتیست که به ضرر اسلام و به ضرر افکار است و شبهات را رواج میدهد و اعتقادات مردم راجع به دین متزل میکند حفظ و نگهداری اینها عیب دارد و این از مسلمات احکام اسلامی است و عناوینی چون کتب الضاله و گمراه کننده درج گردیده.

مگر اینکه نسخه ای از  آن کتاب در دسترس یک کارشناس مربوطه و خبره قرار بگیرد تا مسائل را حلاجی کرده و بر علیه آن کتاب و شبهات آن قلمفرسایی کند و مردم را راجع به این مسائل آگاه کند و جواب آنها را به صورت دقیق بیان نماید تا کسی در دام گمراهی و فتنه قرار نگیرد.اینگونه اگر باشد بی عیب است.

اما اگر کتابی در دسترس ما باشد که حاوی مطالب ضددین و ضد اسلام باشد اول از همه این برای ما بی خطر است.چون معمولا کسانی این مطالب را مینویسند و پخش میکنند که دین را به صورت اجمالی یادگرفته (حد اقل نسبت به اکثر مردم آگاهتر هستند)بعد از جهل مردم نسبت به دین سواستفاده میکنند و مطالبی را مینویسند که وقتی یک خواننده بدبخت و بیچاره که هنوز وضوی صحیح را بلد نیست و معنای حمد و توحید را هم نمیداند حالا بماند اشتباه تلفظ هم میکند،وقتی مطالب کتاب گمراه کننده را میبیند اول در تعجب قرار میگیرد و بعد نسبت به دین و افراد دین بدبین میشود و سپس از خودش بدش می آید و دیگر قادر به همراهی با دوستان نیست و اگر احیانن اهل مجلس دین و نماز و مسجد هم باشد کنار میگذارد و گاها به حدی در دل خود احساس شادی میکند که گویا به یک اختراع جدیدی دست یافته که بقیه بی اطلاعند اما دریغ که او نمیداند در چه مهلکه ای قرار گرفته و اکنون مرحله ورود شیطان به ذهن و مغز و اعضای اوست و شبهه پشت شبهه و بدبینی پشت بدبینی و آزار پشت آزار و گریز پشت گریز و تحیر بعد از تحیر و شک های عجیب و غریب پشت سر هم در دل و جان او رخنه میکند و در یک کلام او را خواهد کشت.

حیف که با خود نمی اندیشید و حداقل شبهه هایی که در دلش بود را به کارشناس دین مطرح نمیکرد.اگر جواب سوالاتش را ندادند و علما و منطقا قانع نمیشد اون موقع حق گله داشت.

اما مثل اینه که طرف مریض میشه بعد به جای اینکه بره دکتر،دردش رو کتمان میکنه گویا اگه به دکتر مرضش رو بگه دکتر از  مداوای او ناتوانه.

و بیان نمیکند و نمیکند تا بیماری او را از پا در بیاورد.

اما این مثال راجع به بیمار بود.حال آنکه این شخص در دلش مرض پیدا میکند و روح او را تاریکی و ذهنش را فساد میگیرد ولی در ظاهر احساس میکند او بر حق است و بقیه در گمراهی.و حتی او مبلغ دشمن هم میشود و یه جورایی حرفهای ضددین که برگرفته از آن کتاب گمراه کننده بود رو بیان میکنه و دوستان او اگر اطلاعاتی هم داشته باشند و بخوان جوابش بدن او قانع نمیشه و میگه من بهتر میدونم شما نمیخواین بفهمین.

ضرر این کتاب کاش به اینجا ختم میشد.نکته این جاست که این شخص با افراد دیگری که ضعف علمی و ضعف اعتقادی دارد نشست و برخاست میکند و القائات شیطانی و شبهات را بیان میکند و همان ضعف را از آنها میگیرد و آنها را کاملا نسبت به دین بی اعتقاد میکند.

یک میوه که گندیده شد بقیه را هم گندیده میکند.

پس باید مراقب باشیم چه کتابی میخوانیم.

حتی کتابها رو نباید از وسط و یا آخر و یا فقط صفحات اول بخوانیم چون چه بسا مطالب در آن کتاب مفید نوشته شده که وقتی ما اشتباها مثلا صفحه ۵۶ رو باز میکنیم میبینیم اول صفحه خط بالا نوشته شده:اسلام دین بر حق نیست

ما هم کتاب رو میبندیم و میریم حتی نقل و قول میکنیم میگیم بابا داخل کتاب معروف فلان عالم و دانشمند نوشته دین اسلام بر حق نیست.

همینجور ادامه پیدا میکنه و میگیم و میگیم تا اینکه یکی از کسانیکه قبلا حرف ما رو شنیده بود کتاب رو میاره و با عصبانیت نشون میده میگه دوست ناگرامی شما صفحه ۵۶ رو نشون دادی و اینو گفتی حالا صفحه قبلش رو نگاه کن ببین چی نوشته.در این لحظه با ترس و نگرانی نگاه میکنی و میبینی ای دل غافل چرا حواسم نبود‌.این مولف داشت از یکی از دشمنان اسلام نقل قول میکرد و منظورش انتقاد به دین نبود بلکه طرفدار دین اسلام بود.اون لحظه چه جوابی براش داری؟چه قدر حسرت میخوری که چرا همینجوری مطالعه کردم‌ کاش اصلا نمیگفتم‌.حالا چجوری باید برم به بقیه بگم اشتباه کردم.

برای اینکه استاد یک کتاب بشی،اون کتاب رو از اول تا آخر خوب بخون و درک کن و بکار بگیر و برای توضیح مطالب از مثالهای سخت و پر ابهام و پیچیده بر حذر باید بود

 

کتاب رو باید خوب نگهداری کنیم.

 

کتابی که در دست داریم رو خوب بخونیم و بعد سراغ کتاب بعدی بریم

 

اگر کتاب شرح روان دارد و متن اصلی قابل مفهوم نیست از شروح خوب استفاده کنیم

 

باید بدانیم اکنون چه کتابی را نیاز داریم

کتاب را هیچگاه دور نیاندازیم

در انتخاب کتاب مجبور نیستیم اما پیشنهاد خوب را قبول کنیم

نسبت به مطالب کتابهای عمومی جبهه نگیریم و تعصب به خرج ندهیم مگر در کتب مسلم روایی و دینی و اعتقادی متفق القول

 

چیزی را تا خوب یاد نگرفتیم به دیگران یاد ندهیم

 

اظهار نظر بدون علم   آگاهی ممنوع

حتی شوخی 

 

فقط خواننده کتاب نباشیم بلکه عامل به دستورات مهم و کلیدی و خوب آن باشیم

کتاب نباید غصبی و ی باشد در اینصورت به ضرر ما تمام خواهد شد.

هرچند پیشرفتی حاصل بشه ولی حق الناس گردن ما خواهد افتاد و علم از راه صحیح وارد ذهن و قلب نشده.علم وبال ما خواهد بود.این علم روشنایی بخش نیست بلکه تاریکی افزاست و حتی نقاط روشن را هم تاریک میکنه.همانند لقمه حرام که در نطفه انسان و آینده و سرنوشت فرزندمان اثرات غیرقابل انکاری میگذرد

نسبت به کتب دینی   اعتقادی خصوصن قرآن احترام خاص باید گذاشت و پاها رو در مقابل آنها نباید دراز کرد هرچند در طبقه بالا هم باشند 

و حتما طهارت و ضو هم داشته باشیم

هر سخن و هر نکته ای رو در جای مناسب و مکان و زمان مناسب بیان کنیم.

 

مثلا هیچگاه برای عیادت مریض نباید راجع به مرگ و قبر و قیامت حرف زد بلکه باید راجع به صحت و عافیت و قدردانی نعمتهای خدا و جبران گذشته و غنیمت دانستن فرصت حرف زد.داستان و لطیفه معروف شخص ناشنوایی که به عیادت مریض رفت و خواست به او لطفی بکند ولی اسباب زحمت او هم شد لا اقل یکبار خواندنش هم بی تاثیر  نیست.

به زبان مثال چه خوش گفته اند:هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد

 

نسبت به مطالب کتاب باید ظرفیت لازم را  داشته باشیم

هیچوقت به یک نوزاد دو روزه خورش قیمه نمیدن بلکه شیر باید داد

و همینطور هم هیچوقت برای یک شخص بالغ مسن،شیر مادر تعارف نمیکنن 

این اوج بی احترامی به شخص مسن میباشد و از اون طرف هم اولین مورد اوج نادانی شخص را بازگو میکند.

پس سهم هر شخص طبق سلیقه و سن فرد رو در نظر بگیرید

کسی که بر فرض خدا رو به هیچ وجه قبول نداره نباید از آیات قرآن استفاده کرد چون اون قرآن رو نمیپذیره

چکار کنیم؟از مسائل و دلائل عقلی استفاده کنیم و بعد از قبول آنها نوبت به مسائل اعتقادی طبق مهارت خاص و ترتیب استادانه و بیان ماهرانه است

طوریکه نه سیخ بسوزه نه کباب.

 

مثلا شخصی در حال حاضر دبستان درس میخواند بعد میرود سراغ کتابهای سطوح بالتر دانشگاهی.علاوه بر اینکه چیزی متوجه نمیشود حتی راجع به درسهای فعلی خود خسته میشود و نسبت به یادگیری مسائل بی حوصله میشود.

پس نسبت به فراگیری مطالب باید آمادگیهای قبلی و شرایط خواندن را داشته باشیم.

بعضیها علاقه دارن وقتی وارد کتابخانه ای شدن به تمام کتابها یه سری بزنن و این کتاب برداره یه نگاه بکن و بعد ببنده بزاره سرجاش و بعد یکی دیگه و یکی دیگه و مثلا دو ساعت فقط کتابا رو باز کنه وببنده 

و آخرش هم میره بیرون و انگار عالم دهر شده در حالیکه اگه بهش بگی داخل این دو ساعت چی یاد گرفتی میگه خیلی چیزا.

ولی خودش هم نمیدونه چی میخواست و چی یادگرفته

پس باید موضوع مورد نیاز رو مشخص کنیم و کتاب مرتبط با موضوع رو تهیه کنیم و با دقت و حوصله آن را بخوانیم.اگر مطلب علمی بود به معلم و کارشناس مخصوص به آن رجوع کنیم تا ما را نسبت به یادگیری مسائل کتاب آگاهی ببخشد و کمک کند

 

برای کتابهایی که جنبه تاریخی و روایی و علمی و اعتقادی وفلسفی و نظری دارد نیازمند استاد هستیم.

تنهایی چیزی عائدمان نمیشود.

اگر واقعا میخواهیم یک کتاب رو یاد بگیریم اول استادش رو پیدا میکنیم بعد طبق زمان مورد نیاز و گذر زمان و آموزش های استاد آن کتاب را به خوبی یاد بگیریم وگرته خودمان را خسته کردیم.

به هر مطلبی که رسیدیم یک سره قضاوت نکنیم و نظریات دیگر را هم بررسی کنیم و بعد نقلقول کنیم.

از هر منبعی که فاقد اعتبار است و دین و مذهب نمیپذیرد استفاده نکنیم مگر اینکه بخواهیم ازآن منبع در رد پیروان آن استفاده کنیم یا اینکه آن منبع حاوی مطالبیست که از آن ها برای تایید گفتارمان استفاده میکنیم.

 

 

تا زمانیکه نسبت به یک مطلبی  منبع و کتاب خودی وجود داره هیچگاه رجوع به منبع بیگانه نکنیم مگر اینکه برفرض در مبحث با افرادی که منابع ما را قبول ندارد و با منبع خودش قانع میشود استفاده کنیم تا فکر نکند این مطلب در منابع خودشان وجود ندارد

 

مطالب کتاب را صرفا جهت پیروزی گفتاری بر دیگران و مغلوب ساختن افراد غیره نیاموزیم بلکه تنها هدف ما آموزش کتاب و یادگیری کتاب و عمل به کتاب و قصد  و غرضمان رضایت و  اخلاص و تقرب به خداوند باشد

اگر اینگونه نباشد این علم میشود علم لا ینفع.(علمی که نفعی ندارد)

و باید از این علم به خدا پناه برد زیرا علمی که در راستای طاعت و عبادت خداوند نباشد و در جهت و مسیر انسانیت نباشد و ما را در تکامل و سعادت یاری نکند بلکه حتی ما را در خطرات و گمراهی و شک و شبهه و گناه و معصیت و دنیا دوستی و مادیات قرار بدهد،این علم طبق روایت میشود حجاب اکبر.بزرگترین حجاب و پرده ای میشود ما بین خودتان و خدایتان.

در حالی که بین انسان و خدا نباید حجابی باشد

تو خود حجابی حافظ از میان برخیز

 

سعی کنیم اگر کتاب خوبی مطالعه کردیم و استفاده کردیم به دیگران هم پیشنهاد کنیم.

 

پس تا اینجا یاد گرفتیم که بین نوع علم و نوع  کتاب و تاثیر آن بر زندگی رابطه ناگسستنی است

علم مندرج در کتاب است‌.اگر علم سودمند باشد میشود کتاب خوب.

اگر حاوی علم مضر باشد میشود کتاب بد.و دیگر یار مهربان تو نخواهد بود بلکه دشمن خونی تو خواهد شد.

کتاب به خودی خود هیچ ارزشی ندارد و تنها چیزی که به کتاب ارزش میدهد مطالب آن کتاب است.و انسان زمانی ارزشمند خواهد شد که به کتاب ارزشمندی که به او سعادت میبخشد رجوع کند.

همانطور دوست انسان هم میتواند یکی از قویترین کمک کنندگان انسان به سوی خوشبختی و یا به سوی بدبختی باشد.چون کتاب یکی از زیر مجموعه های دوستانمان میباشد و تاثیرات منفی و مثبت به همین کتاب بر میگردد

کتاب هم میتواند یکی از این دو راه را به تو هدیه کند.و این تو هستی که با اختیار خودت ثابت میکنی که کدام راه را انتخاب میکنی.آیا راه سعادت را میطلبی یا راه شقاوت را.

اینجاست که فرق بین انسان عاقل و ناعقل   و دانا و نادان و هوشیار و غافل و  خوب و بد شناخته میشود

پس نتیجه میگیریم که هر کتابی را نباید خواند‌.از کتابهایی که در سطح ما نیست و بهتره بگم ما در سطح آن کتاب نیستیم صرف نظر کنیم تا زمانی که آمادگی لازم رو جهت شروع یادگیری پیدا کنیم.

کتابی انتخاب کنیم که به درد شغل ما و کار و آینده ما و سعادت دنیا و آخرت ما باشد و آن کتابی که معتبرترین کتاب است و مطالب آن خود واقعیت است و یقین محض است و هیچگونه شک و تردیدی در آن نیست و از خدای بی نهایت به سوی ما فرستاده شده ولی ما از آن غافلیم و فقط برای فاتحه و مراسم و قسم خوری و زیبایی و تبرک  به صورت دکور استفاده میکنیم و از مطالب زندگی بخش و نجات دهنده ابدی آن محروم هستیم و این کتاب در اکثر منازل دست نخورده و بعضا گرد و غبار گرفته است باید عرض کنم آن کتاب چیزی نیست جز کتاب قرآن.

قرآنیکه ۱۱۴ سوره دارد

۱۲۰ حزب دارد و ۶۲۳۶ آیه دارد

آیاتی که در طی ۲۳ سال بر پیامبر نازل شد و اکنون خانه ای از مسلمانان وجود ندارد که حداقل یک قرآن در آن نباشد بلکه خیلی از منازل مسلمانان که انسان برود میبینیم در هر اتاقی به عنوان تبرک و خیر و خوشی یک جلد کلام الله مجید در آن قرار گرفته‌.واین یعنی میران ارادت و اعتقاد مردم به این کتاب.

مردم با این حال که نسبت به این آیات اینقدر تعصب و اعتقاد دارند اگر معنای تحت اللفظی نه تفسیر آن را هم تا حدودی میدانستند چه قدر عالی میشد.

نظم مردم برقرار میشد.عدالت حکمفرما بود.تبعیض ظلم خشونت غارت گناه تاریکی نبود.

اما دشمنان چه زود فهمیدند و هرچند نتوانستند این نور الهی را خاموش کنند بلکه ذهن مردم رو نسبت به این کتاب منحرف کردند.

در بعضی جاها جوانانی رو دیدم که تا صحبت از قرآن میشد میگفتن این قرآن نعوذ بالله دستنویس افرادیست و از سوی خدا نازل نشده.

بعد من بهش میگفتم اگه واقعا شما به حدی از علم رسیدی که قرآن رو رد میکنی،پس حتما نسبت به مطالب این کتاب خیلی آگاهتری از من.بعد ازش میپرسم میگم بهم بگو الله الصمد به چه معنیه؟یه دفه به فکر میره میگه یعنی خدا بزرگه.میگم نه‌.میگه یعنی خدا آگاهه.میگم نه.میگه خدا رازقه میگم نه.بدبخت هی یه چیزی پرت میکنه تا تیرش گیر بکنه ولی موفق نمیشه.بعد بهش میگم الله الصمد یعنی خدایی که بی نیاز است و همه به او نیازمند هستن.

در آخر بهش میگم تا حالا چند بار قرآن خوندی؟چقد تفسیر کار کردی؟وقتی یه آیه از سوره توحید رو بلد نیستی چطور به خودت جرات میدی میگی قرآن دستنویسه.

خیلیا مراقب نیستن.تا دشمن یه حرفی میزنه بدون هیچ فوت وقتی سریع همه جا پخشش میکنه و هم خودش و هم دیگران را به بیراهه میکشونه

این یه مساله جزیی بود اما واقعا در جوانان ما اتفاق افتاده.

ما باید کار بکنیم.شروع کنیم به قرآن خواندن و عمل به قرآن‌.بزرگان ما هر چیزی داشتند از قرآن و اهل بیت علیهم السلامه‌

قرآن،اهل بیت رو به ما معرفی میکنه و اهل بیت قرآن رو به ما معرفی میکنه

و هر دو با هم همانند دو تا بال انسان را به ساحل امن و نجات میرساند.

مباحثی که بیان شد هر کدام سالها سخنرانی و بیان  مطلب میطلبد و این خودش نیاز به مجال و فرصتهای زیادی داره اما ما از هر دری سخنی گفتیم تا اینکه حکایتمان رسید به سر این قضیه که ما اگر دنبال کتابی هستیم که هم به ما آگاهی بدهد،بصیرت و اطلاعات و خودشناسی تا  خداشناسی و معاد شناسی و نبوت شتاسی و امام شناسی و جامعه شناسی و هستی شناسی و دشمن شناسی و شناخت وظایف و تکالیف و مسوولیتها و عاقبت ها و عبرت ها و ووو

فقط و فقط توسط رجوع به قرآن و اهل بیت پیغمبر صلوات الله علیهم اجمعین میباشد و باور بفرمایید غیر از این دیگر هیچ راهی نیست و اگر هست قطعا راه ضلالت و گمراهی و نهایت آن دخول در عذاب و دوزخ میباشد.

حرف اینجاست که ما که ادعای مسلمانی داریم و این همه له له میزنیم برای دنیا و پول و مادیات،چه قدر در طول شبانه روز به فکر این کتاب بی نهایت ارزشمند هستیم؟

درد اینجاست طرف هنوز واجب خودش رو نمیدونه یه دفعه میره سراغ بوستان سعدی و مثنوی معنوی و شاهنامه فردوسی و کتب رمان و تاریخ و فلسفه و ریاضیات و فلسفه ولی حاضر نیست روزانه یک صفحه فقط یک صفحه قرآن بخواند نه فقط برای ثواب لکه برای بالا بردن آگاهی و اطلاعات خودش.

بعد اگه واقعا تمام آیات قرآن رو یاد گرفت به نحو احسن و به جواب سوالات مورد نیازش نرسید اون موقع دست به یقه کارشناسان دین بشه و بگه آقا من قانع نشدم.منطقی جواب نگرفتم

مشکل ما اینجاست که ما مثلا میخوایم وارد اتاق بشیم ولی حاضر نیستیم از در وارد بشیم و هی سرمون میکوبیم داخل دیوار میگیم چرا وارد نشدیم

بعضیا هم ادعای نبوغ و هوش دارن زیر دیوار میکنن و میخوان از زیر خاک برداری کنن وارد بشن که تا در هست این کار عین حماقته.

بعضیا هم میخوان دیوار رو خراب کنن تا وارد شن.

انصاف بدید عقل ما حکم نمیکنه و نمیگه بابا جون از در وارد شو.

و هرگاه در قفل بود به معنای اینه که کلید داره.

و حتما صاحب آن کلید رو برداشته.

از جهتی باید نگاه کنیم ببینیم آیا ما مم هستیم وارد این اتاق بشیم.

اصلا هدف ما از داخل شدن به اتاق چیست؟

میشه راه دیگریرو هم انتخاب کرد؟

هدف ها نباید گم بشن.انسانی موفقه که هدفمند زندگی کنه.

پس هدف خودمون رو هم باید پیدا کنیم 

هدف همانند دهانه.

اگه ما ندونیم دهانمان کجاست غذا رو هم اگه پیدا کردیم اشتباهی با چنگال هلش میدیم داخل گوش یا چشممون و بلایی سرمون خواهد آمد.

الحاصل اینکه ما چقدر از این برنامه الهی دور شدیم؟

این کتاب چه قدر سودمند و پرفایده بود که به عنوان معجزه جاوید تا روز قیامت عنوان گرفت‌.آیا اینقدر برای ما هوش آفرین و انگیزه بخش نیست که از خواب غفلت بپاخیزیم و شروع کنیم به تدبر و تفکر در آیه های قرآن کریم.

قرآنی که خداوند توسط آیاتش انسانها را قرار است از ظلمت و تاریکی به سوی نور انتقال دهد.

قرآنی که باید به آن ایمان داشت و خداوند دستور داده که در آن بیاندیشیم و تعقل کنیم و سپاسگذار او باشیم.

او کتابی فرستادی که خودش را توسط آن به ما معرفی کرده.

آیا وقت آن نشده که با خدا آشنا شویم؟

آیا وقت بیداری نیست؟

یا هنوز فکر میکنیم مطالب مهمتری از این هم هست!!!

دنبال چه هستیم.

کجا میرویم؟؟

 

واقعا چقدر ما این کتاب الهی را خوانده ایم و بررسی کرده ایم؟چقدر آشنایی داریم ب مطالب آن‌

باید بدانیم که هدف از نزول قرآن چه بوده که هزار و چهارصد سال هیچکس توان آوردن یک آیه آن را هم نداشته و تا روز قیامت خداوند آن را از هر گزند و تحریف و تغییر و دستکاری حفظ خواهد کرد که فرمود:نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون

یعنی ما قرآن را نازل کردیم بر تو ای پیغمبر و همه مردم بدانند که ما حافظ همیشگی این قرآن هستیم

نکند روز قیامت پیغمبر و قرآن از ما شکایت کند که در آن روز حسرت و پشیمانی سودی ندارد

ان شاءالله که خداوند توفیق آشنایی با قرآن و معارف قرآن و عمل به دستورات قرآن به همه ما عنایت بفرماید

با ذکر صلوات بر محمد و آل محمد 

 

 

 

مکتوب شد به قلم حقیر شیخ هومان انصاری ۱۲ آذر ۹۸

به ساعت ۱:۳۴ بامداد

والسلام علیکم 


با سلام

دنیای باستان رازهای بسیاری داشته است، رازهایی که باستان شناسان پس از سالها می‌توانند بخشی از آنها را رمزگشایی کنند، رازهای ساخت اهرام ثلاثه مصر را اینجا بخوانید

راز چگونگی ساخت اهرام ثلاثه مصر فاش شد

 

کشف یک سیستم شیب‌دار بسیار پیچیده در اهرام ثلاثه مصر می‌تواند پرده از رازی بردارد که قرن‌ها بسیاری از تاریخدانان و باستان‌شناسان را به خود مشغول کرده بود: مصریان باستان چگونه توانستند اهرام ثلاثه و دیگر عجایب مصر را بسازند؟ زمانی که اهرام ثلاثه دو هزار ساله شدند، یک تاریخدان مصری به نام دیودوروس سیکولوس، از این سازه عجیب دیدن کرد و آنچه که می‌دید او را به شدت حیرت‌زده کرد زیرا ماشین‌هایی که توان بالا بردن چنین سازه‌های سنگینی را داشتند هنوز اختراع نشده بودند». اما شاید مصریان باستان راه‌حلی فوق تصور برای بالا بردن چنین سازه‌های سنگی غول‌پیکری یافته بودند.

راز اهرام مصر


اخیراً باقیمانده‌های یک سیستم شیب‌دار باستانی 4.500 ساله در یک معدن سنگ مرمر سفید در بیابان مصر توسط محققان دانشگاه لیورپول و موسسه فرانسوی باستان‌شناسی شرقی در قاهره کشف شده است. بر اساس نظریات این محققان، کارگران فعال در ساخت اهرام مصر این تکه‌های سنگی بزرگ که هر کدام از آن‌ها صدها تن وزن و طول داشتند را با سورتمه‌های غول‌پیکر جابجا می‌کرده‌اند. یانیس گوردون، مدیر ماموریت مشترک باستان‌شناسان در این باره چنین می‌گوید: این سیستم از یک سطح شیب‌دار مرکزی با دو راه‌پله در اطراف آن تشکیل شده که هر کدام دارای سوراخ‌های زیادی هستند. با استفاده از سورتمه‌ای که یک سنگ را حمل می‌کند و با طناب به این سوراخ‌ها متصل شده، مصریان باستان می‌توانستند سنگ‌های مرمر سفید را از معدن بیرون کشیده و از این سطح شیب‌دار با شیب 20 درصد یا بیشتر به سمت بالا بکشند».

اسرار اهرام ثلاثه


در دو طرف این سطح شیب‌دار باستانی که در معدن سنگ مرمر سفید هاتنوب کشف شد، دو سری سوراخ وجود دارند که با هر بار کشیده شدن طناب سورتمه توسط کارگران، طناب‌های گذشته از درون سوراخ‌ها وزن سنگ را برای مدتی تحمل می‌کردند تا کارگران برای یک تقلای دیگر آماده شوند. کارگردان در دو ردیف و در دو طرف راه‌پله به سمت بالا حرکت می‌کردند و همراه خود طناب را می‌کشیدند تا محموله به سمت بالا حرکت کند. ستون‌های چوبی بزرگی که هر کدام نزدیک به 60 سانتیمتر ضخامت داشتند برای انتقال محموله‌های سنگی بسیار حیاتی بوده‌اند. این ستون‌های چوبی به کارگران امکان می‌داد که دو گروه کارگر همزمان از بالا و پایین محموله را به سمت بالا بکشند. سطح شیب‌دار مذکور با توجه به وزن سنگ‌هایی که کارگران از ارتفاع بال می‌بردند، احتمالاً دو برابر زاویه‌ای که قبلاً گفته می‌شد شیب داشته‌اند.

راز اهرام مصر


گوردون در این باره می‌گوید: این سیستم تاکنون در هیچ جای دیگری کشف نشده است. مطالعه رد ابزارها و وجود دو دستورالعمل خوفو ما را به این نتیجه رساند که این سیستم دستکم به دوره حکمفرمایی خوفو، سازنده اهرام ثلاثه در جیزا باز می‌گردد». اهرام ثلاثه از بیش از 2 میلیون قطع سنگی ساخته شده که هر کدام بیش از 2 تن وزن دارند و فضایی به اندازه 13 هکتار را در بر می‌گیرند.

راز اهرام مصر


اهرام ثلاثه مهم‌ترین و مشهورترین سازه باستانی در دنیای امروزی و تنها سازه در میان عجایب هفتگانه است که هنوز سرپا مانده است. اهرام ثلاثه اولین هرم نبود اما بر اساس سایز، بلندترین سازه روی زمین تا قرن نوزدهم میلادی به شمار می‌آمد. این سازه شگفت‌انگیز در فلات جیزا در مصر واقع شده که اکنون در حوالی شهر قاهره قرار دارد. تاریخدانان بر این باورند که اهرام ثلاثه در طول دوران حکمفرمایی شاه خوفو که از سال 2589 تا 2566 قبل از میلاد زندگی می‌کرده ساخته شده است.
تئوری‌های مختلفی در مورد هدف از ساخت این سازه مطرح شده است اما قابل قبول‌ترین این تئوری‌ها این است که اهرام ثلاثه را به عنوان مقبره‌ای برای فرعون وقت مصر ساخته‌اند. این نظریه که اهرام را با استفاده از نیروی کار برده‌ها ساخته‌اند نیز با چالش‌هایی روبرو شده است. برخی از تاریخدانان بر این باورند که اهرام ثلاثه جیزا و دیگر مقبره‌ها و بناهای یادبود کشور مصر توسط مصری‌هایی که به خاطر مهارت‌هایشان استخدام شده و دستمزد دریافت می‌کردند ساخته شده‌اند.
بر اساس نظریه‌ای دیگر، مردم اقصی نقاط مصر باستان به دلایل متفاوت بر روی ساخت این بنای یادبود کار کرده‌اند تا خانه‌ای برای پادشاه خود بسازند که تا ابدیت دوام داشته باشد. شکی وجود ندارد که ساخت اهرام ثلاثه مصر منابع مالی بی‌پایانی نیاز داشته و این امر تنها با کمک کارگران ماهر و ساده صورت گرفته است. اگر به سفر به مصر علاقه دارید، از صفحه 

تور مصر علاءالدین تراول بازدید کنید و یا با شماره 02174495 بخش تور خارجی علاءالدین تراول تماس بگیرید. 

دیدنی های مصر را می‌توانید از صفحه جاذبه های مصر در سایت علاءالدین تراول ببینید. علاقمندان به سفرهای خارجی در سراسر جهان می‌توانند به بخش تور خارجی وب سایت ما رفته و برای کسب اطلاعات بیشتر با ما تماس بگیرند. 

آیا باز هم برایتان سوال است که اهرام مصر را چه کسی ساخت؟ جالب است بدانید اگر امروز با فناوری‌  تکنولوژی‌های پیشرفته قرار بود هرم بزرگ مصر را بسازند به هزینه‌ای حد.د 5 میلیارد دلار با کار شبانه‌رزی 2 هزار کارگر و مدت زمان حداقل 5 سال زمان نیاز بود. این در حالی است که این هرم در 4500 سال قبل توسط 20 هزار کارگر طی فقط 20 سال ساخته شده است! هرم بزرگ جیزه از 2.3 میلیون قطعه سنگ ساخته شده که هرکدام از آنها، 3 تن وزن دارند. این یعنی وزن هرم بزرگ جیزه چیزی در حدود 6 و نیم میلیون تن است! بسیاری اعتقاد دارند اهرام مصر را فضایی ها ساخته‌اند. اهرام مصر از نظر اندازه واقعا فرا انسانی هستند، از لحاظ لجستیکی، جابه جایی و برش هر سنگ، قرارگیری و استقرار آن، تنها 5 دقیقه زمان برده و این موضوع، تقریبا غیرقابل باور است. یکی از عجایب هرم بزرگ، این است که این هرم درواقع 8 وجه دارد نه 4 وجه! و این حالت از زمین قابل مشاهده نیست، بلکه فقط از آسمان وآن هم زیر تابش خاصی از نور خورشید مشاهده می‌شود. اگر اطلاعات اهرام ثلاثه تا اینجا برایتان جالب بود، یک نکته دیگر را نیز باید بدانید، در هنگام ساخت اهرام ثلاثه مصر، ماموت‌ها هنوز منقرض نشده بودند! اگرچه اکثر ماموت‌ها، ده هزار سال پسش، از بین رفتند اما جمعیت کمی از آن‌ها تا 1500 سال قبل از میلاد زنده بودند. بر خلاف تصور عموم، اهرام ثلاثه در وسط بیایان  دور از شهر واقع نشده، بلکه آن‌ها درست در نزدیکی شهر قاهره قرار دارند. هرچند اغلب تصاویر به گونه‌ای گرفته شده که اهرام را در وسط بیابان نشان می‌دهند. 

منبع:سایت علاالدین


با سلام اینبار میخوام راجع به اهرام ثلاثه(سه گانه)مصر بنویسم.

اهرامی که از خیلی جهات از عجایب هفتگانه زمین است.و تعجب دانشمندان را برانگیخته.مطالب زیر تقدیمتان میگردد.امیدوارم نهایت استفاده را ببرید:

 

همه چیز درباره اهرام ثلاثه مصر

راز و رمزهای اهرام ثلاثه مصر

هزاران سال است که اهرام ثلاثه مصر در لیست عجایب دیدنی جهان قرار گرفته است. اهرام ثلاثه مصر که با نام اهرام سه گانه و اهرام جزیره نیز شناخته می شود، همچنان در لیست پر بازدیدترین مکان های تاریخی جهان است. همه ساله افراد بسیاری برای تماشای این اهرام تاریخی از سراسر جهان، به مصر می آیند اما سوال عجیبی که بسیاری از افراد را در طول این هزاران سال، درگیر خود کرده است، نام سازنده اصلی آن است. اهرام ثلاثه مصر به دلیل ساختار پیچیده ای که دارد، هنوز نوع ساختش مشخص نشده است اما همچنان تحقیقات زیادی بر روی آن انجام می شود.

اهرام ثلاثه مصر

موجودات فرازمینی اهرام ثلاثه مصر را ساخته اند!

اهرام ثلاثه به حدی پیچیدگی دارد که تصور ساخت آن توسط انسان ها کاملا دور از ذهن است. بسیاری می گویند، جابجایی سنگ ها و ساخت اهرام ثلاثه، توسط انسان ها فرضیه ای بیهوده است چرا که برای جابجایی سنگ ها روی شن ها، نیرویی ماورای نیروی انسانی لازم است. سنگینی سنگ ها از یک سو و نوع معماری و ساخت آن از سوی دیگر، باعث شده این فرضیه رقم بخورد اما متاسفانه هنوز فرضیه محکم تری برای رد کردن این موضوع نیست.

شگفتی های اهرام ثلاثه مصر

اهرام ثلاثه مصر حدودا ۲۵۰۰ سال پیش از میلاد مسیح ساخته شده اند. نه تنها عجایب این اهرام مربوط به ساخت آن با ابزارالات کم است، بلکه، درباره شگفتی های سازه ای آن، همچنان رازهای زیادی سر به مهر شده است. گفته می شود یکی از هرم های اهرام ثلاثه مصر، در مدت زمان ۲۰ سال ساخته شده است.

اهرام مصر

نکته جالب این است که اهرام ثلاثه مصر، بیش از ۴۰۰۰ سال است که ساخته شده است اما همچنان استوار باقی مانده است. دانشمندان پس از تحقیقات بسیار متوجه شدند که مصری ها درون هر بلوک، بتون ریزی کرده اند تا این سازه را پایدار کنند. بخش هایی از اهرام ثلاثه مصرنیز از آهک ساخته شده است.

چرا اهرام ثلاثه مصر جزو عجایب هفتگانه دنیا است؟

همان طور که گفتیم ساخت اهرام ثلاثه مصر را به فرازمینی ها نسبت داده اند. دلیل این که این اهرام جزو عجایب جهان اند، سنگ هایی است که در سازه این اهرام به کار رفته است. این سنگ ها که هر کدام حجم بزرگ و وزن زیادی دارند، از جنس های خاصی هستند که در این منطقه وجود ندارند. درواقع اگر ۳۰۰ کیلومتر دورتر از اهرام ثلاثه هم به دنبال این سنگ ها باشید، ممکن است سنگ های مشابه آن را پیدا نکنید. همین موضوع باعث شده تفکر ساخت این اهرام توسط فرازمینی ها ایجاد شود. سنگ های بزرگ اهرام ثلاثه مصر تنها با وسایل مدرن می توانستند فاصله ۳۰۰ کیلومتری را طی کنند. با ابزار محدود در آن دوره، ساخت اهرام ثلاثه مصر، کاملا دور از ذهن است.

اهرام سه گانه مصر

نظریات مختلفی برای ساخت اهرام ثلاثه مصر است. برخی می گویند که سنگ ها را بر روی شن ها می کشاندند. بدین منظور شن های صحرا را مرطوب می کردند تا سنگ ها به سادگی حرکت کنند اما باز هم اگر این مورد را قبول کنیم، تصور این که بیش از دو میلیون سنگ از فواصل ۳۰۰ کیلومتری آورده شده باشند، دور از ذهن است.

دلیل دیگری که اهرام ثلاثه مصر را جزو عجیب ترین های جهانی کرده است، پاکسازی آلودگی ها توسط هرم است. اگر مقداری آب را در داخل ظرفی بریزید و آن را آلوده کنید و در داخل هرم قرار دهید، این آب کاملا ضدعفونی می شود. حتی اگر مواد فاسد شدنی را در این ناحیه قرار دهید، با گذشت سال ها، هیچ گونه تفاوتی در آن ایجاد نخواهد شد و همچنان قابل خوردن خواهد بود.

نکته دیگری که باعث شده تا اهرام ثلاثه مصر در لیست سازه های عجیب جهانی قرار گیرد، ساختار آن است. هنوز بخش های بسیاری از اهرام ثلاثه مصر شناخته نشده است. ربات های کوچکی وجود دارند که از بخش های مختلف آن عبور کرده اند اما همچنان بخش های زیادی از اهرام ثلاثه مصر ناشناخته است. هرم جیزه بزرگترین هرم این بخش است و ارتفاع آن ۱۳۹ متر است. چندی پیش به واسطه یک ماهواره تصاویری با امواج فروسرخ از اهرام ثلاثه گرفته شد و مقبره های مدفون شده در زیر اهرام مشخص شد. با این که پیشرفت های زیادی در شناخت اهرام ثلاثه حاصل شده است اما هنوز هم بخش های زیادی از اسرار اهرام ثلاثه مصر باقی مانده است.


الحمد الله الذی جعلنا من المتمسکین به ولایت سلطان اولیا سخن گذار منبر سلونی سرور مطلبی ابن عم نبی در هل عطا مهر برج انما شهسوار لا فتی پیشوای انبیا عروه الوثقی کلمه الحسنی سید الاوصیا عماد الاصفیا رکن الاولیا آیت الله العظمی خیر المومنین امام المتقین اول العابدین ازهد ااهدین زین الموحدین حبل الله متین لنگر آسمان و زمین وجه الله عین الله نور الله سر الله اذن الله باب الله روح الله سیف الله عبد الله اسدالله الغالب آقا جانم علی ابن ابی طالب (ع)

صلوات:اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم


فرقه های شیعه

 

شیعه نام عمومى تمامى فرقه هائى است که قائل بهامامت و خلافت بلافصل حضرت امام علی علیه السلام پس از پیامبر صلی الله علیه و آله بوده و اعتقاد دارند که امامت از اولاد وى خارج نمی شود. تمام فرقه هاى شیعى معتقد به وجوب تعیین و تنصیص امام از جانبخدا و پیامبر صلی الله علیه و آله بوده و انبیاء و امامان را از گناهان مبرى و معصوم می دانند و به تولى و تبرىاعتقاد دارند.

[۱] دشمنان شیعه آنها را رافضی می نامند

اولین فرقه‌ها در شیعه

در بیشتر کتب فرق و کلام، اصول و پایه هاى اصلى فرق شیعى را بر سه فرقه منحصر کرده اند که عبارتند از:

الف) گروهى از صحابه که زمان حیات رسول الله صلی الله علیه و آله به على علیه السلام گرایش داشتند و از جانب پیامبر صلی الله علیه و آله نام شیعه على» بر آنها اطلاق شده و اینان: سلمان فارسى، ابوذر غفارى، مقداد بن اسود، عمار بن یاسر و جز اینها بودند که نخستین بار به نام شیعه على علیه السلام خوانده شدند، آنان پس از مرگ پیامبر صلی الله علیه و آله هم به على وفادار ماندند و او را امام واجب الاطاعة از جانب خدا و پیامبر می دانستند که مخالفت با او مخالفت با خدا و پیامبر به شمار می رفت و معتقد بودند که على علیه السلام این مقام را در شایستگى و فضائل خود بدست آورده بود و پیامبر هم درباره امامت وى تصریح کرده است.

اما برخى نوشته اند که لقب شیعه نخستین بار در 37 ق یعنى پس از به خلافت رسیدن حضرت على علیه السلام پیدا شد و آنها را شیعه اولى نام نهادند.

ب) گروه دوم شیعه تفضیلیه هستند که اعتقاد به برترى على علیه السلام داشتند و او را بر همه صحابه فضیلت داده ولى خلافت ابوبکر و عمر را نیز جائز و روا می دانستند زیرا خود على علیه السلام نیز خلافت آنان را پذیرفته بود، این گروه در سال 40 ق پدید آمدند.

ج) شیعه تفضیلیه سبّیه که ضمن برتر شمردن حضرت على علیه السلام بر تمامى صحابه، او را وصى بلافصل پیامبر می دانستند و معتقد بودند که کسانى که على را از مقام خود برکنار کردند کافرند و امت اسلامى پس از پیامبر صلی الله علیه و آله چون اطاعت غیر على را گردن نهادند از دین خارج شدند و به همین دلیل نیز اینانخلفاء ثلاثه را سب و لعن می کردند و معتقد بودند که پس از على علیه السلام امامت به اولاد او حسن وحسین علیهماالسلام می رسد، سپس هر کسى از اولاد على و حسن و حسین علیهم السلام که با شمشیر خروج کند و علیه دستگاه خلافت قیام نمایند و مردم را به سوى خود دعوت کند، همو امام و جانشین پیامبر است.

[۲]

تمامى فرق شیعى از این سه فرقه منشعب شده اند که همه آنان را می توان ذیل نامهاى: امامیه اثنى عشریه،غلاة، کیسانیه، زیدیه، اسماعیلیه جمع کرد.

[۳]

امامیه اثنى عشریه

معتقدین به امامت ائمه دوازده گانه از حضرت على علیه السلام تا امام مهدى عجل الله تعالی فرجه الشریف که اکثریت شیعه را تشکیل می دهند و هرجا امامیه به صورت مطلق عنوان گردد و یا لفط شیعه به صورت مطلق بیان شود منظور اثنى عشریه هستند. آنها را شیعه جعفرى یا جعفریه، اهل ایمان، اصحاب الانتظار، قائمیه نیز نامیده اند. امامیه به نص جلى و صریح پیامبر صلی الله علیه و آله درباره امامت على علیه السلام و 11 فرزندش اعتقاد دارند و امامت به عقیده آنها امامت وولایت عامه مسلمانان است در امور دین و دنیا که به نیابت از پیامبر صلی الله علیه و آله به آنها واگذار شده است زیرا آنها معتقدند که بر پیامبر صلی الله علیه و آله عقلا واجب است که براى خود جانشینى انتخاب کند.

شیعه امامیه از همان آغاز در مقابل سبعیه (هفت امامیان) اثنى عشریه خوانده شده اند. اینان امامان خود را مانند پیامبر ملهم از جانب خدا می دانند و امامت را ریاست عامه می دانند و مقام وى را مافوق بشر عادى و قائم آل محمد عجل الله تعالی فرجه الشریف پس از بروز علائمى که از جانب پیامبر و ائمه پیش از او بیان شده ظهور خواهد کرد.

شیعه اثنى عشریه داراى فقهى مترقى است و مجموعهاحادیث آنان در چهار کتاب که به نام کتب اربعه است جمع آورى شده است. مبانى فقه شیعه بر چهار اصل استوار است: قرآن، سنت، عقل و اجماع.

از مسائل خاص شیعه که آنها را از اهل سنت و بسیارى از فرق اسلامى دیگر متمایز می سازد عبارتند از: امامت و ولایت حضرت على علیه السلام و اولادش، عصمت درانبیاء و ائمه، تقیه، بداء، رجعت، متعه. اصول عقایدشیعه نیز پنج اصل است، توحید، نبوت، معاد، عدل وامامت.

[۴]

در میان امامیه در مورد شیوه اجتهاد و نحوه تعامل با احادیث، دو رویکرد کلی وجود دارد:

  1. نگرش اخباری، به پیروان این اندیشه اخباریونمی گویند
  2. نگرش اصولی، که به پیروان این شیوه اصولیون می گویند.

اثنی عشریه خود شامل فرقه های دیگری است که عبارتند از:

شیخیه:

پیروان شیخ احمد احسائى مؤسس طریقه شیخیه که در 1241 ق در گذشته است. شیخیه اصول دین را منحصر در چهار اصل می دانند، توحید، نبوت، امامت و رکن رابع که واسطه بین شیعیان و امام غائب است. از شیخیه فرقه های دیگری به وجود آمده است است که مهمترین آنها بابیه و بهائیه است.

[۵] بعضى از نویسندگان کتب فرق و ملل و شرح اعتقادات آنها لقب امامیه را در مورد تعدادى از فرقه هائى بکار برده اند که به جانشینى بلافصل حضرت على علیه السلام و امامت بعضى از ائمه معتقد بودند و نیز جهان را هیچ زمان خالى از امام و حجت نمی دانند و یکى از ویژگی هاى آنان مسأله انتظار است که همیشه منتظر خروج یکى از علویان هستند که در آخرامان خروج می کنند و جهان را پر از عدل و داد می کند پس از آن که پر از ستم شده باشد. ما ذیلاً فرقه هاى مزبور را ذکر کرده و به بیان مختصرى از عقاید آنان می پردازیم:

الکاملیه:

کاملیه پیروان ابوکامل شاعر که تمامى صحابه را به دلیل ترک بیعت با على علیه السلام و على را به دلیل ترک جنگ با آنها کافر می شمرد و معتقد بود که على می باید با آنها بجنگد همانطور که با اصحاب صفین و جملجنگید.

[۶]

حسنیه:

فرقه حسنیه پیروان حسن مثنى، این گروه پس از امامتامام على علیه السلام و امام حسن علیه السلام، حسن مثنى را بنابر وصیت امام حسن مجتبى علیه السلام امام می دانستند و او را ضامن آل محمد صلی الله علیه و آله می شناختند، بعد از او پسر وى عبدالله بن حسن را به عنوان امام قبول داشتند که وى با امام صادق علیه السلام مناقشاتى هم داشته است و پس از او محمد ملقب به نفس زکیه را به امامت برگزیدند.

[۷] این گروه رانفسیه نیز می نامند و اعتقاد به غیبت نفس زکیه دارند.

باقریه:

گروهى که امامت را از حضرت على علیه السلام تا امام باقر علیه السلام می دانند و به استناد روایت جابر بن عبدالله انصارى وى را امام زمان و مهدى منتظر می شناسند و معتقدند که وى نمرده است و برخى گفته اند مرده است ولى دوباره رجعت خواهد داشت و ظهور خواهد نمود، گاهى آنها را واقفه هم گفته اند چون در امامت وى توقف کردند و به امام دیگرى قائل نشدند.

[۸]

حاصریه:

که معتقدند پس از امام باقر علیه السلام امامت به فرزند او زکریا رسید و او در کوه حاصر مخفى است تا وقتى که اذن خروج باید.

[۹]

ناووسیه:

پیروان عبدالله بن ناووس و یا عجلان بن ناووس بصرى که به همین دلیل ناووسیه خوانده شده اند و یا به علت انتسابشان به قریه اى به نام ناووسا، اینان معتقدند کهامام صادق علیه السلام زنده است و غائب و او مهدى و قائم منتظر است، برخى از آنها گویند که امام، غائب کلى و مطلق نیست بلکه از طریق اولیاى خود با مردم ارتباط دارد.

[۱۰]

عماریه:

پیروان شخصى به نام عمار که پس از امام صادق علیه السلام عبدالله فرزند او را امام می دانند زیرا وى بزرگترین فرزند امام بود. 

[۱۱] برخى هم نوشته اند که عماریه مرگ امام صادق علیه السلام را باور کردند و به امامت فرزند دیگر او محمد ایمان پیدا کردند که اینان سر منشاء پیدایش مذهب اسماعیلیه هستند. (تحفة اثنى عشریة، 15)

افطحیه یا فطحیه:

جمعى که به امامت عبدالله بن جعفر صادق علیه السلام اعتقاد داشتند که ملقب به افطح بود و او برادر اسماعیل و امام موسى کاظم علیهما السلام است. زیرا معتقدند که این عبدالله بود که پدرش را غسل داد، کفن کرد و بر وىنماز گذارد و چون غسل و کفن و دفن و نماز امام بر غیر امام جایز نیست پس عبدالله امام بوده است، اینها معتقدند که گرچه عبدالله درگذشت اما رجعت خواهد کرد. ولى برخى از آنان پس از عبدالله چون وى فرزندى نداشت به امامت موسى بن جعفر علیه السلام گرایش پیدا کردند، بعضى نوشته اند که اینان پیروان عبدالله بن عماءاند و یا گفته اند پیروان عبدالله بن فطیح کوفى هستند.

[۱۲]

اسحاقیه:

که به امامت اسحاق فرزند دیگر امام صادق علیه السلام اعتقاد پیدا کردند زیرا وى در علم و تقوى و ورع شبیه پدرش بود و سفیان بن عیینه و جمعى دیگر از ثقات محدثین اهل سنت از او روایت کرده اند.

[۱۳] برخى هم آنها را پیروان اسحاق بن غالب و عبدالله بن سنان، محمد بن مسلم، ابوحمزة ثمالى، حمران بن اعین و ابان بن تغلب دانسته اند.

[۱۴]

هشامیه:

پیروان هشام بن حکم که آنها را حکمیه هم می گویند و یا پیروان هشام بن سالم جوالیقى که آنها را جوالقیه و سالمیه هم گفته اند، بنابر آنچه در کتب ملل و نحل آمده است این فرقه معتقدند که از حضرت على علیه السلام تا امام صادق علیه السلام امام بر حق هستند، درباره خداوند قائل به تجسیم و تشبیه صریح هستند و معتقدند که معبودشان به صورت جسمى است داراى طول و عرض و عمق که این ابعاد ثلاثه باهم مساویند و صورتى مستقل از صور متعارف اجسام دارد، از قول هشام نقل شده که خداوند را نورى درخشان دانسته است. و از قول هشام بن سالم نقل شده که می گفت معبود من به صورت انسان است.

[۱۵] چنان که در فرقهغلاة خواهد آمد این نسبت هاى ناروا از جانب دشمناناهل بیت و امام صادق علیهم السلام و شیعیان به اصحاب خاص امام صادق علیه السلام وارد شده است. مناظرات هشام بن حکم با دقه و منحرفان از توحیدبسیار معروف است.

[۱۶]

زراریه:

پیروان زرارة بن اعین کوفى از اصحاب خاص امام صادق علیه السلام، برخى زراریه را از عماریه دانسته اند

[۱۷] و بعضى آنها را جزء امامیه قطعیه محسوب کرده اند که نخست به امامت عبدالله بن جعفر معتقد بودند ولى بعد به امامت موسى بن جعفر علیه السلام بازگشتند و مستبصر شدند

[۱۸] و برخى هم زراریه را جزء فرق غلاة دانسته اند.

[۱۹] از قول وى نقل کرده اند که می گفت: صفات خداوند حادث هستند. زیرا خداوند در ازل نه علم داشت و نه قدرت و نه سمع داشت و نه بصر و نه حى بود.

[۲۰] این سخنان و اتهامات را نیز به زراره بسته اند و از ساخته هاى نواصب

[۲۱] و دشمنان اهل بیت است که با زیر سؤال بردن اصحاب امام صادق علیه السلام قصد ضربه زدن به امامان شیعه را داشته اند.

نعمانیه:

پیروان محمد بن نعمان احول صیرفى معروف به مؤمن الطاق که او نیز از اصحاب امام صادق علیه السلام و امام موسى کاظم علیه السلام بود، نوشته اند که وى به برخى از عقاید هشام بن حکم و هشام بن سالم اعتقاد داشت از جمله می گفت افعال بندگان اجسامند و این که خداوند در وقت اراده و تقدیر می تواند اشیاء را بشناسد و یا بداند و به او نسبت داده اند که معتقد بود که خداوند تعالى داراى جسم و اعضاء و جوارح است و به همین جهت برخى از دشمنان اهل بیت وى را شیطان الطاق نامیده اند و پیروانش را شیطانیه گفته اند

[۲۲] که البته این نسبت ها دروغ است و شیعه نعمان را جزء اصحاب امام صادق علیه السلام می شناسد.

واقفه یا واقفیه:

واقفیه در اصطلاح رجالى شیعه در مقابل قطعیه است و نام عمومى فرقه هایى است که در امامت برخى از امامان توقف کردند و پس از او به امامى دیگر قائل نشدند و اصطلاحاً شامل کسانى است که در مقابل رأى اکثریت و قبول آن توقف می کنند.

این گروه به چند شاخته تقسیم می شود که عبارتند از:

  1. گروهى که در مرگ امام باقر علیه السلام توقف کردند و گفتند: او امام مهدى منتظر است. (باقریه)
  2. رجعیه، قائلین به امامت و مرگ موسى بن جعفر علیه السلام ولى معتقد به رجعت وى.
  3. ه که در مرگ و حیات امام کاظم علیه السلام تردید و شک داشتند و گفتند: ما نمی دانیم که آیا امام کاظم علیه السلام زنده است و یا این که درگذشته؟ چون اخبارى که به ما رسیده به هر دو مورد دلالت دارد زیرا اخبارى دال بر آن است که او قائم آل محمد است، در مقابل اخبارى راجع به مرگ پدر و اجدادش و او به ما رسیده است و ما متحیریم از این رو در این مورد توقف می کنیم و اگر دلائلى بدست آوریم که بتواند امامت على بن موسى علیه السلام را ثابت کند به آن معتقد خواهیم شد. برخى از آنها هم بعدا از این عقیده برگشتند و به امامت امام رضا علیه السلام اعتقاد پیدا کردند، این ها را سبعیه (هفت امامى) هم خوانده اند.

    [۲۳]

  4. ممطوره، قائلین به حیات امام کاطم علیه السلام که گویند امام زنده است و او مهدى و قائم است زیرا در حدیث از امام على علیه السلام آمده است که فرمود: و سابعهم قائمهم سمى صاحب التوراة (هفتمین آنها خروج کننده و هم نام صاحب تورات است)، اینها گویند: امام ظهور خواهد کرد و زمین را از شرق و غرب مالک خواهد شد و آنها را پر از عدل و داد می کند پس از آن که پر از ظلم و جور شده باشد، آنان معتقدند که امام از زندان خارج شد ولى دشمنان وى براى فریب مردم اعلام کردند امام در گذشته است. برخى هم معتقدند که على بن موسى الرضا علیه السلام امام نیست ولى از خلفاى امام موسى علیه السلام به شمار می روند تا این که آن حضرت ظهور کند، علت نامگذارى آنها به ممطوره گفته اند که بین آنان و قطعیه مناظره اى درگرفت و رئیس قطعیه یونس بن عبدالرحمن به آنها گفت شما بی قدرتر از سگان باران خورده اید نزد ما (انتم اهون عندنا من الکلاب الممطورة) و از آن پس به این لقب معرفى شدند.

    [۲۴]

  5. بشیریه، پیروان محمد بن بشیر کوفى از موالى بنى اسد و فرزند او سمیع بن محمد جانشین وى. وى را نیرنگبازى دانسته اند که پس از توقف در باره حضرت موسى بن جعفر علیه السلام گفت من جانشین موسى هستم، او نمرده است بلکه زنده است و غائب و او قائم آل محمد است و انگشتر خود را به او داده است و علوم خود را به وى آموخته است. هشام بن سالم با او مناظره کرد، ایشان اباحى هستند و منکر احکامشرع.

    [۲۵]

قطعیه:

پیروان مفضل بن عمر که آنها را مفضلیه هم گویند، اینان اعتقاد دارند که امام کاظم علیه السلام مرگش قطعى است و هیچ شک و تردیدى در آن راه ندارد، و پس از او امام رضا علیه السلام را به امامت قبول دارند و پس از او به امامت محمد بن على، على بن محمد، حسن عسکرى،محمد بن حسن قائم آل محمد (عج) نیز قائل هستند.

[۲۶]

ه:

گروهى که اعتقاد به امامت احمد بن موسى کاظم علیه السلام پیدا کردند، این گروه پس از امام رضا علیه السلام قائل به امامت احمد بن موسى شدند و گفتند که وى را خود موسى بن جعفر علیه السلام به امامت پس از امام رضا علیه السلام برگزیده است، اعتقادات آنان مشابه با عقاید فطحیه است، برخى هم نوشته اند که چون امام رضا علیه السلام به شهادت رسید فرزندى وى امام جوادعلیه السلام خردسال بود و به سن بلوغ نرسیده بود و این گروه گفتند که وى چون بالغ نیست نمی تواند امام باشد و به امامت احمد بن موسى رجوع کردند.

[۲۷]

مؤلفه:

این فرقه پس از شهادت امام رضا علیه السلام پیرو واقفه شدند.

محدثه:

گروهى از اهل حدیث بودند که عقیده به رجاء داشته اند و به اصطلاح از مرجئه بوده اند. آنان به امامت امام موسى و على بن موسى الرضا علیه السلام اعتقاد پیدا کردند و پس از اینکه امام رضا علیه السلام رحلت کرد آنان به اصل خود رجوع کردند.

[۲۸]

یونسیه:

پیروان یونس بن عبدالرحمان، وى از اصحاب امام رضا علیه السلام بود، این گروه را در عقیده به امامت شبیه قطعیه دانسته اند و گفته اند اینان در تشبیه افراط می کردند و باز جمعى آنها را از غلاة به شمار آورده اند. اما این نسبتها درست نیست به ویژه که اتهام تجسیم و تشبیه به آنها داده اند، زیرا یونس از امام رضا علیه السلام اصول دین را فرا گرفته بود و از بزرگترین شاگردان وى بوده است.

[۲۹]

جعفریه:

پیروان جعفر بن على بن محمد جواد علیه السلام. وى برادر امام حسن عسکرى علیه السلام بود، او را جعفر کذاب لقب داده اند، زیرا وى پس از برادرش امام حسن عسکرى علیه السلام ادعاى امامت کرد و منکر این شد که امام حسن علیه السلام فرزندى داشته باشد. وى در 271 ق درگذشت، او مردى دنیا طلب بود و در پى به دست آوردن مقام امامت.

[۳۰]

عسکریه:

معتقدین به امامت امام حسن عسکرى علیه السلام که احتمالا در مقابل جعفریه آنها را بدین نام خوانده اند، آنان پس از امام حسن عسکرى به امام مهدى قائم آل محمد (عج) اعتقاد داشتند.

[۳۱]

غلاة

غلاة جمع غالى است و به کسانى اطلاق می شود که در باره پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان خویش راه غلو و افراط را پیموده و آنان را از حدود و مقام حقیقى خویش خارج ساخته و به مرحله خدائى رسانیده اند و چه بسا امامان را به خدا و یا خداوند را به آنان تشبیه کرده اند و در دو طرف افراط و تفریط قرار گرفته اند، گاهى قائل به حلول جوهر نورانى الهى در ائمه و پیشوایانشان شده اند. شهرستانى معتقد است که عقائد غالیه از مذاهب حلولیه، تناسخیه، یهود و نصارى نشأت گرفته است و غالب آنان در عقیده مشترک هستند و در حقیقت یک فرقه بیش نیستند اما به نامهاى مختلف.

آنان خود بسته به موقعیت و مکان زندگى نامى بر خویش نهاده و یا آنها را به این نامها خوانده اند. مثلا این گروه را در اصفهان خرمیه و کوذکیه، در رى مزدکیه، سنبادیه، در آذربایجان ذاقولیه، در بعضى نقاط، محمره سرخجامگان و در ماوراءالنهر مبیضه یا سپید جامگان نامیده اند.

اینان در آغاز تنها به غلو درباره پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان خود می پرداختند ولى از قرن دوم هجرى به بعد بعضى از فرقه هاى غالیه مطالب غلو آمیز خود را با ت آمیخته و با دولت امویان و عباسیان به مخالفت برخاستند.

[۳۲] آنان معتقد به تحریف قرآن بوده و اصولا قرآنى را که در دوره عثمان جمع آورى شده بود باور نداشتند، زیرا می گفتند که آیاتى در باره حضرت علىعلیه السلام در قرآن بوده که برداشته اند و حتى سوره اى به نام سورة الولایة با 7 آیه در باره على علیه السلام بوده است که در قرآن موجود نیست.

اصول عقیده غلاة مبتنى بر ظهور، اتحاد،حلول و تناسخ است، از عقائدمشترک همه ء فرقه هاى غلاة چهار چیز است : تشبیه، تناسخ، بداء و رجعت

غلاة در باره حضرت على و امام حسین علیه السلام بیش از دیگر ائمه راه غلو را پیموده اند، برخى از آنان معتقدند که على در سرشت خدائى جاودان است و بعضى معتقدند که او در میان ابرها است و رعد، غرش شمشیر و برق انعکاس درخشش شمشیر آن حضرت است و سرخى شفق را از خون امام حسین علیه السلام در کربلامی دانند.

اصولا عامه غلاة از دو دسته بیرون نیستند: یا آنها مردمانى ساده دل و عامى بوده اند که تحت تاثیر فضائل اخلاقى و دینى و جذابیتهاى فردى ائمه علیه السلام قرارگرفته اند و در وراى شخصیت ائمه، خدا و مسائل دیگر را فراموش کرده اند.

یا اینکه افراد شیاد بوده اند که براى رسیدن به مقامات دنیوى و نفوذ در مردم و به دست آوردن مرید و پیرو، نسبتهاى غلو آمیز را به ائمه می دادند و خود را نیز شریک آنان می دانستند مانند ابوالخطاب اسدى. شیخ صدوق در اعتقادات خود نوشته است که: اعتقاد ما در باره غالیان و تفویضیان آن است که آنان کافر هستند و حتى بدتر از یهود و نصارى و مجوس و قدریه و حرویه و همه اهل بدعتها و ملیتها هستند و گمراه ترند.

[۳۳]

علامه حلى در شرح یاقوت غلاة را رد کرده و گوید: جسمانى دانستن خداوند و هم چنین تشبیه معجزاتامیرالمؤمنین علیه السلام به معجزات موسى و عیسىعلیه السلام باطل است.

[۳۴]

در قرآن آیاتى در نهى از غلو آمده است

[۳۵] (چنانکه از جانب ائمه نیز غلو در باره دین و احکام و امامان نهى شده است).

در این مورد از امام صادق علیه السلام و دیگر ائمه و از خود حضرت على علیه السلام روایات بسیارى در باره غلاة آمده است که نخست آنها را نهى کرده اند و چون از گزافه گوئى خویش دست نکشیده اند آنها را طرد کرده اند و از اطراف خود رانده اند.

[۳۶]

علماى اهل سنت نیز جمیع فرقه هاى غلاة را خارج ازاسلام دانسته اند.

[۳۷] با اینحال بسیارى از آراء و عقاید سخیفى که به غلاة نسبت داده اند از جانب دشمنان به آنان نسبت داده شده و جدا ثابت نشده است، چه در باره اصنافى که عنوان کرده اند و چه در مورد عقائد و آراء آنها.

مثلا افسانه عبدالله بن سبا و سبائیه که بعضى از مورخان از پیش خود ساخته اند و طبرى که راوى آن روایات است فقط به نقل آنها پرداخته بدون اینکه به جرح و تعدیل و حقیقت آنها پرداخته باشد و دیگران نیز با همین روش از طبرى گرفته اند.

[۳۸]

غلاه خود به فرقه های دیگری منشعب می شوند که عبارتند از:

سبائیه:

پیروان عبدالله بن سباء یا عبدالله بن سوداء که گفته اند نخست یهودى بوده است سپس مسلمان شده و به على علیه السلام پیوست ولى در باره آن حضرت غلو کرد و در باره ابوبکر و عمر و عثمان به طعن و لعن پرداخت. او نخستین کسى است که مذهب غالیه را به وجود آورد. و چون شنید که حضرت على علیه السلام را شهید کرده اند منکر شد و گفت على نه کشته شده و نه مرده است و اصولا مرگ ندارد و او دوباره رجعت خواهد کرد و زمین را پر از عدل و داد نماید پس از اینکه پر از ظلم و جور شده باشد. او اعتقاد به تناسخ و دور از این دنیا داشت و قیامت و بعث و حساب، بهشت و جهنم را باور نداشت. او على را خدا می دانست و پیروانش نیز ائمه را خدایان و ملائکه و انبیاء و پیامبران می دانستند.

برخى نوشته اند که تمامى فرق غالیه از سبائیه نشأت گرفته اند، اما چنانکه گفتیم اصولا اصل داستان عبدالله بن سبا خود افسانه اى بیش نیست و آنچه در مورد او گفته اند ساخته ذهن دشمنان فرقه هاى غالیه است.

[۳۹]

بیانیه:

پیروان بیان بن سمعان تمیمى که معتقدند خداوند به صورت انسان ظاهر می شود و او نیز هلاک می گردد و جز وجه او باقى نمی ماند، بسیارى از بیانیه او را پیامبر می دانستند و یا اینکه می گفتند ابوهاشم عبدالله بن محمد حنیفه او را به امامت منصوب کرده است، بیان به دست خالد بن عبدالله قسرى کشته شد.

[۴۰]

مغیریه:

پیروان مغیرة بن سعید عجلى، آنها معتقد بودند که معبود آنان مردى است از نور که بر سر تاج دارد و داراى اعضاء و جوارح است.

منصوریه:

پیروان ابو منصور هستند و معتقد بود که به آسمان عروج کرده و معبود با دست خویش سر وى را مسح کرده و او را مأمور تبلیغ در زمین کرده است. او معتقد بود که آل محمد همان آسمان است و شیعه نیز زمین. آنان ضمن انکار قیامت تمام محرمات را حلال می دانستند.

جناحیه:

پیروان عبدالله بن معاویة بن عبدالله بن جعفر ذوالجناحین، وى می گفت علم نیز چون گیاهان و درختان در دل می روید و ارواح داراى تناسخ هستند، و روح خداوند در آدم و سپس در پیامبران حلول کرده و در آخر نیز در جسم وى حلول کرده است.

خطابیه:

پیروان ابوالخطاب بن ابى زینب اسدى. او امامان را پیامبران جدید می دانست و می گفت: هر زمان دو پیامبر یکى ناطق و یکى صامت در میان مردم هستند،محمد صلی الله علیه و آله پیامبر ناطق و على علیه السلام صامت بود و پس از محمد (ص)، على علیه السلام پیامبر ناطق و امام دیگر صامت بود و به همین ترتیب او امام جعفر صادق علیه السلام را خدا می دانست.

مخمسه:

که سلمان فارسى، مقداد، عمار، ابوذر و عمر بن امیه ضمرى را از جانب خداوند مأ مور اداره جهان می دانستند.

غرابیه:

اعتقاد داشتند که خداوند جبرئیل را به سوى على علیه السلام فرستاد و او در اثر شباهت بسیار زیاد على و محمد صلی الله علیه و آله که به شباهت یک غراب (کلاغ) به غراب دیگر می مانست اشتباه کرده و رسالت را به محمد صلی الله علیه و آله سپرد.

ذمیه:

اینان محمد پیامبر اسلام را سرزنش می کردند زیرا اعتقاد داشتند که على، محمد صلی الله علیه و آله را به سوى مردم فرستاد تا انسانها را به سوى على علیه السلام دعوت کند اما محمد صلی الله علیه و آله مردم را به سوى خود فرا خواند.

مفوضه یا تفویضیه:

اعتقاد دارند که خداوند امور و تدبیر عالم را به محمد صلی الله علیه و آله سپرد، و او خالق جهان و مدبر اول است و محمد صلی الله علیه و آله نیز پس از خود امور جهان و تدبیر عالم را به على علیه السلام واگذار کرد و او مدیر ثانى است،

شریعیه:

پیروان فردى به نام شریعى. اینان اعتقاد دارند که خداوند در پنج نفر ظهور و تجلى کرده است و آنها: محمد، على، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام و همگى آنها از آلهه هستند و براى آنان اضدادى وجود دارد که عبارتند از: ابوبکر، عمر، عثمان، معاویه و عمرو بن العاص. شریعى معتقد بود که خداوند در او حلول کرده است.

نمیریه:

پیروان نمیر که از پیروان شریعى بوده است، او خلیفه شریعى بود و پس از او مردم را به سوى خود دعوت کرد.

حربیه:

پیروان عبدالله بن عمرو بن حرب کندى، اینان اعتقاد داشتند که روح ابو هاشم بن حنفیه در وجود عبدالله

بسم الله الرحمن الرحیم 
مژده برای علاقه مندان علوم  غریبه 
کتابهای تخصصی *نایاب* و بسیار کاربردی  ○علوم غریبه○
 موجود میباشد که  به صورت نسخه خطی و چاپ قدیم و جدید فقط در دسترس افراد عامل عادل و متقی و با سطح معلومات کافی  که اهلیتشان محرز شود در قالب فایل پی دی اف  قرار میگیرد برای عوام  معذور میباشم و عفو بفرمایند

از طریق  واتساپ  این شماره
با دوستان آماده ارتباط و خدمترسانی هستم 

والسلام علیکم 09028425714


شکیات نماز 23قسم است : هشت قسم آن شک هایی است که نماز را  باطل می کند، و به شش قسم آن نباید اعتنا کرد، و نه قسم دیگر آن  صحیح است .

شک هایی که نماز را باطل می کند از این قرار است :

اول : شک در شماره ی رکعت های نماز دو رکعتی مثل نماز صبح و نماز مسافر، ولی شک در شماره ی رکعت های نماز مستحب دو رکعتی و بعضی از نمازهای احتیاط نماز را باطل

 نمی کند.دوم : شک در شماره ی رکعت های  نماز سه رکعتی.

سوم : آنکه در نماز چهار رکعتی شک کند که یک رکعت خوانده یا بیشتر.

چهارم : آنکه در نماز چهار رکعتی پیش از تمام شدن سجده دوم شک کند که دورکعت خوانده یا بیشتر

پنجم : شک بین دو و پنج یا دو و بیشتر از پنج .ششم : شک بین سه و شش یا سه و بیشتر از شش .

هفتم : شک در رکعت های نماز که نداند چند رکعت خوانده است .

هشتم : شک بین چهار و شش یا چهار و بیشتر از شش چه پیش از تمام شدن سجده دوم باشد یا بعد از آن . ولی اگر بعد از سجده دوم شک بین چهار و شش یا چهارو بیشتر از شش برای او پیش آید احتیاط مستحب آن است که بنابر چهار بگذارد و نماز را تمام کند و بعد از نماز دو سجده سهو به جا آورد و نماز را هم دوباره بخواند. اگر یکی از شک های باطل کننده برای انسان پیش آید نمی تواند نماز رابه هم بزند، ولی اگر به قدری فکر کند که شک پا برجا شود، به هم زدن نماز مانعی  ندارد.

شک هایی  که نباید به آنها اعتنا کرد از این قرار است

اول : شک در چیزی  که محل بجا آوردن آن گذشته است ، مثل آنکه در رکوع شک کند که حمد را خوانده یا نه .

دوم : شک بعد از سلام نماز.

سوم : شک بعد از گذشتن وقت نماز.

چهارم : شک کثیرالشک ، یعنی کسی  که زیاد شک می کند.

پنجم : شک امام در شماره رکعت های نماز در صورتی  که مأموم شماره ی آنها را بداند و همچنین شک مأموم در

صورتی که امام شماره ی رکعت های نماز را بداند.

ششم : شک در نماز مستحبی .

اگر در بین نماز شک کند که یکی از کارهای واجب آن را انجام داده یا نه مثلا شک کند که حمد خوانده یا نه چنانچه مشغول کاری که باید بعد از آن انجام دهد نشده، باید آنچه را که در انجام آن شک کرده بجا آورده و اگر مشغول کاری که باید بعد از آن انجام دهد شده به شک خود اعتنا نکند. اگر در بین خواندن آیه ای شک کند که آیه پیش را خوانده یا نه ، یا وقتی آخر آیه را می خواند شک کند که اول آن را خوانده یا نه باید به شک خود اعتنا نکند.

 

اگر بعد از رکوع یا سجود شک کند که کارهای واجب آن مانند ذکر و آرام بودن بدن را انجام داده یا نه باید به شک خود اعتنا

نکند. اگر در حالی که به سجده می رود شک کند که رکوع کرده یا نه یا شک کند که بعد از رکوع ایستاده یا نه ، به شک خود اعتنا نکند.

اگر در حال برخاستن شک کند که تشهد را به جا آورده یا نه باید اعتنا نکند، ولی اگر شک کند که سجده را به جا آورده یا

نه باید برگردد و به جا آورد.

 

کسی که نشسته یا خوابیده نماز می خواند اگر موقعی که حمد یا تسبیحات می خواند شک کند که سجده یا تشهد را به جا آورده یا نه ، باید به شک خود اعتنا نکند و اگر پیش از آن که مشغول حمد یا تسبیحات شود شک کند که سجده یا تشهد را به جا آورده یا نه ، باید به جا آورد.

اگر شک کند که یکی از رکن های نماز را به جا آورده یا نه ، چنانچه مشغول کاری که بعد از آن است نشده باید آن را به جا آورد، مثلا اگر پیش از خواندن تشهد شک کند که دو سجده را به جا آورده یا نه ، باید به جا آورد و چنانچه بعد یادش بیاید که آن رکن را به جا آورده بوده چون رکن زیاد شده نمازش باطل است .

اگر شک کند عملی را که رکن نیست به جا آورده یا نه ، چنانچه مشغول کاری که بعد از آن است نشده باید آن را بجا آورد، مثلا اگر پیش از خواندن سوره شک کند که حمد را خوانده یا نه باید حمد را بخواند و اگر بعد از انجام آن یادش بیاید که آن را به جا آورده بوده چون رکن زیاد نشده نماز صحیح است .

اگر شک کند که رکنی را به جا آورده یا نه ، چنانچه مشغول تشهد است اگر شک کند که دو سجده را بجا آورده یا نه ، باید به شک خود اعتنا نکند و اگر یادش بیاید که آن رکن را به جا نیاورده در صورتی که مشغول رکن بعد نشده باید آن را به جا آورد و اگر مشغول رکن بعد شده نمازش باطل است .مثلا اگر پیش از رکوع رکعت بعد یادش بیاید که دو سجده را به جا نیاورده باید به جا آورد و اگر در رکوع یا بعداز آن یادش بیاید نمازش باطل است .

اگر شک کند عملی را که رکن نیست به جا آورده یا نه ، چنانچه مشغول کاری که بعد از آن است شده باید به شک خود اعتنا نکند، مثلا موقعی که مشغول خواندن سوره است اگر شک کند که حمد را خوانده یا نه، باید به شک خود اعتنا نکند و اگر بعد یادش بیاید که آن را بجا نیاورده در صورتی که مشغول رکن بعد نشده باید به جا آورد و اگر مشغول رکن بعد شده نمازش صحیح است ، بنابراین اگر مثلا در قنوت یادش بیاید که حمد را نخوانده باید بخواند و اگر در رکوع یادش بیاید نماز او صحیح است .

 

اگر شک کند که سلام نماز را گفته یا نه یا شک کند درست گفته یا نه، چنانچه مشغول تعقیب نماز یا مشغول نماز دیگر

شده ، یا به واسطه ی انجام کاری که نماز را به هم می زند از حال نمازگزار بیرون رفته باید به شک خود اعتنا نکند و اگر پیش از اینها شک کند باید سلام را بگوید ، اما اگردر صحیح گفتن سلام شک کند در هر صورت باید به شک خود اعتنا ننماید چه مشغول کاردیگر شده باشد یا نه .

اگر بعد از سلام نماز شک کند که نمازش صحیح بوده یا نه ، مثلا شک کند رکوع کرده یا نه یا بعد از سلام نماز چهار رکعتی  شک کند که چهار رکعت خوانده یا پنج رکعت به شک خود اعتنا نکند، ولی اگر هر دو طرف شک او باطل باشد، مثلابعد از سلام نماز چهار رکعتی شک کند که سه رکعت خوانده یا پنج رکعت ، نمازش باطل است .

 

اگر بعد از گذشتن وقت نماز شک کند که نماز خوانده یا نه یا گمان کندکه نخوانده ، خواندن آن لازم نیست ولی اگر پیش از

گذشتن وقت شک کند که نماز خوانده یا نه یا گمان کند که نخوانده ، باید آن نماز را بخواند، بلکه اگرگمان کند که خوانده ،

باید آن را به جا آورد.

اگر بعد از گذشتن وقت شک کند که نماز را درست خوانده یا نه ، به شک خود اعتنا نکند. اگر بعد از گذشتن وقت نماز ظهر و عصر بداند چهار رکعت نماز خوانده ولی نداند به نیت ظهر خوانده یا به نیت عصر باید چهار رکعت نماز قضا به نیت نمازی که بر او واجب است بخواند. اگر بعد از گذشتن وقت نماز مغرب و عشا بداند یک نماز خوانده ولی نداند سه رکعتی خوانده یا چهار رکعتی باید قضای  نماز مغرب و عشا را بخواند.

 

 اگر کسی در یک نماز سه مرتبه شک کند یا در سه نماز پشت سر هم مثلا در نماز صبح و ظهر و عصر شک     کند،کثیرالشک است و چنانچه زیاد شک کردن او از غضب یا ترس یا پریشانی حواس نباشد به شک خود اعتنا نکند. کثیرالشک اگر در به جا آوردن چیزی شک کند چنانچه به جا آوردن آن نماز راباطل نمی کند باید بنا بگذارد که آن را به جا آورده ، مثلا اگر شک کند که رکوع کرده یا نه باید بنا بگذارد که رکوع کرده است و اگر به جا آوردن آن نماز را باطل می کند باید بنا بگذارد که آن را انجام نداده ، مثلا اگر شک کند که یک رکوع کرده یا بیشتر چون زیاد شدن رکوع نماز را باطل می کند باید بنا بگذارد که بیشتر از یک رکوع نکرده است .

کسی که در یک چیز نماز زیاد شک می کند چنانچه در چیزهای دیگر نماز شک کند باید به دستور آن عمل نماید ، مثلا کسی  که زیاد شک می کند سجده کرده یا نه ، اگر در بجا آوردن رکوع شک کند باید به دستور آن رفتار نماید یعنی اگر ایستاده ، رکوع را به جا آورد و اگر به سجده رفته ، اعتنا نکند. کسی که در نماز مخصوصی مثلا در نماز ظهر زیاد شک می کند اگر در نماز دیگرمثلا در نماز عصر شک کند باید به دستور شک رفتار نماید.

کسی  که وقتی در جای مخصوصی نماز می خواند زیاد شک می کند اگر در غیر آن جا نماز بخواند و شکی برای او پیش آید به دستور شک عمل نماید. اگر انسان شک کند که کثیرالشک شده یا نه ، باید به دستور شک عمل نماید و کثیرالشک تا وقتی یقین نکند که به حال معمولی  مردم برگشته باید به شک خود اعتنا نکند. کسی که زیاد شک می کند اگر شک کند رکنی را بجا آورده یا نه و اعتنا نکند بعد یادش بیاید که آن را به جا نیاورده چنانچه مشغول رکن بعد نشده باید آن رابجا آورد و اگر مشغول رکن بعد شده نمازش باطل است ، مثلا اگر شک کند رکوع کرده یا نه و اعتنا نکند چنانچه پیش از سجده یادش بیاید که رکوع نکرده باید رکوع کند و اگر در سجده یادش بیاید نمازش باطل است .

کسی  که زیاد شک می کند اگر شک کند چیزی را که رکن نیست به جا آورده یانه و اعتنا نکند و بعد یادش بیاید که آن را به جا نیاورده چنانچه از محل بجا آوردن آن نگذشته باید آن را به جا آورد و اگر از محل آن گذشته نمازش صحیح است ، مثلا اگرشک کند که حمد خوانده یا نه و اعتنا نکند چنانچه در قنوت یادش بیاید که حمد نخوانده باید بخواند و اگر در رکوع یادش بیاید نماز او صحیح است .

 

اگر امام جماعت در شماره رکعت های نماز شک کند، مثلا شک کند که سه رکعت خوانده یا چهار رکعت چنانچه مأموم یقین یا گمان داشته باشد که چهار رکعت خوانده و به امام بفهماند که چهار رکعت خوانده است امام باید نماز را تمام کند و خواندن نماز احتیاط لازم نیست و نیز اگر امام یقین یا گمان داشته باشد که چند رکعت خوانده است و مأموم در شماره رکعت های نماز شک کند باید به شک خود اعتنا ننماید.

 اگر در شماره ی رکعت های نماز مستحبی شک کند چنانچه طرف بیشتر شک نماز را باطل می کند باید بنا را بر کمتر بگذارد، مثلا اگر در نافله ی صبح شک کند که دو رکعت خوانده یا سه رکعت باید بنا بگذارد که دو رکعت خوانده است و اگر طرف بیشتر شک نماز را باطل نمی کند، مثلا شک کند که دو رکعت خوانده یا یک رکعت ،به هر طرف شک عمل کند نمازش صحیح است .

کم شدن رکن نافله را باطل می کند بنابر احتیاط واجب ، ولی زیادشدن رکن آن را باطل نمی کند، پس اگر یکی از کارهای

نافله را فراموش کند و موقعی یادش بیاید که مشغول رکن بعد از آن شده باید آن کار را انجام دهد و دوباره آن رکن را بجا آورد، مثلا اگر در بین رکوع یادش بیاید که سوره را نخوانده باید برگردد و سوره را بخواند و دوباره به رکوع رود.

اگر در یکی از کارهای نافله شک کند خواه رکن باشد یا غیر رکن چنانچه محل آن نگذشته باید به جا آورد و اگر محل آن گذشته به شک خود اعتنا نکند.

اگر در نماز مستحبی دو رکعتی گمانش به سه رکعت یا بیشتر برود یا گمانش به دو رکعت یا کمتر برود باید به همان

گمان عمل کند، مگر آن که موجب بطلان باشد که در این صورت گمان ، حکم شک را دارد، مثلا اگر گمانش به یک رکعت می رود احتیاطا باید یک رکعت دیگر بخواند. اگر در نماز نافله کاری کند که برای آن سجده سهو واجب می شود یا یک سجده یا تشهد را فراموش نماید لازم نیست بعد از نماز سجده سهو یا قضای سجده وتشهد را به جا آورد.


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها